خاطره رزمنده پیشکسوت، "ایرج امجدیان" از حضور در عملیات مرصاد
سهشنبه, ۰۷ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۳۱
نوید شاهد - در سالروز عملیات «مرصاد» تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به خاطره رزمنده پیشکسوت، «ایرج امجدیان» که در این حماسه غرورآفرین حضور داشت.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ در سالروز حماسه غرورآفرین عملیات مرصاد تصمیم گرفتیم، نگاهی داشته باشیم به خاطره رزمنده پیشکسوت، "ایرج امجدیان" که در ادامه خاطره این رزمنده دفاعمقدس را میخوانید:
خاطره رزمنده پیشکسوت، "ایرج امجدیان" از عملیات غرورآفرین مرصاد: هفت، هشت روز قبل از عملیات مرصاد برادر شعبانی، فرمانده سپاه چهارم، یک دست نوشته به من داد که الان هم آن را نگه داشته ام مبنی بر این که حفظ سمتی که در سپاه قصر شیرین داشتم، فرماندهی گردان هجرت را بپذیرم. خود را به برادر شاه ویسی، فرمانده ی تیپ مسلم بن عقیل ( ع )، معرفی کردم و با مجوز ایشان، سرپرستی گردان هجرت را به عهده گرفتم.
شبی که فردای آن عراق زمینه ی هجوم را برای منافقین فراهم کرد، ما در مقر عملیاتی " تاجیک " که خط پدافندی تیپ بود، جلسه داشتیم. برادر شاه ویسی جریان احتمال حمله ی ارتش عراق را برای فرماندهان گردان ها و نیروهای کادر ستاد تشریح کرد. جلسه تا ساعت یک نصف شب طول کشید. بعد از آن به یگان خودم برگشتم. گردان ما حد فاصل سومار و در منطقه ای به نام "تنگاب" مستقر بود. نزدیک های اذان صبح، عراق حمله کرد و تمام خطوط منطقه ای تیپ مسلم و لشکر 81 زرهی را شکست و آتش بسیار سنگینی بر سر نیروهای ما ریخت.
تا ساعت 6 و 7 با فرمانده تیپارتباط بی سیم داشتیم. ایشان گفتند: " به صورت تاکتیکی عقب نشینی کنید." پس از این به بعد ارتباط قطع شد. لشکر 81 که در سمت راست ما بود، پیش از ما منطقه را ترک کرد. گویا آن ها دستورعقب نشینی را از رده های بالا گرفته بودند. ما هم ادوات لازم را نداشتیم. اسلحه ی سنگین ما آر.پی.جی و تیربار بود که در مقابل آتش سنگین دشمن قابل مقایسه نبود.
عراقی ها در 500 متری ما بودند. در حین عقب نشینی سه نفر از نیروهای ما اسیر شدند. وقتی ما به پشت خط، روی جاده قصر شیرین- گیلان غرب رسیدیم، ستون منظمی از نیروهای ارتش را روی جاده دیدیم. این ستون دو قسمت بود یک قسمت پشت سر و قسمت دیگر در جلوی ما قرار داشتند. بعدها متوجه شدیم قسمت جلو مربوط به لشکر 81 و قسمتپشت، نیروهای ارتش عراق بود که پشت سر لشکر 81 می آمدند.
با نیروهای گردان هماهنگ کرده بودم که در "چم امام حسن" تجمع کنند برادر ایزد نیا قائم مقام قرارگاه نجف را در آنجا ملاقات کردم. ایشان را قبلا" دیده بودم و می شناختم. از من نقشه ی ( یک پنجاه هزارم) منطقه را خواست. گفتم: "نداریم. برویم قرارگاه عملیاتی لشکر 81 در دشت "دیره" احتمالا آن ها دارند." وقتی به قرارگاه رفتیم، دیدیم که تمام وسایل و امکانات خود را آماده کرده اند و می خواهند منطقه را تخلیه کنند. با سرهنگی که فرمانده ی قرارگاه بود، صحبت کردیم. در این فاصله هواپیمای عراق قرارگاه را بمباران کرد و ترکشی به ماشین ما که یک جیپ تویوتا بود، اصابت کرد. به گوشه ای پناه بردیم. بعد از بمباران، برادران ارتشی وسایل خود را بار زدند و رفتند. در بین وسایل به جا مانده، نقشه های خوبی پیدا کردیم و به چم امام حسن برگشتیم.
عراق داشت به ما نزدیک می شد. خواستیم از برادر شاه ویسی خبر بگیریم؛ گفتند: " مجروح شده و او را به پشت جبهه منتقل کردند." چند نفر از برادران ستادی تیپ حضور داشتند. پیشنهاد دادیم پل " تنگ کورک " را که بعد از چم امام حسن قرار دارد منهدم کنیم تا ارتش عراق نتواند از آن عبور کند. اگر ارتش عراق از پل بگذرد، در زمان عقب نشینی آن را خراب می کند. پس چه بهتر خودمان این کار را بکنیم. عده ای مخالفت کردند و از طرف دیگر امکانات چندانی برای تخریب نداشتیم. لشکر عراق از روی پل گذشت و وارد شهر گیلانغرب شد. شهری که در اوایل جنگ نتوانسته بود آن را اشغال کند. به هر حال بعد از 24 ساعت، یعنی دو روز قبل از عملیات مرصاد، نیروهای عراقی عقب نشینی کرده و پل را پشت سرشان تخریب کردند.
انتهای پیام/
نظر شما