فقط برای خدا
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «صادق میرزایی» یکم مهر 1349 در شهرستان صحنه به دنیا آمد. پدرش میرزا مراد و مادرش زبیده نام داشــت. تا پایان دوره راهنمایي درس خواند. پاسدار بود. سال 1368 ازدواج كرد و صاحب یک دختر شد.26 ارديبهشت 1372 در رانيه عراق توسط نيروهاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پیکر وي را در گلزار شهداي امامزاده خلیل و روستاي گروس سفلا تابعه شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شده است.
روایتی از همرزم شهید«صادق میرزایی»
صادق با اینکه سن کمی داشت، در سطوح بالا فعالیت می کرد و هیچ کس خبر نداشت که محل تولدش کدام استان یا شهرستان است. عده ای می گفتند تویسرکان، یک عده صحنه، عده ای نهاوند، کرمانشاه و یا همدان را محل زندگی ایشان می دانستند. دوستان بسیاری از همه جا داشت که با ایشان در یگان ها، تیپ ها و لشکرهای مختلفی بود، از جمله لشکر 43 امام علی (ع) و لشکر انصار الحسین و یا تهران و تیپ نبی اکرم (ص) و ... در این اواخر به نیروی قدس و قرارگاه رمضان رفتند و در قسمت عملیاتهای برون مرزی فعالیت می کردند، زبانزد خاص و عام بود و هر کجا که ذکر ایشان بود از او به نیکی یاد می کردند.
ایشان در انجام کارهای اطلاعاتی محرمانه بسیار موفق بود و کسی از دوستان و آشنایان خبر نداشت که در نیروی قدس یا قرارگاه رمضان فعالیت می کند. می گفت: در سپاه خدمت می کنم و در شهرستان های مختلف هم در حال انجام مأموریت بودند حتی بنده که در آن موقع مطلع بودم که فعالیت هایش در چه سطحی است، آن شب که در خدمتشان بودم خیلی اصرار نکردم که در این زمینه سوال بپرسم و کنجکاوی کنم. می گفت که مأموریت دارد بعدش هم که رفتند. فرمانده ای بود که کسی از مسئولیتش خبر نداشت و آخرین مسئولیتش را کسی مطلع نبود و هیچ موقع لو نمیداد. به عنوان یک اطلاعاتی و محرمانه کار می کردند. به خاطر اینکه ریا نباشد و طبق گفته ی ایشان که می فرمود: اجرش پایمال نشود و فقط باید خدا بداند.
همه ی تلاش و فعالیت ایشان فقط برای خدا بود. تمام نیت و تلاشش این بود که خدا از او راضی باشد و ذخیره ای برای آخرت و قبر و قیامت او باشد که الحمدالله خوب بهره برد و خوب ذخیره کرد. خیلی ها بودند که در طول این دوران تلاش کردند و حتی بیشتر از دوستان شهید، ولی به هر حال نتوانستند هدف خود را حیاتی کنند ولی الحمد الله این شهید عزیز، نتیجه ی زحماتش را حس کرد.
کارهای سخت و سنگین را به عهده می گرفت. به او می گفتند: چرا این کارهای خطرناک و دشوار را انجام می دهی؟ می گفت: ما باید قربه الی الله کار کنیم که خداوند کمک مان کند، چون برای رضای خداست خودش کمک مان می کند و واقعا هم اینطور بود.
انتهای پیام/