خدایا بهشت را بدون فرزندم نمیخواهم
«فردوس خدایاری» مادر شهید سلامت در گفتگو با نوید شاهد کرمانشاه، گفت: شهید 16 خرداد 1354 به دنیا آمد، او فرزند اول من بود. با توجه به اینکه پدر شهید، شاغل نیروی انتظامی بودند ما در آن زمان ساکن تهران بودیم اما خوب زمانی که فرزندم به دنیا آمد من در کرمانشاه و در منزل پدری بودم.
خدایاری ادامه داد: شهید علاقه بسیار زیادی به رشته پزشکی و پرستاری داشت و علاوه بر قبولی در رشته پرستاری دانشگاه علوم پزشکی ایلام، در رشته حقوق و معلمی نیز قبول شد اما خوب ترجیح او پرستاری و خدمت در حوزه سلامت بود.
*تا لحظه شهادت دغدغه بهبودی بیماران را داشت
وی افزود: پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه علوم پزشکی ایلام، دو سال طرح خود را در بیمارستان شهید دکتر مصطفی چمران کنگاور گذراند و سپس در بیمارستان امیرالمومنین (ع) شهرستان اسدآباد و مدتی در بیمارستان بیستون مشغول خدمت شد و در نهایت پایان خدمت و شهادت او در بیمارستان شهید دکتر مصطفی چمران رقم خورد. فریبای عزیزم در تاریخ نهم آذر 1399 به شهادت رسید و تا به امروز یک سال و 2 ماه است که ایشان در کنار ما، فرزند عزیزش و بیمارانی که تا لحظه شهادت دغدغه سلامت و وضعیت مالی و درمانی آنان را داشت نیست و همه ما با خاطرات او زندگی می کنیم.
*کمک به بیماران را وظیفه و انسان دوستی می دانست
خدایاری با اشاره به اینکه فرزندش از زمان خدمت تا لحظعه شهادت 15 سال سابقه یاری رساندن به مردم و بیماران را در کارنامه درخشان خود به ثبت رسانده است، گفت: با عشق و علاقه این نوع خدمت گذاری را انتخاب کرده بود و با اعتقادی که به این راه داشت، علاوه بر سلامت بیماران به دیگر ابعاد توجه داشت و در واقع همه جوانب را می دید لذا علاوه بر رسیدگی به درد بیماران با هزینه شخصی خود، دارو و دیگر نیازهای آنان را برطرف می کرد و در شرایطی که شیفت نبود و به وجود او نیاز بود بدون تعلل و در هر ساعتی از شبانه روز در بیمارستان حاضر می شد که به گفته همکاران و دوستان شهید، او حتی زمانی که به کرونا هم مبتلا شده بود از وظیفه و حس انسان دوستی خود غافل نشد و با همان حال در بیمارستان ماند و از مرخصی استعلاجی دوران کرونا تا لحظهای که بیمار شد استفاده نکرد.
*شهادتش را پیش بینی کرده بود
مادر شهید بیان داشت: خوب من نیز مانند هر مادر دیگری نگران سلامتی دخترم بودم به ویژه اینکه در آن زمان کرونا بسیار ترسناک ظاهر شده بود و روزانه جان تعداد زیادی از هم وطنان ما را می گرفت و فرزند ما و همه کادر درمان در میدان و در دل خطر بودند. به همین خاطر از فریبا خواستم تا در بخش کرونا کار نکند و حتی انصراف دهد که او در جواب گفت؛ مادر من توانایی کار و خدمت را دارم و نباید دست از کار بکشم و خوب می دانم که من در این مسیر و با بیماری کرونا به شهادت خواهم رسید. بله فرزندم 3 ماه قبل از شهادت پیش بینی کرده بود و در واقع به نحوی ما را برای شهادت خود آماده کرد.
وی افزود: او بسیار خوش برخورد و گشاده رو بود. نگاه کنید (با اشاره به عکس شهید) همیشه لبخند به لب داشت، یک روز قبل از روز مادر و زودتر از دیگر فرزندانم برای تبریک به منزل ما می آمد، سنگ صبور بیماران و درد و رنج های آنان بود. به گونه ای که هر بیمار و همراه بیماری با حضور در منزل ما و بر سر مزار شهید از ویژگی های او یاد می کنند. حتی در دوران ابتدایی نیز به دانش آموزان ضعیف تر در تحصیل کمک می کرد و آموزش می داد. در تمام سالیان تحصیل، دانشگاه و خدمت ممتاز بود. به همین دلیل افراد زیادی از شهرهای مختلف محل خدمتش در گلزار شهدا بر مزار ایشان حاضر می شوند و با قرائت فاتحه به ما تبریک و تسلیت می گویند.
*اعتقاد زیادی به خدا و حق الناس داشت
خدایاری گفت: یک خاطره از ارتباط عاطفی دخترم با فرزندش کسری در ذهن دارم که در درس ریاضیات همیشه به کسری کمک می کرد اما پس از شهادت بارها مشاهده کردم که کسری در ساعات درس ریاضی ناراحت می شود و با حالتی سرش را بر کتاب ریاضی می گذارد و می خوابد، این لحظات برایم سخت می گذرد. از همکاران دخترم نیز بارها از زبان آنان شنیده ام که فریبا در زمان شیفت شب، حتی لحظه ای نمی خوابید چون بسیار متدین، معتقد به خدا و حق الناس بود. آقای رستم آبادی از همکاران شهید در دیداری که همراه مسئولین به منزل ما آمده بودند گفت؛ همسرش مدتی در بیمارستان بوده اند و شهید بهرام نژاد بسیار به ایشان محبت و رسیدگی کردند با وجود اینکه اطلاع نداشتند که او همسر من و از خانواده همکارانش می باشد و این موضوع را همسر آقای رستم آبادی پس از شهادت برای ایشان بازگو کردند.
مادر شهید در پایان گفت: دخترم علاقه خاصی به تهیه لوازم التحریر برای دانش آموزانی داشت که از نظر مالی ضعیف بودند. همچنین در سال های تحصیلی دخترم در دانشگاه علوم پزشکی ایلام با صدا و سیما و رادیو همکاری می کرد و در بسیاری از برنامه های مذهبی از ایشان به عنوان مجری دعوت می شد. دخترم در شب شهادت، پس از خواندن نماز و قرآن یادداشتی را در لای مصحف شریف قرآن می نویسند با این مضمون که خدایا بهشت را بدون فرزندم کسری نمی خواهم. دخترم با این آرزو و درحال ذکر و دعا به معبود رسید به گونه ای که در لحظه شهادت همچنان تسبیح خود را در دست داشت.
انتهای پیام/