شهید «اسد مراد بالنگ» فرماندهای مهربان و دوست داشتنی بود
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «مصطفی محمدی» یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که خاطرات و لحظههای بیتکرار عشق و آتش و خون را در کتابی به نام «ریگهای داغ پاتاق» در 60 قسمت گردآوری کرده در ادامه یکی از روایت های خواندنی را تقدیم مخاطبان ارجمند میگردد:
شهید اسد مراد بالنگ مسئول بهداری تیپ 57 ابوالفضل (ع) بود. او در خانوادهای مذهبی رشد کرده و پدرش یک بازاری خوش نام و متدین بود. پدرم که نسبتی هم با پدر اسد مراد داشت، همیشه سفارش میکرد هر وقت چیزی خواستید بخرید از کربلای جاوه (جواد) بخرید چون انسان باانصافی است. گاهی اسد مراد را میدیدم که بعد از وقت مدرسه در مغازه به پدرش کمک میکند.
پاییز 1364 در منطقه دربندی خان عراق بودیم. یک شب حدوداً ساعت از یک گذشته بود، حشرهای رفته بود داخل گوشم، حرکت میکرد. احساس میکردم کسی با دریل مغز سرم را سوراخ میکند. به شدت درد میکشیدم و از شدت درد عرق کرده بودم. یونس آزادبخت را که فرمانده ما بود، بیدار کردم.
ماشین لندکروز را آورد و با هم به بهداری رفتیم. وقتی رسیدیم بهداری، بالنگ جلو تانکر آب وضو میگرفت. سریع آمد گوش مرا شستشو داد. حشره ی کوچکی از گوشم بیرون آمد.
بعد از چند دقیقه نگاهی به حشره انداختم و گفتم: «این حشره ی کوچک واقعا مرا عذاب داد.» بالنگ گفت: «این حشره که خودش چیزی نیست ولی نشانهای از عظمت خالق است و این هشداری است برای ما که هر چه هم جوان و قوی باشیم اما اگر خدا اراده کند در مقابل کوچکترین موجودات چیزی نیستم.»
یکی از دوستان من به نام بهرامی از اهالی بخش چگنی بود. در بهداری نیروی بالنگ بود. چند روز بعد از این قضیه او را دیدم و گفتم: «چند شب قبل آمده بودم بهداری، همه خواب بودید. مسئولتان خودش مشکل مرا حل کرد.»
بهرامی گفت: «فرماندهی ما (بالنگ) واقعاً یک گُل است. شبها که مجروح یا مریض میآوردند، اگر ما خواب باشیم سعی میکند در صورت امکان ما را بیدار نکند و خودش کارها را انجام میدهد. رابطه ی ما با او یک رابطهی صمیمی و برادرانه است. او یک فرماندهی دوست داشتنی است. ما با او خیلی راحت هستیم.»
آری ادب، تواضع، فروتنی و ایثار شهید بالنگ زبانزد عام و خاص بود.
انتهای پیام/