روایتی از فرزند آزاده کرمانشاهی؛
نوید شاهد- « آزاده احمدیان » فرزند آزاده «خلیل احمدیان» می گوید: تنها لطف بعثی ها به پدرم در طول ده سال اسارت قرآنی بود که از مسجدهای بمباران شده ی ایران در اختیار اش گذاشته بودند که پدرم می گفت آن قرآن برای ما مونس و همدم شد هم بوی دین داشت و هم یاد وطن.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، بی شک تداعی خاطرات شهیدان، آزادگان و جانبازانی که جان خود، عمر خود و یا عضوی از پیکر خود را فدای آرمان های انقلاب شکوهمند اسلامی کردند ما را برای ادامه دادن راهشان مصمم تر خواهد کرد. در ادامه خاطره ای خواندنی از " آزاده احمدیان "  تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد.

روایتی از فرزند آزاده کرمانشاهی؛

نیروهای بعثی مرا در حال جنگ اسیر کردند. نقاب سیاهی روی سرم کشیدند وتا دو روز کسی و جایی را ندیدم. هنگامی که نقاب را از صورتم برداشتند، داخل یک سلول بودم. همین که چشمم به تاریکی عادت کرد متوجه شدم دیوارهای سلول سیاه رنگ است و هیچ پنجره و روزنه ای ندارد و از وسایل بهداشتی و توالت خبری نیست. دو روز در آن سلول تنها بودم. روزسوم سه نفر دیگر را به زور داخل سلول جا دادند. یکی از آن ها روحانی و اهل قلم بود. با هم حرف می زدیم که یک سرهنگ بعثی وارد سلول شد و از ما خواست که به قرآن و امامان معصوم توهین کنیم. هیچ کدام از ما زیر بار نرفت و مقاومت کردیم.

سلول ما تنها یک ساعت با بغداد فاصله داشت اما برای این که روحیه ما را بشکنند می گفتند شما در جای بسیار دوری هستید مثلا" قطب جنوب، شمال و ...

تنها لطف بعثی ها در طول ده سال اسارتم قرآنی بود که از مسجدهای بمباران شده ی ایران در اختیار ما گذاشتند.

آن قرآن برای ما مونس و همدم شد . هم بوی دین داشت و هم یاد وطن.

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده