تیز پرواز خستگی ناپذیر
سهشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۰۹
شهید رضا نژاد رضایی علاقه بسیار زیادی که به آسمان داشت در سال 1352 به استخدام هوانیروز در آمد او برای ارضای روح حساس و پر شورش به آسمانها پناه برد و سرانجام در روز چهارم آبان ماه سال 1360 در نزدیکی سرپل ذهاب هلی کوپتر او مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید رضا نژاد رضایی در تاریخ یکم تیر1334 در روستای کله جوب از توابع شهرستان اسلام آبادغرب در خانواده ای متدین و با خدا و فقیر دیده به جهان گشود. پدر و مادرش به خاطر ارادت به حضرت رضا نام او را رضا گذاشتند.
ایام کودکی رضا مانند آب زلال چشمه آرام می گذشت سر و دلی پر شور و اشتیاق داشت دوست داشت که همه چیز را تجربه کند کودکیش همزمان با جور ستم مالکان و غاصبان زورگو آن زمان بود و جز شکفتن شقایق های بهاری و ظلم و ستم مالکان هیچ امکاناتی در روستا وجود نداشت.
قلب کودکانه شهید نژاد رضایی مانند شب های مهتاب پاک و صادقانه و بی آلایش بود او دوست داشت که بیاموزد و بداند و تجربه کند به همین خاطر در آن زمان روستای کله جوب فاقد مدرسه بود و شهید رضا نژادرضایی برای آموختن درس به روستای هم جوار رفت مدتی کوتاه در خانه یکی از آشنایان خانوادگی پدرش بود اما او که هفت سال بیشتر نداشت این وضع برایش قابل تحمل نبود به ناچار به روستای زادگاهش برگشت و تا اینکه در سال 1340 اولین کلاسهای درس در روستای کله جوب توسط سپاه دانش آن زمان در خانه بی رنگ و رونق یکی از روستائیان دایر گردید. و به این ترتیب اولین الفبای آموختن در گوش او طنین انداخت و در آن زمان بعضی از معلمان همراه درس قرآن نیز تدریس می کردند.
شهید نژادرضایی در فراگیری کتاب آسمانی اشتیاق می ورزید آب و هوای پاک روستا ستم مالکان زمین و کمبودها زندگی تنها یادگار ذهنی او از دوران کودکی بود.
ایام کودکی رضا مانند آب زلال چشمه آرام می گذشت سر و دلی پر شور و اشتیاق داشت دوست داشت که همه چیز را تجربه کند کودکیش همزمان با جور ستم مالکان و غاصبان زورگو آن زمان بود و جز شکفتن شقایق های بهاری و ظلم و ستم مالکان هیچ امکاناتی در روستا وجود نداشت.
قلب کودکانه شهید نژاد رضایی مانند شب های مهتاب پاک و صادقانه و بی آلایش بود او دوست داشت که بیاموزد و بداند و تجربه کند به همین خاطر در آن زمان روستای کله جوب فاقد مدرسه بود و شهید رضا نژادرضایی برای آموختن درس به روستای هم جوار رفت مدتی کوتاه در خانه یکی از آشنایان خانوادگی پدرش بود اما او که هفت سال بیشتر نداشت این وضع برایش قابل تحمل نبود به ناچار به روستای زادگاهش برگشت و تا اینکه در سال 1340 اولین کلاسهای درس در روستای کله جوب توسط سپاه دانش آن زمان در خانه بی رنگ و رونق یکی از روستائیان دایر گردید. و به این ترتیب اولین الفبای آموختن در گوش او طنین انداخت و در آن زمان بعضی از معلمان همراه درس قرآن نیز تدریس می کردند.
شهید نژادرضایی در فراگیری کتاب آسمانی اشتیاق می ورزید آب و هوای پاک روستا ستم مالکان زمین و کمبودها زندگی تنها یادگار ذهنی او از دوران کودکی بود.
شهید نژادرضایی با تمام مشقات دوران ابتدایی را در روستای کله جوب سپری کرد و برای ادامه تحصیل به شهرستان اسلام آبادغرب گام نهاد او و دوستانش فاصله بیست کیلومتری روستا تا شهر را با توجه به علاقه زیادی که به فراگیری دانش و علم داشتن با دوچرخه رکاب می زدند و سرما و گرما را با دل و جان خریده بودن و قادر به غلبه کردن به آنها نبود این زندگی پر مشقت او را بسیار مقاوم و نیرومند بار آورده بود و او حالا منشاء تمام کمبودها و ظلم و ستم و نابرابری ها را می دانست به همین دلیل روح حساس او همیشه آزرده دست این عوامل بود او نارضایتی خویش را در گفته هایش و نوشته هایش در زنگ انشا بروز می داد و به این خاطر چندین بار به او تذکر دادند که این افکار را بر روی کاغذ نیاورد.
با گذشت زمان شهید دوران نوجوانی را هم پشت سر گذاشت و در دورۀ دبیرستان در دبیرستان شاپور رشته ریاضی فیزیک مشغول تحصیل شد که در آن ایام یکی از شاگردان ممتاز کلاس و مدرسه معرفی می شد و با علاقه بسیار زیادی که به آسمان داشت در سال 1352 به استخدام هوانیروز در آمد او برای ارضای روح حساس و پر شورش به آسمانها پناه برد و دورۀ خلبانی را با موفقیت طی نمود و موفق به اخذ گواهینامه شد. مدتی بعد دوره خلبانی هلی کوپتر شکاری را نیز گذراند.
با شروع جنگ تحمیلی شهید نژادرضایی از اصفهان به کرمانشاه آمد تا هر چه بیشتر در عملیات های سرکوب دشمن شرکت نماید و همراه شهیدان شیرودی و کشوری و شهید شمشادیان در جبهه های غرب کشور حماسه ها آفریدند و نبایدها را به بایدها تبدیل کردند شهید از اشغال کشور به دست دشمن همیشه در رنج بود و می گفت که وقتی خاک کشورم را در اشغال دشمن می بینم نمی توانم راحت باشم و به چیزی جز نبرد فکر کنم و سرانجام هنگامی که در یکی ماموریتهایش از جبهه برمی گشت با اصرار زیاد دوباره خواستار اعزام به جبهه شده البته این دیگر آخرین ماموریت او بود در روز چهارم آبان ماه سال 1360 در نزدیکی سرپل ذهاب هلی کوپتر او مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
انتهای پیام
با گذشت زمان شهید دوران نوجوانی را هم پشت سر گذاشت و در دورۀ دبیرستان در دبیرستان شاپور رشته ریاضی فیزیک مشغول تحصیل شد که در آن ایام یکی از شاگردان ممتاز کلاس و مدرسه معرفی می شد و با علاقه بسیار زیادی که به آسمان داشت در سال 1352 به استخدام هوانیروز در آمد او برای ارضای روح حساس و پر شورش به آسمانها پناه برد و دورۀ خلبانی را با موفقیت طی نمود و موفق به اخذ گواهینامه شد. مدتی بعد دوره خلبانی هلی کوپتر شکاری را نیز گذراند.
با شروع جنگ تحمیلی شهید نژادرضایی از اصفهان به کرمانشاه آمد تا هر چه بیشتر در عملیات های سرکوب دشمن شرکت نماید و همراه شهیدان شیرودی و کشوری و شهید شمشادیان در جبهه های غرب کشور حماسه ها آفریدند و نبایدها را به بایدها تبدیل کردند شهید از اشغال کشور به دست دشمن همیشه در رنج بود و می گفت که وقتی خاک کشورم را در اشغال دشمن می بینم نمی توانم راحت باشم و به چیزی جز نبرد فکر کنم و سرانجام هنگامی که در یکی ماموریتهایش از جبهه برمی گشت با اصرار زیاد دوباره خواستار اعزام به جبهه شده البته این دیگر آخرین ماموریت او بود در روز چهارم آبان ماه سال 1360 در نزدیکی سرپل ذهاب هلی کوپتر او مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
انتهای پیام
منبع: پرونده فرهنگی شهدا - اداره هنری، اسناد و انتشارات- استان کرمانشاه
نظر شما