برادرانی که در یک روز به شهادت رسیدند
شنبه, ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۴
برای نجات مستضعفین از یوغ مستکبرین روی به جبهه نهادند و در مورخ 24 دی ماه 1366 در مصاف با کفار بعثی صیهونیستی عراق در عملیات کربلای 5(شلمچه) بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گشتند و پیکر دو برادر به همراه چند نفر دیگر از همرزمانش بروی دستان مردم شهید پرور هرسین با شکوه هرچه تمام تر تشییع شد و به خاک سپرده شدند.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید احدالله محسنی در سال 1341 در یک خانواده مذهبی در شهر هرسین (از توابع استان کرمانشاه) بدنیا آمد و از دوران کودکی با قرآن و اهل بیت آشنا و مانوس شد و در یکی از مکتب خانه های محل خود به فراگیری قرآن و مسائل مذهبی پرداخت و تا پایان زندگی عاشقانه از قرآن درس گرفت.
این شهید بزرگوار تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در شهر هرسین گذراند و به علت هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای که داشت همواره از دانش آموزان موفق محسوب می شد و از همان ابتدا علاقه ی زیادی به مطالعه و تفکر و تحقیق داشت، از این رو در زمان تحصیلات راهنمایی و متوسطه ی خود با بسیاری از کتب مذهبی آشنا شد.
دوستان احد از وی همواره به عنوان الگو و سرمشق و چهره ای محبوب و مورد احترام ذکر میکنند چرا که او در برخورد هایش متواضع و فروتن بود.
او در میان خانواده خود نیز الگو نمونه و سرمشق بود. وی تحصیلات متوسطه ی خود را در سال 1356شروع می کند و این در حالی است که قیام مردم مسلمان ایران به اوج خود رسیده است و مراکز آموزشی و مدارس نیز تظاهرات و مخالفت های شدید با رژیم منحوس پهلوی بودند و ایشان از آنجا که قبل از پیروزی انقلاب در جلسات مذهبی آمادگی خاصی در مسائل سیاسی پیدا کرده بود لذا در روشن نمودن دیگر هم کلاس های خود نقش بسزایی داشت.
همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی او فعالانه و مشتاقانه همانند دیگر مردم حق طلب و ایثارگر در راه قرآن در تظاهرات شرکت می کرد و در اطلاعیه و اعلامیه های امام در مدارس و محلات شهر نهایت تلاش و کوشش خود را می نمود.
از همان فردای انقلاب اسلامی او را می بینیم که در شب های سرد زمستان در کوچه و بازار شب پاسداری می دهد و روزش را نیز در خدمت جهاد سازندگی برای محرومین و مستضعفین عرق می ریزد.
با شروع تجاوز حرامیان بغدادی، اوست که آماده ی دفاعی مقدس می شود و عزمش را جزم می کند تا در این راه با مال و جان خود ایثارگرانه و مشتاقانه با خداوند به معامله بپردازد و از نظام صالح جمهوری اسلامی که دستاورد تاریخی خون بار از جهاد و شکنجه و شهادت نسل در نسل سرداران اسلام و تشیع است، حراست نماید و لذا برای بقای حکومت اسلامی که طی 13قرن تا امروز بدست ما رسیده است و فرزند یزید می خواست آن را در 3 روز از ما بگیرد چون دیگر بسیجیان عارف و آگاه در دو جبهه صلاح و سلاح شب و روز به فعالیت پرداخت.
در خرداد ماه سال 1360موفق به اخذ دیپلم در رشته ی علوم تجربی گردید و ضمن شرکت در کنکور تربیت معلم کرمانشاه و پذیرفته شدن در رشته علوم تجربی جهت خدمت به انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمانشاه در آمده و تا دی ماه همان سال در آن نهاد مقدس شب روز را در خدمت به انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی سپری می کند .
در دی ماه با گشایش اولین مراکز اولین مراکز تربیت معلم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مرکز تربیت معلم شهید رجائی همدان رفت و پس از مدتی تحصیل در آنجا به اتفاق گروهی از دانشجویان جهت یاری رزمندگان اسلام عازم کربلای خونین و لاله خیز غرب گردید.
پس از انجام ماموریت خویش به تربیت معلم مراجعه نمود و تا نیمه ی دوم تیر ماه سال اول تربیت معلم خود را با موفقیت گذراند و در تابستان سال 1361 مدت دوماهی که تا مهر باقی مانده بود او را می بینیم که در هوای داغ تابستان قصر شیرین بر قامت سربریده و سوخته نخل های آن دیار تکیه زده و به مظلومیت قوم هابیل و قساوت قاسطین و خیانت مارقین و ناکنین می اندیشید و به جنایت صدامیان میاندیشد که چه بلایی سر این مرزو بوم اورده اند.شهر را بکلی ویران ، و آن را به تل خاکی مبدل نموده اند.
در مهر ماه 60 پس از گذراندن یکسال از دوره دو سال تربیت معلم بنا به نیاز شدیدی که آموزش پرورش داشت و بر اساس یک طرح سراسری که از سوی وزارت آموزش و پرورش ارائه شد به استخدام اداره آموزش و پرورش هرسین در آمد و رسالت پیامبری خود را از همان موقع شروع کرد.
سال اول و دوم خود را در روستای سرماج سپری کرد و سال های سوم و چهارم دبیری خود را نیز در خدمت به محرومین روستا های گرمیانک قیسوند و چهر گذراند و در طول این مدت بنا به تاکید حضرت امام مبنی بر حضور بیشتر در جبهه های حق علیه باطل به طور مکرر و مستمر چندین بار در جبهه های نبرد حضور پیدا کرد.
در تعطیلات عید سال62 او را می بینیم که به همراه دیگر برادران خود پیام امام را لبیک گفته و ترجیح می دهد که ایام تعطیلی را در جبهه بگذراند و در آن جا حضور پیدا کند تا جوانانی که در آنجا هستند به مرخصی و دیدار خانواده های خود رفته و زمانی احساس خسته گی نکند.
در تابستان 62 او را می بینیم که در سومار که وضعی مشابه قصر شیرین داشت حضور پیدا می کند تا از خون های مقدسی که در عملیات مسلم بن عقیل در آن سرزمین مقدس به زمین ریخته حراست و پاسداری نماید و نگذارد آن تجاوز کاران به آن سرزمین تسلطی دوباره یابند.
در زمستان همان سال او که جلو دار بسیجیان عارف و آگاهی است که به فرمان امام لبیک گفته و در طرح لبیک شرکت نموده و عازم مناطق عملیاتی والفجر 5 میشود. او در آنجا مشتاقانه و خالصانه جهت سرزمین های آزاد شده و تثبیت خطوط پدافندی به همراه دیگر دوستان خود از قبیل شهید سعید منصوری، شهید فرزاد رحیمی و شهید جمشید ناصری تلاش و کوشش می کرد و حتی سخت ترین محور و خطرناکترین و حساس ترین خط پدافندی را تقبل کرده بود.
در تابستان 64 او را در کوه های سبز و سر به فلک کشیده مریوان نظاره میکنیم تا در آنجا قله ی فوز و فلاح را فتح نماید و در بلندای آن یاران را به عشق در زندگی و قهر از دنیا و اخلاص با خدا و اخلاق با مردم و مریدی امام و جان نثاری برای انقلاب فرا خواند.
در خرداد ماه سال 1360موفق به اخذ دیپلم در رشته ی علوم تجربی گردید و ضمن شرکت در کنکور تربیت معلم کرمانشاه و پذیرفته شدن در رشته علوم تجربی جهت خدمت به انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمانشاه در آمده و تا دی ماه همان سال در آن نهاد مقدس شب روز را در خدمت به انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی سپری می کند .
در دی ماه با گشایش اولین مراکز اولین مراکز تربیت معلم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مرکز تربیت معلم شهید رجائی همدان رفت و پس از مدتی تحصیل در آنجا به اتفاق گروهی از دانشجویان جهت یاری رزمندگان اسلام عازم کربلای خونین و لاله خیز غرب گردید.
پس از انجام ماموریت خویش به تربیت معلم مراجعه نمود و تا نیمه ی دوم تیر ماه سال اول تربیت معلم خود را با موفقیت گذراند و در تابستان سال 1361 مدت دوماهی که تا مهر باقی مانده بود او را می بینیم که در هوای داغ تابستان قصر شیرین بر قامت سربریده و سوخته نخل های آن دیار تکیه زده و به مظلومیت قوم هابیل و قساوت قاسطین و خیانت مارقین و ناکنین می اندیشید و به جنایت صدامیان میاندیشد که چه بلایی سر این مرزو بوم اورده اند.شهر را بکلی ویران ، و آن را به تل خاکی مبدل نموده اند.
در مهر ماه 60 پس از گذراندن یکسال از دوره دو سال تربیت معلم بنا به نیاز شدیدی که آموزش پرورش داشت و بر اساس یک طرح سراسری که از سوی وزارت آموزش و پرورش ارائه شد به استخدام اداره آموزش و پرورش هرسین در آمد و رسالت پیامبری خود را از همان موقع شروع کرد.
سال اول و دوم خود را در روستای سرماج سپری کرد و سال های سوم و چهارم دبیری خود را نیز در خدمت به محرومین روستا های گرمیانک قیسوند و چهر گذراند و در طول این مدت بنا به تاکید حضرت امام مبنی بر حضور بیشتر در جبهه های حق علیه باطل به طور مکرر و مستمر چندین بار در جبهه های نبرد حضور پیدا کرد.
در تعطیلات عید سال62 او را می بینیم که به همراه دیگر برادران خود پیام امام را لبیک گفته و ترجیح می دهد که ایام تعطیلی را در جبهه بگذراند و در آن جا حضور پیدا کند تا جوانانی که در آنجا هستند به مرخصی و دیدار خانواده های خود رفته و زمانی احساس خسته گی نکند.
در تابستان 62 او را می بینیم که در سومار که وضعی مشابه قصر شیرین داشت حضور پیدا می کند تا از خون های مقدسی که در عملیات مسلم بن عقیل در آن سرزمین مقدس به زمین ریخته حراست و پاسداری نماید و نگذارد آن تجاوز کاران به آن سرزمین تسلطی دوباره یابند.
در زمستان همان سال او که جلو دار بسیجیان عارف و آگاهی است که به فرمان امام لبیک گفته و در طرح لبیک شرکت نموده و عازم مناطق عملیاتی والفجر 5 میشود. او در آنجا مشتاقانه و خالصانه جهت سرزمین های آزاد شده و تثبیت خطوط پدافندی به همراه دیگر دوستان خود از قبیل شهید سعید منصوری، شهید فرزاد رحیمی و شهید جمشید ناصری تلاش و کوشش می کرد و حتی سخت ترین محور و خطرناکترین و حساس ترین خط پدافندی را تقبل کرده بود.
در تابستان 64 او را در کوه های سبز و سر به فلک کشیده مریوان نظاره میکنیم تا در آنجا قله ی فوز و فلاح را فتح نماید و در بلندای آن یاران را به عشق در زندگی و قهر از دنیا و اخلاص با خدا و اخلاق با مردم و مریدی امام و جان نثاری برای انقلاب فرا خواند.
شهید حشمت اله محسنی
او حدود سه ماه در آن قله های رفیع غرب مشغول نبرد با بعثیان مزدور بود تا در آنجا نیز با نوایی تازه به ما درس رفتن را بیاموزد و از زمین و از زمینیان بگریزد و باز در تابستان 65 آماده تر و مصمم تر از پیش در سوگ سعید و جمشید و به همراه دوستان بزرگواری چون شهید عبدالرضا شهبازی و شهید فرزاد رحیمی در اردوگاه تیپ نبی اکرم (ص) خود را برای عملیات کربلای 5 آماده می کند.
او مثل همیشه به تعطیلات تابستانی پشت پا زده و نمی خواهد چون عده ای راحت طلب و دنیا گرا و بی تفاوت در تعطیلات به عیش و نوش و خوش گذرانی بپردازد بلکه بر عکس خود به دنبال سختی و مشقت و رنج وبلا می رود تا گوهر وجودی خویش را شکوفا کند و رضایت خداوند را برای خود جلب کند و به این وسیله نیز به درخت تنومند و بزرگ انقلاب اسلامی، بقای بیش از پیش ببخشد.
در آبان ماه سال 65 با وجودی که مدت خیلی کم از جبهه برگشته بود و مشغول تدریس در مدارس هرسین بود اطلاع یافت که عملیات کربلای چهار و...نزدیک است و نیروهای اسلام قصد دارند مهلک ترین ضربات را به نیروهای دشمن بزنند پس مثل همیشه آماده برای پیوستن به خیل عاشقان لقا الله شد.
مدت کمی از تدریس وی می گذشت که کلاس درس مدرسه را رها می کند. به دنیا و تمام مظاهر آن و لذایذ و دلبستگی ها و شیرینی های آن پشت پا می زند و به عاشقان لقاءالله تیپ نبی اکرم (ص)می پیوندد.
آری این اولین بار از پای تخت سیاه کلاس درس می گریزد و از دیار خود کوچ می کند تا در کلاس جهاد بر تخته سرخ زمین درس پایمردی و شهادت را بدهد.
آری او این بار صحرا های گرم و سوزان و داغ و تفدیده جنوب انتخاب می کند تا چون مولایش حسین (ع) کربلای دیگری برپا سازد و با یزید زمان که در کمین ادامه دهندگان راه حسین(ع) نشسته اند تا آن ها را ذبح کنند بستیزد و با خون خود سیلی جاری سازد و بوسیله ی آن کاخ های ظلم و ستم جور استکبار جهانی که کمر به نابودی فرزندان اسلام بسته اند را ویران سازد.
بالاخره شهید احدالله این زاده اندیشه اسلامی این معلم اخلاق و اسطوره علم و تقوی و جهاد فی سبیل ا... و این آشنای همه جبهه های رزم در آخرین بار عزیمتش به جبهه های جنگ در معیت برادر بزرگوارش حشمت الله محسنی که دانش جوی تربیت معلم شهید مطهری بود و به تبعیت از اجداد پاک و مظلومش با چهره ای نورانی و با عشق به الله و در آرزوی لقاءالله و به قصد حمایت از دین و رهبرش و برای نجات مستضعفین از یوغ مستکبرین روی به جبهه نهادند و در مورخ 24 دی ماه 1366 در مصاف با کفار بعثی صیهونیستی عراق در عملیات کربلای 5 (شلمچه) بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گشتند و پیکر دو برادر به همراه چند نفر دیگر از همرزمانش بروی دستان مردم شهید پرور هرسین با شکوه هرچه تمام تر تشییع شد و به خاک سپرده شدند.
خون شد دلم خدایا رحمی نما به حالم/از نوای شهیدان آشفته شد خیالم
همچون همه شهیدان این است آرزویم / اندر ره خمینی گویم ره کمالم
یا رب بگو شهادت معراج تا سعادت/کی می شود نصیبم پاسخ بده سوالم
او مثل همیشه به تعطیلات تابستانی پشت پا زده و نمی خواهد چون عده ای راحت طلب و دنیا گرا و بی تفاوت در تعطیلات به عیش و نوش و خوش گذرانی بپردازد بلکه بر عکس خود به دنبال سختی و مشقت و رنج وبلا می رود تا گوهر وجودی خویش را شکوفا کند و رضایت خداوند را برای خود جلب کند و به این وسیله نیز به درخت تنومند و بزرگ انقلاب اسلامی، بقای بیش از پیش ببخشد.
در آبان ماه سال 65 با وجودی که مدت خیلی کم از جبهه برگشته بود و مشغول تدریس در مدارس هرسین بود اطلاع یافت که عملیات کربلای چهار و...نزدیک است و نیروهای اسلام قصد دارند مهلک ترین ضربات را به نیروهای دشمن بزنند پس مثل همیشه آماده برای پیوستن به خیل عاشقان لقا الله شد.
مدت کمی از تدریس وی می گذشت که کلاس درس مدرسه را رها می کند. به دنیا و تمام مظاهر آن و لذایذ و دلبستگی ها و شیرینی های آن پشت پا می زند و به عاشقان لقاءالله تیپ نبی اکرم (ص)می پیوندد.
آری این اولین بار از پای تخت سیاه کلاس درس می گریزد و از دیار خود کوچ می کند تا در کلاس جهاد بر تخته سرخ زمین درس پایمردی و شهادت را بدهد.
آری او این بار صحرا های گرم و سوزان و داغ و تفدیده جنوب انتخاب می کند تا چون مولایش حسین (ع) کربلای دیگری برپا سازد و با یزید زمان که در کمین ادامه دهندگان راه حسین(ع) نشسته اند تا آن ها را ذبح کنند بستیزد و با خون خود سیلی جاری سازد و بوسیله ی آن کاخ های ظلم و ستم جور استکبار جهانی که کمر به نابودی فرزندان اسلام بسته اند را ویران سازد.
بالاخره شهید احدالله این زاده اندیشه اسلامی این معلم اخلاق و اسطوره علم و تقوی و جهاد فی سبیل ا... و این آشنای همه جبهه های رزم در آخرین بار عزیمتش به جبهه های جنگ در معیت برادر بزرگوارش حشمت الله محسنی که دانش جوی تربیت معلم شهید مطهری بود و به تبعیت از اجداد پاک و مظلومش با چهره ای نورانی و با عشق به الله و در آرزوی لقاءالله و به قصد حمایت از دین و رهبرش و برای نجات مستضعفین از یوغ مستکبرین روی به جبهه نهادند و در مورخ 24 دی ماه 1366 در مصاف با کفار بعثی صیهونیستی عراق در عملیات کربلای 5 (شلمچه) بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل گشتند و پیکر دو برادر به همراه چند نفر دیگر از همرزمانش بروی دستان مردم شهید پرور هرسین با شکوه هرچه تمام تر تشییع شد و به خاک سپرده شدند.
خون شد دلم خدایا رحمی نما به حالم/از نوای شهیدان آشفته شد خیالم
همچون همه شهیدان این است آرزویم / اندر ره خمینی گویم ره کمالم
یا رب بگو شهادت معراج تا سعادت/کی می شود نصیبم پاسخ بده سوالم
گوشه هایی از خصوصیات شهید احد الله محسنی:
شهید بزرگوار ما سن و سال چندانی نداشت اما افکار بلند و اخلاقی کریمانه داشت و البته از هم اکنون باید معترف شد به اینکه هرگز نمی توان اخلاق والا و برجسته آن شهید بزرگوار را به قلم آورد.
او وقتی که در جبهه بود همیشه در کار سنگر سازی بر افراشتن چادر جهت نماز خدمت به هم سنگران خود و کمک به آن ها در کارهای روزمره و بالاخره انجام هر کار مشکلی که بچه ها نسبت به آن بی تفاوت یا احیانا فراری بودند پیش قدم بود و هرکار سختی را به جان می خرید و در اوقات فراغت نیز اغلب با همسنگران خود به خواندن اشعار عرفانی می پرداخت.
در پشت جبهه نیز نسبت به مسائلی که بر انقلاب می گذشت و با مسئولانی که مرتکب خلاف می شدند بی تفاوت نبود زیرا همیشه خود را مدیون انقلاب و اسلام و شهدای اسلامی می دانست.
او در قسمتی از وصیت نامه خوداین چنین نگاشته است:
«خدایا ما شرمنده شهداء هستیم شهدائی که هر یک بار گرانی را بر دوش ما قرار داده اند و ادامه راه را به ما وا گذاشته اند.»
در سر کلاس درس همیشه چند دقیقه ای از اوایل درس یا وقت های بیکاری کلاس را در رابطه با جنگ و جهاد و یا مسائل مربوط به انقلاب با دانش آموزان بحث و گفت و گو می کرد و دانش آموزان روستایی را با مسائل دینی و تکالیف خود آشنا می کرد و همیشه در کارهای گروهی با بچه ها هماهنگ بود مثلا در گردش های علمی و یا شرکت در نماز جماعت و غیره همواره سعی می کرد با عمل خود راه به بچه ها نشان دهد زیرا او از پیشوایان خود این درس را فرا گرفته بود.
او همیشه به برادران دینی و مذهبی خود کمک می کرد و به خصوص در اکثر کار های فنی تجربه داشت و هیچکدام از دوستان و آشنایان نیستند که برای آنها کاری انجام نداده باشد از جمله در کارهایی از قبیل لوله کشی، سیم کشی، بنایی و هر کاری که می توانست حتی کشاورزی و باغبانی به همه کمک می کرد و مهم این بود که با خوشحالی در کمال رضایت این کارها را انجام می داد از این رو هر کس را می بینیم از فقدان او حزن و اندوهی عمیق به دل دارد و نشانی از کارهای او در خاطره.
در اوقات فراغت در روستاهای محل خدمت خود به کمک مستضعفین روستا می رفت و هیچ روستایی نیست که برادر شهید ما نرفته باشد و برای مردم آن دیار کاری انجام نداده باشد و اثری و یا خاطره ای از خود به یادگار نگذاشته باشد.
او در هر کار خیری بر دیگران سبقت و پیشی می گرفت. و بالاخره اخلاق نیکو و احسن شهید احد الله همه را شیفته و مجذوب کرده بود و در تمام عمر کسی از او رنجشی پیدا نکرد با همه مهربان و همواره لبخندی محبت آمیز بر لبان خود داشت.
در حقیقت او جوان با نشاط و با صفایی بود. معلمی دلسوز و متعهد و ارزشمند به حال انقلاب و مردم بود و همه ی بچه ها از کوچک تا بزرگ خصوصا کسانی که با ایشان از نزدیک آشنا بودند او را خیلی دوست می داشتند. در وفای به دوستان بسیار جدی بود بسیار با معرفت بود و جز گذشت و مردانگی از او چیز دیگری انتظار نمی رفت او با روحیه ای خستگی ناپذیر عاشق خدمت به نونهالان این مرز و بوم و بالاخص طبقه ی محروم جامعه بود. آری او فرد بسیار فعال و کوشا با هوش و با استعداد و بر خوردار از پشت کاری عجیب بود که پس از شهادتش جای خالی او در بین خانواده و دوستانش بشدت احساس می شود.
براستی چه رازی در زندگی نامه این جوانان عاشق لقاءالله وجود دارد؟ چه سری در حیات کوتاه این عارفان بی نام ونشان نهفته است؟ و این چه محبتی است که بین مخلوق و خالق وجود دارد که نهایتش تکه تکه شدن در راه محبوب است محبتی که نسیم از لطافتش شرمسار و کوه از صلابتش لرزان است این زندگی نامه ها و وصایای تکان دهنده شهداء صلوات الله علیهم اجمعین به عنوان یک تذکر دهنده و یک زنگ بیدار باش از صدر اسلام تا کنون از اهمیت والایی بر خوردار بوده است با این وجود آنچنان حالات و رفتاری در این مدت کوتاه از خود بروز می دهند که پیران زاهد از بیان آن عاجز و تفسیر نویسان خبره در تقلای فهم آن ناقص اند.
وی اسطوره ای از ارزش های والای انسانی بود پاک باخته ای بود که سراسر وجودش در التهاب رسیدن به معبود خویش شعله ور و سوزان بود.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
روانش شاد و جوشش خونش در رگ های حسینیان زمان مستدام باد .
شهید احدالله محسنی
متولد سال 1341 هرسین
دبیر آموزش و پرورش شهرستان هرسین
تاریخ شهادت 24دی 1365
محل شهادت شلمچه
عملیات کربلای پنج
شهید حشمت الله «بهروز» محسنی
متولد سال 1349
دانشجوی تربیت معلم شهید مطهری صحنه
تاریخ شهادت 24دی 1365
محل شهادت شلمچه
عملیات کربلای پنج
او وقتی که در جبهه بود همیشه در کار سنگر سازی بر افراشتن چادر جهت نماز خدمت به هم سنگران خود و کمک به آن ها در کارهای روزمره و بالاخره انجام هر کار مشکلی که بچه ها نسبت به آن بی تفاوت یا احیانا فراری بودند پیش قدم بود و هرکار سختی را به جان می خرید و در اوقات فراغت نیز اغلب با همسنگران خود به خواندن اشعار عرفانی می پرداخت.
در پشت جبهه نیز نسبت به مسائلی که بر انقلاب می گذشت و با مسئولانی که مرتکب خلاف می شدند بی تفاوت نبود زیرا همیشه خود را مدیون انقلاب و اسلام و شهدای اسلامی می دانست.
او در قسمتی از وصیت نامه خوداین چنین نگاشته است:
«خدایا ما شرمنده شهداء هستیم شهدائی که هر یک بار گرانی را بر دوش ما قرار داده اند و ادامه راه را به ما وا گذاشته اند.»
در سر کلاس درس همیشه چند دقیقه ای از اوایل درس یا وقت های بیکاری کلاس را در رابطه با جنگ و جهاد و یا مسائل مربوط به انقلاب با دانش آموزان بحث و گفت و گو می کرد و دانش آموزان روستایی را با مسائل دینی و تکالیف خود آشنا می کرد و همیشه در کارهای گروهی با بچه ها هماهنگ بود مثلا در گردش های علمی و یا شرکت در نماز جماعت و غیره همواره سعی می کرد با عمل خود راه به بچه ها نشان دهد زیرا او از پیشوایان خود این درس را فرا گرفته بود.
او همیشه به برادران دینی و مذهبی خود کمک می کرد و به خصوص در اکثر کار های فنی تجربه داشت و هیچکدام از دوستان و آشنایان نیستند که برای آنها کاری انجام نداده باشد از جمله در کارهایی از قبیل لوله کشی، سیم کشی، بنایی و هر کاری که می توانست حتی کشاورزی و باغبانی به همه کمک می کرد و مهم این بود که با خوشحالی در کمال رضایت این کارها را انجام می داد از این رو هر کس را می بینیم از فقدان او حزن و اندوهی عمیق به دل دارد و نشانی از کارهای او در خاطره.
در اوقات فراغت در روستاهای محل خدمت خود به کمک مستضعفین روستا می رفت و هیچ روستایی نیست که برادر شهید ما نرفته باشد و برای مردم آن دیار کاری انجام نداده باشد و اثری و یا خاطره ای از خود به یادگار نگذاشته باشد.
او در هر کار خیری بر دیگران سبقت و پیشی می گرفت. و بالاخره اخلاق نیکو و احسن شهید احد الله همه را شیفته و مجذوب کرده بود و در تمام عمر کسی از او رنجشی پیدا نکرد با همه مهربان و همواره لبخندی محبت آمیز بر لبان خود داشت.
در حقیقت او جوان با نشاط و با صفایی بود. معلمی دلسوز و متعهد و ارزشمند به حال انقلاب و مردم بود و همه ی بچه ها از کوچک تا بزرگ خصوصا کسانی که با ایشان از نزدیک آشنا بودند او را خیلی دوست می داشتند. در وفای به دوستان بسیار جدی بود بسیار با معرفت بود و جز گذشت و مردانگی از او چیز دیگری انتظار نمی رفت او با روحیه ای خستگی ناپذیر عاشق خدمت به نونهالان این مرز و بوم و بالاخص طبقه ی محروم جامعه بود. آری او فرد بسیار فعال و کوشا با هوش و با استعداد و بر خوردار از پشت کاری عجیب بود که پس از شهادتش جای خالی او در بین خانواده و دوستانش بشدت احساس می شود.
براستی چه رازی در زندگی نامه این جوانان عاشق لقاءالله وجود دارد؟ چه سری در حیات کوتاه این عارفان بی نام ونشان نهفته است؟ و این چه محبتی است که بین مخلوق و خالق وجود دارد که نهایتش تکه تکه شدن در راه محبوب است محبتی که نسیم از لطافتش شرمسار و کوه از صلابتش لرزان است این زندگی نامه ها و وصایای تکان دهنده شهداء صلوات الله علیهم اجمعین به عنوان یک تذکر دهنده و یک زنگ بیدار باش از صدر اسلام تا کنون از اهمیت والایی بر خوردار بوده است با این وجود آنچنان حالات و رفتاری در این مدت کوتاه از خود بروز می دهند که پیران زاهد از بیان آن عاجز و تفسیر نویسان خبره در تقلای فهم آن ناقص اند.
وی اسطوره ای از ارزش های والای انسانی بود پاک باخته ای بود که سراسر وجودش در التهاب رسیدن به معبود خویش شعله ور و سوزان بود.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
روانش شاد و جوشش خونش در رگ های حسینیان زمان مستدام باد .
شهید احدالله محسنی
متولد سال 1341 هرسین
دبیر آموزش و پرورش شهرستان هرسین
تاریخ شهادت 24دی 1365
محل شهادت شلمچه
عملیات کربلای پنج
شهید حشمت الله «بهروز» محسنی
متولد سال 1349
دانشجوی تربیت معلم شهید مطهری صحنه
تاریخ شهادت 24دی 1365
محل شهادت شلمچه
عملیات کربلای پنج
انتهای پیام
نظر شما