بخش اول| مروری بر زندگی نامه شهید«میثم پناهی»
شهید «میثم‌ پناهی» عاشق امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) بود و همواره پس از نوشیدن آب بر ایشان سلام می‌داد و یکی از زنجیر زنان دسته‌های عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) بود. هر چند در دنیا زیارت کربلا نصیبش نشد پس از شهادتش بارها و بارها افراد، دوستان و نزدیکانش در کربلای معلی به نیابت از او زیارت کردند و برایش قرآن و نماز خواندند.

به گزارش نوید شاهدکرمانشاه، شهید «میثم‌ پناهی»‌ فرزند محبعلی 22 فروردین 1372 در شهر «سَطر» از توابع شهرستان سنقر‌کلیایی استان کرمانشاه به دنیا آمد. وی پنجمین و آخرین فرزند خانواده و به نوعی دوست داشتنی‌ترین عضو خانواده نیز به شمار می‌رفت. در همان اوان طفولیت به دلیل بیماری تحت مراقبت‌های مستمر پزشکی قرار داشت، تا اینکه با پیگیری‌های مستمر بهبود یافت.

دوران کودکی وی مصادف با مشکلات اقتصادی خانواده بود. ولی به دلیل تربیت خاص خانوادگی به چنان درک و فهمی رسیده بود که با تعدیل خواسته‌ها و علاقمندی‌هایش هرگز موجبات تکدر خاطر پدر و مادر را فراهم نساخت. به نوعی از همان ابتدا نشان می‌داد که در آینده‌ای نه چندان دور، بزرگ مردی خواهد شد که مایه‌ی افتخار خانواده، طایفه و حتی شهر می‌شود.

زنجیر زُن دسته‌های عزاداری اباعبدالله الحسین‌(ع) بود

وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شهید «تیمور عباسی» که از شهدای شهر بود گذراند. به‌گواه تمامی معلمان، بهترین و باهوش‌ترین دانش‌آموز مدرسه بود و موفق به دریافت چندین لوح سپاس در مقاطع مختلف تحصیلی شد. همین بهره‌ی هوشی نیز زمینه ساز آن شد که در آزمون ورودی مدرسه نمونه دولتی رازی، که بهترین مدرسه شهر سنقر به شمار می‌رفت پذیرفته شود. در دوران راهنمایی، با وجودی که وارد محیط بزرگتری نسبت به دبستان شده بود خیلی زود توانست خود را با شرایط وفق دهد و به عنوان یکی از بهترین دانش آموزان موفق به کسب رتبه در آزمون ورودی دبیرستان نمونه دولتی خوارزمی شهر نیز می‌شود. آن زمان مرسوم بود تمام دانش‌آموزانی که از روستاها و بخش‌های اطراف در مدارس نمونه دولتی مشغول به تحصیل بودند، در خوابگاه مدرسه حضور داشته باشند و به همین خاطر میثم نیز، همچون مابقی دانش آموزان، شنبه تا پنجشنبه را در خوابگاه به سر می‌برد و آخر هفته‌ها به منزل باز می‌گشت. همین عامل موجب دوری هفت ساله وی از کانون خانه و خانواده شد، اما او را متوقف نکرد. موفقیت‌های تحصیلی او ادامه یافت تا اینکه سال 90 در رشته فیزیک در دانشگاه ملایر پذیرفته شد.

همزمان با تحصیل در ترم اول دانشگاه به دلیل گرایش و علاقمندی‌اش به شغل پلیسی، مراحل گزینش دانشگاه افسری علوم انتظامی امین را نیز طی کرد و در نهایت پس از قبولی در مراحل گزینش، از دانشگاه ملایر انصراف داد و رسماً به عضویت نیروی انتظامی درآمد و فصل جدیدی از دوران زندگی‌اش آغاز شد و این دوران شکوفایی و فصل زرین، از تمام ابعاد زندگی‌اش است. پس از طی دوران سخت هشت ماهه‌ی آموزشی در دوره‌ی 23 مصوب دانشگاه علوم انتظامی، رسته‌ی شغلی وی مرزبانی تعیین شد که نهایتاً پس از طی سه سال و اندی دوران تحصیلی و آموزش نظامی، در اردیبهشت 1394 با درجه ستوان دومی از دانشگاه فارغ التحصیل شد. به دلیل کسب رتبه برتر، این امتیاز به او داده شد که محل خدمت آینده خود را تعیین کند و او به همین منظور زادگاهش کرمانشاه را برای خدمت انتخاب کرد. مدتی در پاسگاه مرزی ثلاث باباجانی و بعد در یکی از پاسگاه‌های مرزی«ازگله» مشغول پاسداری از مرزهای غربی کشور بود. این دوران که حدود سه سال به طول انجامید با تجارب ارزنده‌ی خدمتی همراه شد.

در تقسیمات ناجا، ابتدا خدمت در مرزهای کردستان برای وی تعیین شد اما با اصرار خدمت در مرزهای سیستان و بلوچستان را برگزید. به دلیل تجربه‌ای که وی از کارورزی در منطقه میرجاوه کسب نموده بود در سخت‌ترین پاسگاه میرجاوه، یعنی«میل93» به عنوان فرمانده پاسگاه، اولین تجربه فرماندهی خود را آغاز کرد هرچند در تجارب گذشته نیز سوابق مدیریتی در پاسگاه مرزی را در کارنامه‌ی خدمتی داشت، فرماندهی پاسگاه «میل 93» تجربه جدید، سخت و حساسی بود که به دلیل شرایط خاص امنیتی حاکم بر منطقه، هر کسی توان عهده‌دار شدن آن را نداشت.

تجربه فرماندهی 15 ماهه وی در شهر میرجاوه این واقعیت را نمایان ساخت که فرماندهی و راهبری در ذات او نهادینه شده است و به گواه بسیاری از همرزمانش وی در این دوران این واقعیت را به اثبات رساند. شیوه مدیریت او سبک و سیاق خاصی داشت. به استناد خاطراتی که بعدها همرزمانش تعریف کردند وی رابطه‌ای بسیار نزدیک با پرسنل داشت و همواره سعی می‌کرد برادرانه به مشکلات و نیازمندی‌های عوامل زیر مجموعه‌اش توجه داشته باشد. از یکی از همرزمانش نقل شده که بارها شاهد آن بوده که وی در نیمه شب با دیدن خستگی سربازان خود اسلحه می‌گرفت و به جای آنها در برجک پاسبانی می‌داد و این نمونه کوچکی از هزاران حسن رفتار وی در امور نظامی بود.

میثم در آخرین وداعش در مهر ماه 1398 که گویا به قلبش الهام شده بود که آخرین وداع با خانواده است علاوه بر انجام بسیاری از امور خانوادگی پدر و مادر، به دیدار خواهران و برادرانش می‌رود و پس از آن متأسفانه در 17 مهرماه 1398 به درجه رفیع شهادت نائل می‌‌آید.

ایمان و باور قلبی به خداوند و اهل بیت(ع)

وی در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده بود پدر و مادرش جز نمازگزاران همیشه حاضر درمسجد شهر به شمار می‌رفتند و او نیز از همان ابتدا با پدر در مسجد حاضر می‌شد و علی رغم آن که به سن تکلیف نرسیده بود روزه می‌گرفت. خواندن نماز اول وقت، سجده‌های طولانی پس از نماز و داشتن وضو قبل از خواب، از ویژگی‌های بارز وی بود که همواره در یاد و خاطرنزدیکان باقی می‌ماند.

وی عاشق امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) بود و همواره پس از نوشیدن آب بر ایشان سلام می‌داد و یکی از زنجیر زنان دسته های عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) بود. هر چند در دنیا زیارت کربلا نصیبش نشد پس از شهادتش بارها و بارها افراد، دوستان و نزدیکانش در کربلای معلی به نیابت از او زیارت کردند و برایش قرآن و نماز خواندند. وی همچنین ارادت خاصی به مجالس مذهبی به ویژه مراسم شب‌های مبارک قدر و ایام محرم و حضور در هیئت‌های عزاداری شهر داشت.

خوش اخلاق و عاشق خانواده

 خوش اخلاقی و خوش رویی وی، در بین تمام افرادی که او را می‌شناختند زبانزد بود این خوشرویی در تمامی تصاویر به یادگار مانده از وی جاری و ساری است و ناخودآگاه با دیدن تصویرش انسان به یاد شهدای دفاع مقدس می‌افتد. بسیار صبور و مقاوم در مقابل ناملایمات و پستی و بلندی‌های زندگی بود و همین خصیصه‌ی مهم، عامل موفقیت وی در ارتباط گیری با جامعه، اطرافیان و همرزمانش و محبوبیت او در نزد دیگران بود.

وی به معنای واقعی کلمه عاشق خانواده، به ویژه پدر و مادرش بود. همواره خانواده را بر خود ترجیح می‌داد.‌ در طول زندگی‌اش از هیچ کوششی برای پدر، مادر برادر و خواهرانش فرو گذاری نکرد و همواره غمخوار مشکلات آنها بود.   

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده