خاطرات «علیرضا فریدونی‌نیا» از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس ؛
هشت موتور آماده کردیم و 16 نفر با 16 آرپی‌جی راه افتادیم. نرسیده به پادگان، تانک‌ها را دیدیم. یکی دو تا آر‌پی‌جی که زدیم، تانک‌ها عقب کشیدند. در واقع این اولین مرحله‌ی عملیات تیپ نبی‌اکرم(ص) در آن منطقه بود.
یکی دو تا آرپی‌جی که زدیم، تانک‌ها عقب کشیدند

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب «مرصاد برگ زرین غرب» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «علیرضا فریدونی‌نیا» از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس است.

... قرار شد سه گردان از تیپ «نبی‌اکرم(ص)» را در منطقه‌ی «سرپل‌ذهاب» مستقر کنیم. من به عنوان جانشین محور، با گردان «تبوک» به منطقه «ریخک» رفتم تا محل استقرار آن‌ها را مشخص کنم و بعد محل استقرار گردان‌های «حمزه» و «حنین» را نیز تعیین کنیم. هنوز گردان تبوک پیاده نشده بودند که عراق حمله کرد. ارتفاعات ریخک، تپه ماهور کوچکی است؛ به همین دلیل به آن «ریخک» می‌گویند. هنوز بچه‌های گردان از ماشین پیاده نشده بودند که مجبور شدند به عقب برگردند. ابتدا به جاده‌ی «گیلانغرب» سپس به «کرند» برگشتند. از گردان تبوک فقط یک موتور 250 جا مانده بود. قضیه را به جانشین فرمانده تیپ گفتیم. ایشان با قرارگاه صحبت کردند. قرار شد تیپ «57 ابوالفضل(ع)» لرستان به منطقه‌ی «کل‌داوود» بیاید. زمانی که خبر دادند عراق پادگان ابوذر را گرفته است، به ما مأموریت دادند برویم و پادگان را پس بگیریم.

با توجه به موقعیت دشمن، ما نمی‌توانستیم از کرند به کل‌داوود و از آن‌جا به پادگان ابوذر برویم. مجبور شدیم راهی طولانی را انتخاب کنیم؛ یعنی از جاده‌ی ایلام به «گواور» و بعد به «سگان» و سپس به پشت پادگان برویم. وقتی رسیدیم، پادگان از نیروی خودی خالی شده بود و ده دوازده عدد تانک عراقی در آن‌جا جولان می‌دادند. می‌دانستیم تعداد نیروهای پیادهی عراق در پادگان کم است و فقط نیروی زرهی در آن مستقر شده است. به توصیه‌ی برادر مرادی، هشت موتور آماده کردیم و شانزده نفر با شانزده آر‌پی‌جی راه افتادیم. نرسیده به پادگان، تانک‌ها را دیدیم. یکی دو تا آر‌پی‌جی که زدیم، تانک‌ها عقب کشیدند. در واقع این اولین مرحله‌ی عملیات تیپ نبی‌اکرم (ص) در آن منطقه بود.

پادگان ابوذر دو در ورودی داشت؛ یکی برای بچه‌های سپاه و دیگری برای ارتش. ما از درب ورودی سپاه تیراندازی می‌کردیم. عراقی‌ها هم از درب دیگر به سمت «حاجی‌بابا» عقب‌نشینی کردند.
ارتفاعات «دانه‌خشک» بر دشت گیلانغرب و پادگان ابوذر کاملاً اشراف دارد. در مرحله‌ی دوم عملیات، اولین کاری که برادر مدادی انجام داد این بود که گردان تبوک را بفرستد تا ارتفاع دانه خشک را بگیرند. بعد از آن گردان بدر را در پشت پادگان مستقر کرد تا از پیشروی عراق جلوگیری شود.

برادر مرادی، در مرحله‌ی سوم عملیات تیپ، گردان حنین را به دشت «دیره» فرستاد تا آن‌جا را پاک‌سازی کنند و یک مأموریت به گردان خیبر داد تا جلو بروند. از گردان تبوک هم خواست که از دانه خشک، خود را به سمت «سراب گرم» جلو بکشند.

من شب با بچه‌های گردان حنین جلو رفتم. بعد از رمز عملیات، به پاک‌سازی منطقه پرداختیم. گردان حنین سه گروهان داشت: گروهان اوّل بالای جاده‌ی آسفالت را گرفت؛ گروهان دوم به سمت چپ که تقریباً به اوّل ارتفاعات بازی‌دراز می‌خورد رفت تا مانع از دور زدن نیروها توسط دشمن شوند و گروهان سوم که قرار شد قسمتی از دشت دیره به نام منطقه‌ی «علی سوری» که مقرّ قدیمی‌مان بود را پاک‌سازی کرده و رو به جلو بروند.

عراقی‌ها تا منطقه‌ی حاجی‌بابا عقب‌نشینی کرده بودند. گردان خیبر هم از مقابل پادگان شروع به حرکت و پیشروی کرد. قرار شد هم‌زمان با حمله‌ی خیبر، تبوک هم از بالای ارتفاعات دانه‌خشک حمله کند و نقطه‌ی تلاقی آن‌ها منطقه‌ی سراب گرم شود. شب، گردان حنین حمله کرد و کارش را انجام داد. نمی‌دانم چه اتفاقی برای گردان خیبر پیش آمد که نتوانست حمله کند، به همین خاطر به دستور فرماندهی، بچه‌های حنین هم عقب کشیدند.

ساعت 5:30 بامداد، تانک‌های عراق شروع به پیشروی کردند. افراد گروهانی از گردان خیبر که در وسط قرار داشتند و جلوی پادگان ابوذر مستقر بودند، زیر شنی تانک‌ها به شهادت رسیدند. گروهانی که سمت پادگان بودند، به استثنای چند نفر، مابقی اسیر شدند. گروهانی هم که در سمت راست بودند نیز مجبور شدند عقب‌نشینی کنند و به ارتفاعات کل‌داوود پناه ببرند و از آن‌جا به سمت کرندغرب حرکت کنند.

انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده