مروری زندگی شهید آزاده غریب در اسارت «محسن درخشان جزری»؛
شهید عاشق خلبانی و پرواز بود و می گفت: " باید بهترین خلبان برای کشورباشم، تا زمانی که به وجودم احتیاج شود، هنر و تخصصم را برای وطنم نثار کنم."
شهید همیشه به لباس مقدس خلبانی افتخار می کرد

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید محسن درخشان جزری،  15 دی ماه سال 1334 در قصر شیرین به دنیا آمد. چهار ساله بود که همراه خانواده از شهر مرزی قصر شیرین به شهر کرمانشاه آمدند و در محله وکیل آقا ساکن شدند.
در شش سالگی به مدرسه ای در همان محله رفت. پس از اتمام دوران تحصیلات دبستان و راهنمایی در هنرستان صنعتی شهر کرمانشاه تحصیل کرد و در رشته ماشین افزار دیپلم فنی گرفت.
او به ورزش و کارهای فنی علاقه خاصی داشت و به ورزش باستانی بیشتر از سایر ورزش ها می پرداخت. هیچ گاه از درس هایش غافل نمی شد و همیشه جزو شاگردان ممتاز بود.
در سال 1353 به استخدام هوانیروز درآمد. برای خلبانی ثبت نام نمود و پس از قبول شدن در معاینات، برای دوره آموزشی خلبانی و گذراندن دوره زبان انگلیسی به پادگان هوانیروز اصفهان اعزام شد. او عاشق خلبانی و پرواز بود و می گفت: " باید بهترین خلبان برای کشورباشم، تا زمانی که به وجودم احتیاج شود، هنر و تخصصم را برای وطنم نثار کنم." همیشه به لباس مقدسش افتخار می کرد و بسیار فعال بود به طوری که یکی از بهترین خلبان های کبری شد و بارها به لحاظ تیز هوشی و تیز پروازی مورد تشویق و تقدیر فرماندهان قرار گرفت. در سال 1356 دوره خلبانی کبرا را به پایان رساند.
محسن از وقتی خود را شناخت، دشمن حکومت جبار شاهنشاهی بود و فعالیت های سیاسی و مطالعه در زمینه های جامعه شناسی را به طور جدی دنبال می کرد، از همان دوره هنرستان با رفتن به کلاس های مذهبی و سیاسی فعالیت های خود را آغاز کرد. اکثر اوقات بیکاری خود را به خواندن کتب مذهبی، مخصوصا" قرآن و نهج البلاغه و کتب دکتر شریعتی گذراند.
وی همچنین به روشن گری در میان برادران ارتشی خود می پرداخت تا همه را آگاه نماید و سعی می کرد با پخش اعلامیه امام ( ره ) در پادگان هوانیروز اصفهان و حضور در راهپیمایی های مردمی علیه حکومت طاغوت فعالیتش را بیشتر کند و بالاخره بر اثرهمین فعالیت ها خود و دوستانش به جرم مبارزه دستگیر شدند.
ایشان قبل از انقلاب در اصفهان با آیت الله طاهری تماس مستقیم داشت و در خیلی موارد از ایشان کسب تکلیف می کرد؛ از جمله ماندن در پادگان. وی شب ها اعلامیه های ضد رژیم و اعلامیه های امام را تکثیر و پخش می کرد و به خاطر همین فعالیت هایش از طرف ضد اطلاعات پایگاه مورد بازخواست قرار گرفت.
وی افراد پادگان را تشویق کرد که با لباس ارتش به صف تظاهر کنندگان بپیوندند و خود که افسر نگهبان پاسدار خانه بود بدون ترس از دستور فرماندهان که از خارج شدن پرسنل پایگاه جلوگیری می کردند موجب شد پرسنل از پادگان خارج و تظاهرات گسترده ای در شهر اصفهان به وجود آید.
پسر عمویش در مورد یکی از مأموریت هایش گفته است: " روز تاسوعا و عاشورای حسینی در سال 1357 که مردم تهران عظیم ترین تظاهرات  را قرار بود انجام دهند رژیم به فکر افتاد که از هلی کوپترها جهت سرکوبی مردم استفاده نماید و این مأموریت را به پایگاه هوانیروز اصفهان محول کرد. در این عملیات ایشان تلاش زیادی کرد که مانع کشته شدن مردم شود و با کمک چند تن دیگر از خلبانان موجب درگیری و زخمی شدن چند تن از افسران طاغوتی و ضد انقلابی شد تا جان مردم را نجات دهند."
با پیروزی انقلاب اسلامی پس از 5 سال فعالیت در پایگاه هوانیروز اصفهان در سال 1358 به پایگاه هوانیروز کرمانشاه انتقال یافت.
در این ایام با دختر خاله خود نامزد کرد. ایامی که به فکر مراسم عروسی افتاد، درگیری های کردستان شروع شد . می گفت:" وضع کشور در منطقه کردستان حساس است و ما در حال آماده باش هستیم."
هنگام رفتن چند درخت در داخل یاط منزل و بیرون کاشت و گفت: " درخت ها رشد خواهند کرد و ثمر خواهند داد. هر وقت که ثمر دادند از من یاد کنید."
دلسوز و مهربان بود و در غم و شادی اقوام و دوستان شرکت می نمود. نسبت به حجاب بی نهایت حساس بود و در این مورد به خانواده فامیل و دوستان تأکید می کرد که از دختر پیامبر بزرگ اسلام ( ص ) درس عفت فراگیرند. ایشان گفتند: " ای زن به تو از فاطمه ( س ) اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است."
ایشان چندین بار داوطلبانه به مأموریت های محوله در کردستان رفت تا ضد انقلابیون را که خود را طرفدار خلق کرد می شمردند و در حقیقت هدفی جز نابودی خلق و تجزیه ایران اسلامی نداشتند سرکوب کند و به قدری فعالیت هایش زیاد شد که دیگر زندگی و ازدواج را به فراموشی سپرد و توصیه می کرد: " اگر در این موقعیت حساس که ملت مسلمان ایران با دادن بیش از صد هزار شهید، انقلاب اسلامی را زنده کرده اند، ما آن را مفت از دست بدهیم و در راه خدا مبارزه نکنیم، در برابر خدا و ملت ایران مسئول و شرمنده خواهیم شد و من تحمل این ننگ را ندارم.
در تاریخ 31 فروردین 1359 ستون اعزامی به منطقه سقز و مریوان جهت نجات مردم سنندج می رفتند که به وسیله عوامل کومله و دمکرات مورد حمله قرار گرفتند و نزدیک به 50 نفر شهید و عده ای از پرسنل ارتش را زخمی و عده ای را محاصره کردند و چندین بار که هلیکوپترها برای نجات آنها رفتند، مورد حمله سلاح های دشمن قرار گرفتند. سرانجام در تاریخ دوم اردیبهشت 1359 استاد خلبان محسن درخشان جهت این عملیات داوطلب شد و گفت: " ما اگر نتوانیم در راه عقیده مان جهاد کنیم و به برادران خود کمک نرسانیم دیگر چه ارزشی داریم و من با توجه به تمام مشکلات اگر چه به قیمت جانم تمام شود تا آخرین قطره خونم کوتاهی نخواهم کرد."
سر انجام در تاریخ دوم اردیبهشت 1359 در پادگان سنندج هنگام پرواز و دفع و قلع و قمع ضد انقلابیون در اطراف پادگان مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و پس از چند ساعت در اسارت گروهک های ملحد به طرز فجیعی با آزار و شکنجه به شهادت رسید. که به شهید ایستاده معروف است.
پیکر مطهرش را در میان انوبه مردم شهید پرور استان کرمانشاه و بر دوش همرزمان شهید طی مراسم خاص نظامی آنطور که شایسته اش بود در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپردند.
انتهای پیام

تصاویری از کودکی و نوجوانی شهید



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده