نوید شاهد- شهید "ترابعلی کریمی سودمند" در بخشی از دلنوشته خود آورده است:« درود بر آن کس که در راه خدا کشته شود و درود بر آن کس که در راه خدا گام برداد و درود بر آن کس که خود را از گناه پاک ساخت.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید ترابعلی کریمی سودمند دهم آبان 1342در شهرستان همدان به دنيا آمد. پدرش محمود ( فوت 1346 ) و مادرش گل اندام نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضوريافت.23 فروردين 1359 در گيلانغرب توسط نيروهاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزارش در گلزار شهداي شهرستان كرمانشاه قرار دارد.

درود بر آن کسی که در راه خدا کشته شود

*وصیت نامه و دلنوشته شهید
 درود بر آن کس که در راه خدا کشته شد و درود بر آن کس که در راه خدا گام برداشت و درود بر آن کس که خود را از گناه پاک ساخت. این وصیت نامه برخلاف وصیت نامه های رسمی شرح، توضیح و درخواست ثروت دنیا نیست بلکه بیشتر شبیه به یک  درد  دل و رنجی است که در من وجود داشته و درد دل با کسی که هنوز او را نیافته‌ام و نمی‌دانم کیست؟
من خود اعتماد و اطمینان داشتم که فقط آن وجودی که این حرف‌ها را بیان می‌کند آن وجود است که این ها را بیان می‌کند و شاید آن دل باشد چراکه درد مال اوست و رنج را تحمل می‌کند، اوست که به دنبال همنوع خود و بالاتر از خود می گردد.
چرا که از دست بیهودگی بقیه اعضا، جزا می‌بیند. آری او هم اکنون می‌خواهد که به چشم فشار آورد و آن را وادار به ریختن اشک کند اما باز چشم، این تنها تسکین دهنده، لحظه‌ای که  به او آرامش می بخشند اما نه همیشگی هم نیست زیرا که وقتی چیزی را گیر نمی‌آورد به سراغ دل
می رود والا وقتی که جلوی چشم چیزهای دیگری بودند هیچگاه به یاد دل نمی‌افتند تو گویی که از من او را نمی شناسند.
 از موضوع خارج شدم اما چه کنم که هنر ندارم تا اینکه از اینکه عظیم ترین شاهکار زندگیم را روی این کاغذ که به عنوان پایان و یک آغاز دیگر است بریزم و از رنج هایم بگویم. باور کنید از اینکه کلمه رنج را می‌گویم خودم تنفر دارم چراکه رنج را دیگران بردند نه من.
 من از بی پناهی رنج می برم و از بی کسی پناه می برم اما خداوند برای کسی است که با او باشد و در راه او.
 کسی نداشتم که مرا هدایت کند زیرا که انسان ضمیر اولیه اش را خود نمی سازد بلکه برایش می‌سازند و کسی نداشتم که مرا تغییر ضمیر دهد و لحظه ها به تندی می گذشت و من با چشم خود هدر رفتن عمر را می‌دیدم اما چه باید کرد.
 شنیدم یکی گفت: اگر عاشق شوی و دیگری داری همه چیز را لازمه دگرگونی میدانی و اعتراض داری به همه چیز، آری من اندکی بسیار ناچیز از این گفته را دیدم و دنیا را لازمه دگرگونی دیدم اما چه کنم که از دست رفت. من منتظر ماندم برای بنده ای در ابتدا؛ اما آن را از من گرفت یا گرفتند کی؟  نمی‌دانم شاید ضمیر اولیه.
 چرا که نیروی مافوق لازم است تا نیرویی از بین برود، در ابتدا بود این نیرو اما ضعیف شد ضعیف تر از نیروی زیر دست در ابتدا.
انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده