شهید، برای شهادت کمر همت بسته بود
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید«مراد خان ابراهیمی» چهارم اسفند 1340درروستای امامیه سفلا از توابع شهرستان سرپل ذهاب دیده چشم به جهان گشود. پدرش علي و مادرش فردوس نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشــته انساني درس خواند و دیپلم گرفت. سرباز ارتش بود. 20 آذر1360 در شهرستان گیلانغرب توســط نیروهاي عراقي بر اثر اصابت ترکش به شــهادت رسید. پیکر شهید والامقام در گلزار شهداي زادگاهش به خاک سپرده شد.
«عسکر همتی»، همرزم شهید
شهید «مرادخان ابراهیمی» فرزند علیجان جوانی کم سن و سال بود. علاقه بهخصوصی به جبهه و جنگ داشت. ایشان از تحصیل خداحافظی و بار و بنهاش را جمع کرده بود و کوله بارش را آماده و ندایش مبهم و کمربندش را برای شهادت محکم کرده بود.
سال 1359 در پادگان ابوذر با هم بودیم چندین بار در عملیاتها شرکت کردیم. تا اینکه حکمی از طرف فرمانده جنگ چریکی به من دادند. فرماندۀ گروه ضربت جنگهای نامنظم شدم و در خدمت شهید و پدر بزرگوار ایشان بودم.
از عملیات برمیگشتیم پدر و پسر همدیگر را زیارت و ملاقات نمودند رفتار این دو همگان را به خود متحیر کرد. من از خوشحالی و حرکات ایشان در پوست خود نمیگنجیدم و همیشه حرکاتشان را زیر نظر داشتم و سر مشق خود قرار دادم.
پدر و پسر چه زیبا در کنار هم بسیج میشوند و مشتاقانه میجنگند، در میدان جنگ و صحنه نبرد عرض اندام میکنند دقیقا به یاد دارم شهید به پدر بزرگوارشان، گفت: پدر جان میخواهم بیایم اما پدرش بهانه میآورد و میگفت: پسر جان به دَرست برس دَرست واجبتر است اما اصرار میکرد که آرزوی جبهه دارم و شهادت و شهادت را در رأس برنامههایم قرار دادهام.
پدر همچنان موافق خواسته پسر نبود تا اینکه زمان خدمت سربازیش فرا رسید و قسمت شدعملیات تنگه حاجیان پیش آمد تیپ دو کماندوی ذوالفقار، شهید ابراهیمی در آن عملیات حضور فعال داشت و پدر شهید هم با من و چیزی حدود 25 نفر دیگر در آن عملیات شرکت داشتیم.
تقدیر و مشیت الهی شهید «مراد خان ابراهیمی» که تیربارچی بود توسط خصم از خدا بیخبر شهید شد و پیکر مطهر شهید با دلاورمردی و جوانمردی همرزمانش به پشت خط آوردند در حین عملیات مژدۀ شهادت به پدرش رسید. دیدگان پدر پر از اشک و ماتم، سراسر وجودش غم و اندوه و ملال فرا گرفت. صحنه میدان را بوسید لبانش ذکر دعا و گفت: دست یافتن به پیروزی جز با شهادت و شهید شدن امکان ندارد. پیروزی خون میخواهد مفقودالاثر میخواهد و شهادت مرحله تکامل انسان است و هویت و حقیقت گم شده اوست تا به آن نرسد خرسند نمیشود. « إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» این آیه را خواند و قبول نکرد که پشت جبهه بیاید و گفت: من پسرم را در راه خدا قربانی کردم خودم نیز دیر یا زود باید شهید شوم تا در جوار رحمت الهی قرار گیرم.
پدر شهید راه فرزند شهیدش را ادامه داد. خداوند را شاهد میگیرم با تیر بار گرنیوفی که در دست داشت چندان ضربهای به افراد و مهمات دشمن وارد ساخت که قابل وصف و بیان نیست. پدری که از یک طرف جگر گوشهاش را از دست داده و از طرف دیگر چنین با کمال شهامت میجنگید آیا این سیاهی قلم میتواند به خود اجازه دهد و حتی نامش را بنویسید چه رسد به شهادت فرزندش. من نیز در آن عملیات بوسیله آر پی چی دشمنان بعثی از ناحیه دهان و پشت پای چپ به شدت مجروح شدم و با این وجود به پشت خط باز نگشتم و در همانجا بهیارها دهان و پایم را پانسمان کردند. مقاومت پدر مهربان شهید برای بنده درسی بود که به خود اجازه ندهم که به پشت خط باز گردم و این روحیهای بود که شهید به من و بچه ها میداد یاد و نامش همواره ذکر زبانها و راهش پر رهرو باد انشاء الله.
انتهای پیام/