قلم من و تبر فرنگیس هر دو یکیاند و مبارزه میکنند
دوشنبه, ۰۹ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۲۶
نویسنده کتاب تحسین شده فرنگیس گفت: اگر روزگاری فرنگیس 18 ساله، برای دفاع از وطن با تبر سرباز بعثی را کُشت، امروز قلم من نیز همان رسالت را دارد.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ «مهناز فتاحی» نویسنده ادبیات دفاع مقدس در هفتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که با موضوع نقش زنان در دفاع مقدس به همراه انتشار تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «فرنگیس» اظهار داشت: من و فرنگیس امروز خیلی خوشحالیم. طی این سالها هر زمانی با فرنگیس صحبت میکردم با غصه و اشک و آه بود و من وقتی خبر دیدار با رهبر معظم انقلاب را به ایشان دادم، هیچ وقت خندههایش را فراموش نمیکنم. خیلی خوشحال بود و از ته دل میخندید و امیدوارم همیشه دلش شاد و لبش خندان باشد.
وی ضمن تشکر از علیرضا مختارپور، مرتضی سرهنگی و مومنیشریف ادامه داد: از همه کسانی که در طول این سالها در این مسیر طولانی کنار من بودند، تشکر میکنم. من موفقیت این کتاب را به مرتضی سرهنگی تبریک میگویم چون این کتاب متعلق به همه کسانی است که برای آن زحمت کشیدند.
این نویسنده افزود: نمیدانم آیا قلم من یا تبر فرنگیس، کدام؟ آیا قلم همان تبر است؟ آیا فرنگیس روای و من نویسندهام؟ یا من هم راوی هستم و فرنگیس نویسنده؟ قلم من و تبر فرنگیس هر 2 یکیاند و مبارزه میکنند. اگر روزگاری فرنگیس 18 ساله، برای دفاع از وطن با تبر، سرباز بعثی را کشت، امروز قلم من نیز همان رسالت را دارد.
فتاحی عنوان کرد: خاطرم هست فرنگیس تمایلی نداشت داستانش نوشته شود. وقتی من خدمت او رسیدم به من گفت: «کتابی بنویسی که چی بشود، مگر من چه کار مهمی کردم!» تا من از پدرم صحبت کردم که روای جنگ و فرزند جنگ هستم.
وی افزود: ما کودکان آن روز، جنگ را با خمسه خمسهها احساس کردیم. جالب این است که به خمسه خمسهها میخندیدیم. صدای خمسه خمسهها را ضبط میکردیم و به آن میخندیدیم. ما کودکان وقتی میگهای بعثی را میدیدیم روی پشت بام خانه میرفتیم تا به آنها بخندیم، حتی اگر تن ما را زخمی میکردند.
نویسنده کتاب تحسین شده فرنگیس ادامه داد: در عین سختیها ما بچهها به بزرگترها میخندیدیم. وقتی که از پدرم برای فرنگیس گفتم که او نظامی و رئیس پایگاه بود و قبل از آغاز رسمی جنگ در بدن پدرم پُر از ترکش بود و گفتم پدرم در جغالوند جنگیده است. حتی به فرنگیس گفتم شاید تو بارها پدرم را در این روستا دیده باشی. انگار سرنوشت ما را به هم رساند تا این کتاب رقم بخورد.
فتاحی تاکید کرد: هنوز در سرزمین ما و در استان کرمانشاه مینها شهید و جانباز میگیرند. دلم میسوزد که این شهدا و جانبازان، کودکان ما هستند که در آنجا قدم میزنند. مردم کرمانشاه مردم نجیب و وفاداری هستند. مردم مرزنشینی که سختی و درد کشیدند. بدنشان آسیب دیده است و خیلی از این افراد هنوز پرونده جانبازی ندارند در حالی که توجه لازم دارند.
وی افزود: فرزندانم برای نوشتن این کتاب به من اجازه دادند که کنارشان نباشم. چون برای انجام یک ساعت مصاحبه لازم بود هشت ساعت مسیری را طی کنم و وقتی شب به خانه میآمدم، بچههایم خسته میشدند. بچههایم بزرگمرد بودند و من را حمایت کردند و در این کتاب فرزندانم سهیم هستند چون به من اجازه دادند کنارشان نباشم و غذا و آرامشهای کودکانه را نخواستند تا من بنویسم و این یعنی اینکه زنان برای موفقیت حمایتهای ویژه می خواهند.
انتهای پیام
وی ضمن تشکر از علیرضا مختارپور، مرتضی سرهنگی و مومنیشریف ادامه داد: از همه کسانی که در طول این سالها در این مسیر طولانی کنار من بودند، تشکر میکنم. من موفقیت این کتاب را به مرتضی سرهنگی تبریک میگویم چون این کتاب متعلق به همه کسانی است که برای آن زحمت کشیدند.
این نویسنده افزود: نمیدانم آیا قلم من یا تبر فرنگیس، کدام؟ آیا قلم همان تبر است؟ آیا فرنگیس روای و من نویسندهام؟ یا من هم راوی هستم و فرنگیس نویسنده؟ قلم من و تبر فرنگیس هر 2 یکیاند و مبارزه میکنند. اگر روزگاری فرنگیس 18 ساله، برای دفاع از وطن با تبر، سرباز بعثی را کشت، امروز قلم من نیز همان رسالت را دارد.
فتاحی عنوان کرد: خاطرم هست فرنگیس تمایلی نداشت داستانش نوشته شود. وقتی من خدمت او رسیدم به من گفت: «کتابی بنویسی که چی بشود، مگر من چه کار مهمی کردم!» تا من از پدرم صحبت کردم که روای جنگ و فرزند جنگ هستم.
وی افزود: ما کودکان آن روز، جنگ را با خمسه خمسهها احساس کردیم. جالب این است که به خمسه خمسهها میخندیدیم. صدای خمسه خمسهها را ضبط میکردیم و به آن میخندیدیم. ما کودکان وقتی میگهای بعثی را میدیدیم روی پشت بام خانه میرفتیم تا به آنها بخندیم، حتی اگر تن ما را زخمی میکردند.
نویسنده کتاب تحسین شده فرنگیس ادامه داد: در عین سختیها ما بچهها به بزرگترها میخندیدیم. وقتی که از پدرم برای فرنگیس گفتم که او نظامی و رئیس پایگاه بود و قبل از آغاز رسمی جنگ در بدن پدرم پُر از ترکش بود و گفتم پدرم در جغالوند جنگیده است. حتی به فرنگیس گفتم شاید تو بارها پدرم را در این روستا دیده باشی. انگار سرنوشت ما را به هم رساند تا این کتاب رقم بخورد.
فتاحی تاکید کرد: هنوز در سرزمین ما و در استان کرمانشاه مینها شهید و جانباز میگیرند. دلم میسوزد که این شهدا و جانبازان، کودکان ما هستند که در آنجا قدم میزنند. مردم کرمانشاه مردم نجیب و وفاداری هستند. مردم مرزنشینی که سختی و درد کشیدند. بدنشان آسیب دیده است و خیلی از این افراد هنوز پرونده جانبازی ندارند در حالی که توجه لازم دارند.
وی افزود: فرزندانم برای نوشتن این کتاب به من اجازه دادند که کنارشان نباشم. چون برای انجام یک ساعت مصاحبه لازم بود هشت ساعت مسیری را طی کنم و وقتی شب به خانه میآمدم، بچههایم خسته میشدند. بچههایم بزرگمرد بودند و من را حمایت کردند و در این کتاب فرزندانم سهیم هستند چون به من اجازه دادند کنارشان نباشم و غذا و آرامشهای کودکانه را نخواستند تا من بنویسم و این یعنی اینکه زنان برای موفقیت حمایتهای ویژه می خواهند.
انتهای پیام
منبع: دفاع پرس
نظر شما