شهید «میریونسی»؛ سرباز کوچک انقلاب و دلاور شجاع جبهههای جنگ
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «سید حسن میریونسی» در 29 اسفندماه 1346 در خانوادهای از سلالهی پاک زهرای اطهر و روحانی چشم به جهان گشود.
ایام کودکی را در دامان پر مهر و عطوفت مادری سپری کرد که ذکرش همواره نام و یاد خدا بود و ورودش ثنای فاطمه و فرزندان مطهرش در کنار پدری رشد کرد که از اولاد فاطمه بود و عمرش را در خدمت به دین و مردم صرف کرده بود.
در خانهای نشو و نما نمود که ملجا و پناهگاه دین باوران و مؤمنان شهر بود. در آغوش پیر بزرگ و عارف حضرت آیت الله محمدی عراقی (حاج آقا بزرگ) پرورش یافت و از تعالیم ایشان بهرهها گرفت. از همان آغازین لحظات عمر پر برکتش آوای قرآن و ذکر و یاد ائمه (ع) روشنی بخش چشمان دلش بود.
دوران تحصیل خود را در کنگاور آغاز کرد. در ایام انقلاب و قیام ملت بزرگ ایران، گرچه بسیارکوچک بود اما به همراه پدر ارجمندش که از روحانیون مبارز شهر و منطقه بود در تظاهرات شرکت میکرد. او همان سرباز کوچکی بود که امامش از آنها یاد کرده بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از اینکه مردم شریف کنگاور پدر شهید بزرگوار را برای تصدی پست نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دوره ی اول مجلس انتخاب کرد. وی به همراه خانواده عازم تهران شد.
تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی در تهران ادامه داد. با آغاز جنگ تحمیلی به کسوت شریف بسیجی درآمد و فعالیتهای چشمگیری در این زمینه از خود نشان داد.
شهید سید حسن میر یونسی با قلبی سرشار از عشق به دین و کشور خود، درس و مدرسه را رها کرد و با اشتیاق به همراه گردان انصار از لشکر حضرت رسول (ص) عازم مناطق جنگی شد. چیزی نمیتوانست جلوی آن همه عشق و دلدادگی را بگیرد. به رغم سن کمی که داشت در جبهه همه از شجاعت او شگفت زده می شدند. روحیهای سرشار از عشق و ایثار و بلند همتی، وی را در میان همرزمانش ممتاز ساخته بود.
در روز 22 بهمن ماه 1364 درگیر و دار جنگ و در پایگاه موشکی فاو، در حین انجام عملیات، بر اثر برخورد ترکش خمپاره از ناحیه پای راست مجروح می شود و به بیمارستان پور سینای رشت منتقل می شود اما پس از سه روز با ثبت رضایت نامه ی کتبی از بیمارستان مرخص می شود و دوباره عازم مناطق جنگی می شود.
عشقی که از حسین (ع) در سر اوست به وی اجازه نمی دهد که در خانه یا بیمارستان باشد چیزی در نهادش وی را به معرکه می خواند.
در سال 1365 به عنوان سرباز به منطقه ی مهران اعزام می شود و در جبههای دیگر مشغول مبارزه با متجاوزان بعثی می گردد.
در روزهای 6 و 7 فروردین ماه 1367 و در شب عملیات در منطقه ی شاخ شمیران توسط سلاحهای شیمیایی بعثیان مجروح می شود ولی باز منطقه را ترک نمی کند و بر ادامه ی مبارزه با ستمگران متجاوز اصرار می ورزد.
بلاخره سر سودایی این سالک و اصل در تاریخ 23 خرداد ماه 1367 و در مشهد شهیدان بزرگ، شلمچه به سامان می رسد و کشتی پرتلاطم روحش در ساحل وصال لنگر می اندازد و به خیل شهیدان می پیوندد و شهد وصال جد بزرگوارش را مشتاقانه سر می کشد.
انتهای پیام/