نامه های اسارت آزاده شهید محمود امجدیان «قسمت آخر»
دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۴۶
به شکر خداوند و دعاهای خیر شما اسارت را با سرافرازی می گذرانیم و مشغول می باشیم و تا زمانی که مقدر باشد از جانب حق. و ما وظیفه داریم در هر حال در اطاعت خداوند باشیم؛ چه ایران باشد چه اسارت.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ اسارت یکی از رهآوردهای جنگ است، محال است از اسارت دمبزنی و ناخودآگاه اسارت اهل بیت امام حسین(ع) به قافله سالاری زینب کبری(س) را به یاد نیاوری و در غم مصیبت عظمای آنها گوشه چشمی خیس نکنی.
روایت جنگ ایران و عراق حکایت غریبی است و در پس سالها از گذشت این جنگ ناجوانمردانه هنوز هم تا برگی دیگر از کتاب قطور این جنگ ورق میخورد، واقعیت دیگری از رشادتهای مردان این سرزمین آشکار میشود.
شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر باختران به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام گردید. بعد از مدتی به مناطق جنوب کشور انتقال یافت. محمود در عملیات والفجر مقدماتی – که در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 شروع شد شرکت کرد و پس از ساعت ها درگیری با ارتش متجاوز بعث عراق و پس از مقاومت و ایثارگری، به همراه تعدادی از نیروهای لشکر 7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.ابتدا به بغداد برده شد گروهی از مردم به وسیله سنگ و چوب ... به سر روی این عزیزان می زدند، به اردوگاه موصل 2 منتقل شد. بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به اردوگاه تکریب – کمپ 17 منتقل شد. تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتی اش به خدا پیوست. اکنون مزار شهید در قبرستان رمادیه بر جای مانده است.
در ادامه بخشی از اسارت آزاده شهید محمود امجدیان به خانواده " خود می خوانید:
خواهر عزیزم! حالم بسیار خوب است و ناراحتی ندارم و به شکر خداوند و دعاهای خیر شما اسارت را با سرافرازی می گذرانیم و مشغول می باشیم و تا زمانی که مقدر باشد از جانب حق. و ما وظیفه داریم در هر حال در اطاعت خداوند باشیم؛ چه ایران باشد چه اسارت.
در آخر باید عرض کنم این ماه نامه از شما به دستم نرسید و عکس برای شما فرستادم.
برادرم! آدم از یک لحظه دیگرش خبر ندارد. به هر حال این زمینه را برای خود داشته باش و برای خانه این را بگو که دست خدا است به امید من نباشید. تازه اول کار است. راه ما مشخص است. این راه همه چیز دارد. این چیزها را خودتان بهتر می دانید.
برادر جان! به این سال خیلی امیدوار هستیم، اما چیز دیگر نمانده نزدیک است.
برادر جان! در نامه نوشته بودی ناراحتی. به خود راه مده و صبر کن. من بارها به شما گفته ام که صبر کن. دیگر ناراحتی ندارد. چطور برایت بنویسم که اصلا ناراحت نیستم. این اسارت یک آزمایش است.برایم دعا کنید که از این آزمایش قبول شوم و مورد رضایت خداوند قرار بگیرم. خداوند خودش آگاه است. می داند من به به چه شوقی آمده ام و از تمام قیدها رسته شده ام. اینجا مکانی مناسب برای خودسازی است. باید به جایی برسیم که جز خدا کسی و چیزی دیگر را نبینیم. قرآن را در عرض چند ماه یاد گرفتم. بیش از حدبعضی وقتها می روم در بحرقرآن.
برادر عزیز! اگر یک بار از ناراحتی خودم نوشته بودم، می خواستم چیزی را برسانم، اما شما فکر کردید که ناراحت هستم. نه این طور نبوده. چیز دیگری می خواستم برسانم. وقتی نامه را می خوانید، خیلی دقت کنید. کلمه ها را باز کنید. کمی فکر کنید؛ حساب به دست شما می آید. خیلی مسائل است که باید بدانید.
خدمت مادر بزرگم سلام مرا برسانید. نزدیک به یک سال است که نامه از شما دریافت نمی کنم. من حالم بسیار خوب است و از سلامتی کامل برخوردار می باشم. الحمدالله اسارت را با روحیه عالی سپری می کنم. امیدوارم به آزادی که آن هم دور نیست. دیگر آنکه در اینجا مشغول می باشم و سرگرمی های بسیاری داریم. با برنامه ریزی که خود به خود وقتهای زیادی از ما را پر می کند از اوقات اسارت استفاده می کنیم و ناراحت نیستیم. و ما در این اسارتگاه همیشه به پدر بزرگ خود وفادار بوده و وفادار باقی خواهیم ماند.
سلام مرا به همه برسانید. اگر امکان داشت مقداری وسایل برایم از خارج بفرستید.
خواهر عزیز! حالم بسیار خوب است. خواهر عزیز، به زودی انشاء الله شما را دیدار خواهم کرد. ما را دعا کنید احتیاج زیاد به دعای شما دارم. اینجا اسارت را به لطف خدا با روحیه عالی می گذارنیم. وضع نسبتا" خوبی داریم. و می دانم دوران بعد از آتش بس کمی برای شما سخت است و ما هم دعا می کنیم از این بند اسارت رهایی پیدا کنیم. خیالتان راحت باشد. من نگرانی ندارم و آن طور که شایسته است به ایران عزیز برخواهم گشت. در مورد وسایل، ماه رمضان سال گذشته به دستم رسید و استفاده زیادی داشت و امیدوارم عمری باشد برای جبران زحمات شما. این ماه تعداد 8 نامه برای شما نوشتم.
سلام گرم مرا به همه برسانید. عکس هم فرستادم. امیدوارم مورد رضایت شما قرار بگیرد.
التماس دعا
پدر عزیز! وسایل رسید. بسیار بسیار متشکرم. خیلی به موقع بود و مورد استفاده قرار گرفت. پدر عزیز! این ماه هم از شما نامه نداشتم و مدت یک ماه است به یک جای جدید انتقال پیدا کردمو تقریبا یک کمی حالت زندان ندارد و بیرون را می بینم. چند نفر از دوستان از کرمانشاه اینجا هستند اسیر قبل از آتش بس هستند، از دوران جنگ برایم تعریف کردند.
خدمت برادر عزیزم، باقر، سلام می رسانم و از اینکه باعث زحمت شما شدم بسیار شرمنده هستم. هرگز محبت شما را فراموش نخواهم کرد. از اینکه به فکر ما هستید بسیار متشکرم. می دانم اسارت ما طولانی است و طبیعتا شما خسته می شوید. من در این گوشه زندان، شما را از یاد نخواهم برد. برای ما اسیران دعا کنید. امیدوارم روزی بتوانم جواب محبت شما را بدهم.
خدمت خواهران گرامی سلام می رسانم.
خواهر عزیز! حالم خوب است. در اینجا زندگی می کنم. فرقی نمی کند. هر جا ما باشیم بنده خدا هستیم و باید بندگی خدا را به جا آوریم. پس جای نگرانی نیست. چهره نورانی شما را دیدم، اما آمیخته با غم. خیلی شکسته شده ای، مگر چه شده؟ ما همه از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم. در مقابل بزرگترین مصیبت ها خم به ابرو نیاوردید. به طاعت و شکرگزاری خداوند بزرگ بپردازید.
این را بدانید همه ما مورد آزمایش قرار می گیریم.ما به صرف اینکه گفتیم ایمان آورده ایم خداوند ما را به حال خودمان وا نمی گذارد، ما مورد آزمایش قرار می دهد. این دنیای پست ارزش ندارد.
خواهر عزیزم! زندگی من در اینجا خواندن کتاب است. شب های دراز را می گذارنم، اما نه بیهوده، استفاده خودم را می برم. مشغولم و به مکان و به بچه های اینجا عادت کرده ام. یک زندگی آرامی دارم. وضع شما را دقیق نمی دانم. تنهها می گویم هر چه خدا خواست همان خوب است. اگر از من پنهان نکنید. زندگی من یک مادر پیر و پدر خواهر و برادری کوچک است. آرزو دارم بر گردم جبران رنج ها و درد های گذشته را برای آنها بکنم.
خواهر جان! التماس دعا زیاد دارم. برایم دعا کنید محتاجم به دعا.
روایت جنگ ایران و عراق حکایت غریبی است و در پس سالها از گذشت این جنگ ناجوانمردانه هنوز هم تا برگی دیگر از کتاب قطور این جنگ ورق میخورد، واقعیت دیگری از رشادتهای مردان این سرزمین آشکار میشود.
شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر باختران به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام گردید. بعد از مدتی به مناطق جنوب کشور انتقال یافت. محمود در عملیات والفجر مقدماتی – که در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 شروع شد شرکت کرد و پس از ساعت ها درگیری با ارتش متجاوز بعث عراق و پس از مقاومت و ایثارگری، به همراه تعدادی از نیروهای لشکر 7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.ابتدا به بغداد برده شد گروهی از مردم به وسیله سنگ و چوب ... به سر روی این عزیزان می زدند، به اردوگاه موصل 2 منتقل شد. بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به اردوگاه تکریب – کمپ 17 منتقل شد. تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتی اش به خدا پیوست. اکنون مزار شهید در قبرستان رمادیه بر جای مانده است.
در ادامه بخشی از اسارت آزاده شهید محمود امجدیان به خانواده " خود می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
خواهر عزیزم! با سلامی گرم خدمت شما امیدوارم که حالتان خوب باشد. خواهر عزیزم! حالم بسیار خوب است و ناراحتی ندارم و به شکر خداوند و دعاهای خیر شما اسارت را با سرافرازی می گذرانیم و مشغول می باشیم و تا زمانی که مقدر باشد از جانب حق. و ما وظیفه داریم در هر حال در اطاعت خداوند باشیم؛ چه ایران باشد چه اسارت.
در آخر باید عرض کنم این ماه نامه از شما به دستم نرسید و عکس برای شما فرستادم.
19 اسفند 1366- محمود- موصل 4
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها الذین آمنو استعینوا بالصبر و الصلوه و الله مع الصابرینبسم الله الرحمن الرحیم
برادرم! آدم از یک لحظه دیگرش خبر ندارد. به هر حال این زمینه را برای خود داشته باش و برای خانه این را بگو که دست خدا است به امید من نباشید. تازه اول کار است. راه ما مشخص است. این راه همه چیز دارد. این چیزها را خودتان بهتر می دانید.
برادر جان! به این سال خیلی امیدوار هستیم، اما چیز دیگر نمانده نزدیک است.
برادر جان! در نامه نوشته بودی ناراحتی. به خود راه مده و صبر کن. من بارها به شما گفته ام که صبر کن. دیگر ناراحتی ندارد. چطور برایت بنویسم که اصلا ناراحت نیستم. این اسارت یک آزمایش است.برایم دعا کنید که از این آزمایش قبول شوم و مورد رضایت خداوند قرار بگیرم. خداوند خودش آگاه است. می داند من به به چه شوقی آمده ام و از تمام قیدها رسته شده ام. اینجا مکانی مناسب برای خودسازی است. باید به جایی برسیم که جز خدا کسی و چیزی دیگر را نبینیم. قرآن را در عرض چند ماه یاد گرفتم. بیش از حدبعضی وقتها می روم در بحرقرآن.
برادر عزیز! اگر یک بار از ناراحتی خودم نوشته بودم، می خواستم چیزی را برسانم، اما شما فکر کردید که ناراحت هستم. نه این طور نبوده. چیز دیگری می خواستم برسانم. وقتی نامه را می خوانید، خیلی دقت کنید. کلمه ها را باز کنید. کمی فکر کنید؛ حساب به دست شما می آید. خیلی مسائل است که باید بدانید.
قربان شما محمود
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت پدر عزیز، بعد از سلام گرم، امیدوارم که حالتان خوب باشد. من هم حالم خوب است و نگرانی ندارم. امیدوارم به زودی زود شما عزیزان را زیارت کنم.بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت مادر بزرگم سلام مرا برسانید. نزدیک به یک سال است که نامه از شما دریافت نمی کنم. من حالم بسیار خوب است و از سلامتی کامل برخوردار می باشم. الحمدالله اسارت را با روحیه عالی سپری می کنم. امیدوارم به آزادی که آن هم دور نیست. دیگر آنکه در اینجا مشغول می باشم و سرگرمی های بسیاری داریم. با برنامه ریزی که خود به خود وقتهای زیادی از ما را پر می کند از اوقات اسارت استفاده می کنیم و ناراحت نیستیم. و ما در این اسارتگاه همیشه به پدر بزرگ خود وفادار بوده و وفادار باقی خواهیم ماند.
سلام مرا به همه برسانید. اگر امکان داشت مقداری وسایل برایم از خارج بفرستید.
24 اسفند 1367-محمود- موصل 4
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت خواهر عزیزم، سلام. امیدوارم حالتان خوب باشد. خواهر عزیز! مدتی است نامه شما را دریافت نمی کنم.بسم الله الرحمن الرحیم
خواهر عزیز! حالم بسیار خوب است. خواهر عزیز، به زودی انشاء الله شما را دیدار خواهم کرد. ما را دعا کنید احتیاج زیاد به دعای شما دارم. اینجا اسارت را به لطف خدا با روحیه عالی می گذارنیم. وضع نسبتا" خوبی داریم. و می دانم دوران بعد از آتش بس کمی برای شما سخت است و ما هم دعا می کنیم از این بند اسارت رهایی پیدا کنیم. خیالتان راحت باشد. من نگرانی ندارم و آن طور که شایسته است به ایران عزیز برخواهم گشت. در مورد وسایل، ماه رمضان سال گذشته به دستم رسید و استفاده زیادی داشت و امیدوارم عمری باشد برای جبران زحمات شما. این ماه تعداد 8 نامه برای شما نوشتم.
سلام گرم مرا به همه برسانید. عکس هم فرستادم. امیدوارم مورد رضایت شما قرار بگیرد.
التماس دعا
4 نامه انگلیسی برای باقر نوشتم
29 شهریور 1368
Pow
محمود
29 شهریور 1368
Pow
محمود
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت پدر بزرگوارم! امیدوارم که حالتان خوب باشد. پدر عزیزم! حالم خوب است و نگران من نباشید. پدر عزیز! همانند گذشته، اسارت را با کمک خداوند با سرافرازی و با افتخار پشت سر می گذارم. و از خداوند می خواهم که رحمی به حال ما بکند و ما را از بند اسارت رهایی بخشد.پدر عزیز! وسایل رسید. بسیار بسیار متشکرم. خیلی به موقع بود و مورد استفاده قرار گرفت. پدر عزیز! این ماه هم از شما نامه نداشتم و مدت یک ماه است به یک جای جدید انتقال پیدا کردمو تقریبا یک کمی حالت زندان ندارد و بیرون را می بینم. چند نفر از دوستان از کرمانشاه اینجا هستند اسیر قبل از آتش بس هستند، از دوران جنگ برایم تعریف کردند.
خدمت برادر عزیزم، باقر، سلام می رسانم و از اینکه باعث زحمت شما شدم بسیار شرمنده هستم. هرگز محبت شما را فراموش نخواهم کرد. از اینکه به فکر ما هستید بسیار متشکرم. می دانم اسارت ما طولانی است و طبیعتا شما خسته می شوید. من در این گوشه زندان، شما را از یاد نخواهم برد. برای ما اسیران دعا کنید. امیدوارم روزی بتوانم جواب محبت شما را بدهم.
خدمت خواهران گرامی سلام می رسانم.
نهم آبان 1368- محمود pow - تکریت- کمپ 17
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از سلام، خدمت شما خواهر عزیز، امیدوارم در ظلل توجهات امام زمان همیشه در زندگی استوار و ثابت قدم، و همچو کوهی در قبال مصیبت های دنیا صبور باشید.خواهر عزیز! حالم خوب است. در اینجا زندگی می کنم. فرقی نمی کند. هر جا ما باشیم بنده خدا هستیم و باید بندگی خدا را به جا آوریم. پس جای نگرانی نیست. چهره نورانی شما را دیدم، اما آمیخته با غم. خیلی شکسته شده ای، مگر چه شده؟ ما همه از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم. در مقابل بزرگترین مصیبت ها خم به ابرو نیاوردید. به طاعت و شکرگزاری خداوند بزرگ بپردازید.
این را بدانید همه ما مورد آزمایش قرار می گیریم.ما به صرف اینکه گفتیم ایمان آورده ایم خداوند ما را به حال خودمان وا نمی گذارد، ما مورد آزمایش قرار می دهد. این دنیای پست ارزش ندارد.
خواهر عزیزم! زندگی من در اینجا خواندن کتاب است. شب های دراز را می گذارنم، اما نه بیهوده، استفاده خودم را می برم. مشغولم و به مکان و به بچه های اینجا عادت کرده ام. یک زندگی آرامی دارم. وضع شما را دقیق نمی دانم. تنهها می گویم هر چه خدا خواست همان خوب است. اگر از من پنهان نکنید. زندگی من یک مادر پیر و پدر خواهر و برادری کوچک است. آرزو دارم بر گردم جبران رنج ها و درد های گذشته را برای آنها بکنم.
خواهر جان! التماس دعا زیاد دارم. برایم دعا کنید محتاجم به دعا.
محمود
انتهای پیاممنبع: پرونده فرهنگی شهدا - اداره هنری، اسناد و انتشارات- استان کرمانشاه
نظر شما