تکفیریها برای پس دادن پیکر شهید، پانصد میلیون درخواست کردند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «حمزه کاظمی» در اهواز متولد و از سن چهار سالگی ساکن کرمانشاه شد. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم درکرمانشاه گذراند و مدرک کارشناسی را در اصفهان و کارشناسی ارشد رشته اطلاعات استراتژیک را از دانشگاه تهران اخذ کرد.
از دوران نوجوانی وارد بسیج شد و در سال 1369 به استخدام رسمی سپاه درآمد. او در سردشت مجروح شیمیایی شد و در عملیات والفجر حضور مؤثری داشت. در این عملیات هم مجروح شد. اعتقاد داشت که برای رضای خدا و دفاع از میهن رفته دلیلی ندارد درصد جانبازی را مشخص کند، برای همین هیچ وقت پیگیر کارت جانبازی نشد.
حمزه همراه سایر همرزمان در آزادسازی پادگان ابوذر خدمات ارزشمندی ارائه کرد. در سال 1380 با خانم معصومه غلامی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو دختر به نامهای درسا و لیلا هستند. ایشان در سال 1387 در تهران به لشکر 10 سیدالشهدا پیوست.
روایتی از «معصومه غلامی» همسر شهید
در روز تولد حضرت زینب (س) به عقد ایشان درآمدم. او با همه مهربان و بین دوستان به مهمان نوازی معروف بود، همیشه در مهمانیها اول به بچهها غذا میداد و در کارهای خیر بهخصوص ازدواج پیش قدم میشد. حمزه تأکید زیادی بر نماز اول وقت و ارادت زیادی به رهبر داشت و همیشه پیرو راه ایشان بود.
قشنگترین خاطرهای که از حمزه دارم این است که چند سال پیش از شهادت به یاد گردان قدیمی که در زمان جنگ در آن جا خدمت میکردند از من خواستند که همراهیشان کنم تا برایشان تجدید خاطره شود. من هم با جان و دل پذیرفتم و همراه ایشان رفتم. یاد و خاطره سال 1366 برایشان تداعی شده بود. آن منطقه خیلی به ایشان آرامش میداد. همان جا بود که دوباره خدا را قسم داد به خون شهدا که اگر لیاقت شهادت را دارم نصیب من هم بشود، این منطقه در چالابه کرمانشاه قرار دارد نام گردان شان هم گردان حنین بود.
حدود یک سال بود ایشان تصمیم گرفته بودند به سوریه بروند و به خاطر شرایط کاری که داشتند اجازه رفتن به ایشان نمیدادند، خیلی ناراحت بود که چرا اینجاست و نمیتواند به سوریه برود.
اشک میریخت و میگفت نمیدانم چرا ما از همرزمان خودمان جا ماندیم و سعادت شهادت را نداشتیم که برای دفاع از حرم بجنگیم.
فردای همان روز به محل کار رفتند و با خواهش بسیار، بالاخره به سوریه اعزام شدند. با وجودی که زیارت کربلا آرزوی دیرینه اش بود نرفت و گفت اگر بروم شرمنده خواهرش میشوم.
تنها خواهشی که از من داشتند این بود که برای مخالفت لب به سخن باز نکنم و چون در طول 15 سال زندگی مشترک هیچوقت با خواستهای از جانب ایشان مواجه نشده بودم پذیرفتم و به خدا سپردمش.
وقت رفتن، رسید با همان لبخند همیشگی رفت. تولد حضرت زینب (س) بود که شب تماس گرفته و گفتند: خانم در حرم حضرت زینب (س) نایب الزیاره شما شدم، فردا جایی میرویم که شاید نتوانم با شما تماس بگیرم، شما را به خدا سپردم. ده روزی بود که از او بیخبر بودم و دلتنگی عجیبی داشتم. یک شب لیلا دختر کوچکم از خواب پرید و گفت: مامان خواب دیدم بابا شهید شده، دخترم را آرام کردم و گفتم: انشاءالله به زودی میآید نگران نباش، اسفند ماه بود بچهها تازه از مدرسه آمده بودند، با صدای در قلبم از جا کنده شد، وقتی دوستانم را دیدم که همه با هم آمده بودند پاهایم لرزید فقط به آنها نگاه میکردم. حقا که شهادت لیاقتش بود.
شهید در سال 1394 به صورت افتخاری به سوریه اعزام و مسئولیت فرماندهی تیپ فاطمیون را به عهده داشت. او همراه شهید مهدی قاسمی برای شناسایی منطقه مأموریت داشتند. اما پس از شهادت قاسمی برای اینکه پیکر ایشان به دست گروههای تکفیری نیفتد، پس از آرام شدن منطقه برای عقب آوردن پیکر به منطقه میروند که با ضرب گلولهی تک تیرانداز زخمی و به شهادت رسیدند.
بعد از ناامنی منطقه توسط تکفیریها آنها 500 میلیون تومان بابت پس دادن پیکر شهید طلب کردند اما همسرشان نپذیرفت و گفت هدیهای که خدا داده است بابت آن پول نمیدهند.
پیکر ایشان با برخی خانوادههای کشور سوریه در منطقه به صورت دسته جمعی دفن شده بود و پس از گذشت یک سال از آزادسازی منطقه پیکر شهید با پلاک گردن شناسایی و به آغوش وطن و خانواده بازگردانده شد. مزار شهید کاظمی در گلزار شهدای کرمانشاه است.
انتهای پیام/