دلنوشته سردارشهید سید محمد سعید جعفری با پدر
شنبه, ۲۴ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۱۳
پدر عزیزم تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی و به مسجد بردی.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ سردار شهید سید محمد سعید جعفری از بنیانگذاران سپاه پاسداران استان کرمانشاه و بسیاری از انجمن ها و نهاد های موثر در جریان حفظ امنیت و اشاعه فرهنگی و دینی در منطقه غرب کشور بود.
شهید درتاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین به دنیا آمد. سلسله ایشان از سادات قدیمی و اصیل کرمانشاه بود .
*دلنوشته شهید
پدر بزرگوارم؛ پس از سلام و عرض ادب از اینکه چند دقیقه ای وقت شریفتان را می گیرم پوزش می طلبم.
پدر عزیز تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی و به مسجد بردی . تو کسی هستی که من بارها حمد و سوره را پیش تو خواندم و غلط هایم را اصلاح کردی. تو کسی هستی که با تشویق های فراوان مرا با مکتب روح بخش جدم آشنا نمودی و بالاخره تو کسی هستی که با عشق و ارادت تو به خواندن ولایت سلام الله علیهم اجمعین مرا چنان در طریق الهی و سبیل مستقیم هدایت کردی که شاید کمتر مسلمانی وجود دارد چنین حق پدری را ادا کند.
ای شیعه ـ تو خوب درک کرده ای که باید فرزندت را در راه خدا فدا کنی. به ذات پروردگار فدا کردن فرزند در راه صاحب الزمان در این عصر شبیه فدا کردن ابراهیم اسماعیل را.
بارها از تو شنیده ام : من ترا در راه خدا داده ام.
بعضی اوقات کلمات چنان قلبم را لبریز از عشق به امام زمان می سازد که خدا فقط حد آن را می داند. (ای کاش عربی می خواندی و به قطر می رفتی)
بارها چنان عشق به امام زمان ورزیده اید که از نیامدنم نگران نبوده اید بلکه برای کتب امری انجمن که جزو اموال حضرت مهدی (عج) است دلواپس بوده اید خلاصه اعمال شما باعث شده که من آنقدر جسور شوم که کار شما را رها کنم و به تعقیب هدف بپردازم مسافرت های پی در پی به همدان ـ قصر ـ سنقر و ... نشان دهنده این موضوع است.
آری ـ بار دیگر اقرار می کنم اگر عشقی به مولب صاحب الزمان در وجود من هست همه مدیون وجود تو است.
دیگران خدا را فراموش کردند و پول را بیاد آوردند و بدین جهت فرزندانشان را جهت تحصیل به تهران و حتی ممالک خارجی فرستادند گروهی هم فرزندانشان را استثمار کردند و در مغازه و محل کسب مانند حمال از آنها کار کشیدند. ولی تو پول را فراموش کردی و خدا را بیاد آوردی و با مسافرتهای پی در پی من ساختی و مهمانی های خرد کننده مرا تحمل نمودی و ... و ... و ...
بیش از این مزاحم نمی شوم دیگران اگر فرزندانشان را در راه خدا می دهند و آنها را به حوزه های علمیه می فرستند مخارج شان را تحمل نمی کنند. ولی تو لباس و غذا و ... و ... را در حد عالی همیشه در اختیار من گذاشته ای . غذای ترا خورده ام . لباس ترا پوشیده ام و خلاصه کفش ترا بپا کردم و در راه خدا مجاهده کرده ام (اگر قبول کند انشاء الله) و اگر گاهی مریض شده ام باز به تو پناه آورده و با خرج تو معالجه شده و باز به فعالیت پرداخته ام. سخن به درازا نکشد. این نامه را نگهدار و از خدا بخواه که کوتاهی های بسیار زیاد مرا در راه جلب دوستی شما ببخشد و هر مقدار از حقوق شما را نتوانسته ام رعایت کنم به بزرگواری شما به من بخشاید.
از خدای کریم عاجزانه تقاضا می کنم این نامه را روز قیامت بدستتان بدهد و مدرکی باشد بر اینکه شما فرزندتان را در راهش فدا نموده اید.
بیش از این مصدع نمی شوم خداحافظ شما
خدایا من از دست پدرم راضیم تو هم از دست او راضی باش
به حق حجاب و دلیل اعظمت پیامبر گرامی محمد ( ص )
سید محمد سعید جعفری
8/5/1350
شهید درتاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین به دنیا آمد. سلسله ایشان از سادات قدیمی و اصیل کرمانشاه بود .
*دلنوشته شهید
پدر بزرگوارم؛ پس از سلام و عرض ادب از اینکه چند دقیقه ای وقت شریفتان را می گیرم پوزش می طلبم.
پدر عزیز تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی و به مسجد بردی . تو کسی هستی که من بارها حمد و سوره را پیش تو خواندم و غلط هایم را اصلاح کردی. تو کسی هستی که با تشویق های فراوان مرا با مکتب روح بخش جدم آشنا نمودی و بالاخره تو کسی هستی که با عشق و ارادت تو به خواندن ولایت سلام الله علیهم اجمعین مرا چنان در طریق الهی و سبیل مستقیم هدایت کردی که شاید کمتر مسلمانی وجود دارد چنین حق پدری را ادا کند.
ای شیعه ـ تو خوب درک کرده ای که باید فرزندت را در راه خدا فدا کنی. به ذات پروردگار فدا کردن فرزند در راه صاحب الزمان در این عصر شبیه فدا کردن ابراهیم اسماعیل را.
بارها از تو شنیده ام : من ترا در راه خدا داده ام.
بعضی اوقات کلمات چنان قلبم را لبریز از عشق به امام زمان می سازد که خدا فقط حد آن را می داند. (ای کاش عربی می خواندی و به قطر می رفتی)
بارها چنان عشق به امام زمان ورزیده اید که از نیامدنم نگران نبوده اید بلکه برای کتب امری انجمن که جزو اموال حضرت مهدی (عج) است دلواپس بوده اید خلاصه اعمال شما باعث شده که من آنقدر جسور شوم که کار شما را رها کنم و به تعقیب هدف بپردازم مسافرت های پی در پی به همدان ـ قصر ـ سنقر و ... نشان دهنده این موضوع است.
آری ـ بار دیگر اقرار می کنم اگر عشقی به مولب صاحب الزمان در وجود من هست همه مدیون وجود تو است.
دیگران خدا را فراموش کردند و پول را بیاد آوردند و بدین جهت فرزندانشان را جهت تحصیل به تهران و حتی ممالک خارجی فرستادند گروهی هم فرزندانشان را استثمار کردند و در مغازه و محل کسب مانند حمال از آنها کار کشیدند. ولی تو پول را فراموش کردی و خدا را بیاد آوردی و با مسافرتهای پی در پی من ساختی و مهمانی های خرد کننده مرا تحمل نمودی و ... و ... و ...
بیش از این مزاحم نمی شوم دیگران اگر فرزندانشان را در راه خدا می دهند و آنها را به حوزه های علمیه می فرستند مخارج شان را تحمل نمی کنند. ولی تو لباس و غذا و ... و ... را در حد عالی همیشه در اختیار من گذاشته ای . غذای ترا خورده ام . لباس ترا پوشیده ام و خلاصه کفش ترا بپا کردم و در راه خدا مجاهده کرده ام (اگر قبول کند انشاء الله) و اگر گاهی مریض شده ام باز به تو پناه آورده و با خرج تو معالجه شده و باز به فعالیت پرداخته ام. سخن به درازا نکشد. این نامه را نگهدار و از خدا بخواه که کوتاهی های بسیار زیاد مرا در راه جلب دوستی شما ببخشد و هر مقدار از حقوق شما را نتوانسته ام رعایت کنم به بزرگواری شما به من بخشاید.
از خدای کریم عاجزانه تقاضا می کنم این نامه را روز قیامت بدستتان بدهد و مدرکی باشد بر اینکه شما فرزندتان را در راهش فدا نموده اید.
بیش از این مصدع نمی شوم خداحافظ شما
خدایا من از دست پدرم راضیم تو هم از دست او راضی باش
به حق حجاب و دلیل اعظمت پیامبر گرامی محمد ( ص )
سید محمد سعید جعفری
8/5/1350
نظر شما