غم از دست دادن 9 نفر از اعضاء خانواده ام سال ها مرا رنج داد
يکشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۰۵
غم از دست دادن خانواده ام و تنها شدنم سال ها مرا رنج داد اما با این وجود، شکست دادن دشمنان این انقلاب و ادامه راه شهدا برایم قوت قلب بود.
عالیه پیر محمدی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد کرمانشاه؛ در رابطه با چگونگی شهید شدن 9 نفر از اعضای خانواده اش در بمباران هوایی پارک شیرین کرمانشاه گفت: افتخار این را دارم که در بمباران پارک شیرین کرمانشاه 9 نفر از عزیزانم را تقدیم این انقلاب کنم و پس از گذشت 30 سال از انقلاب ذره ای از آرمان هایی که با امام راحل داشتیم سر پیچی نکردیم و با تمام وجود سعی در پربار کردن انقلاب و شکوفایی نظام مقدس جمهوری اسلامی داشتیم.
وی در ادامه افزود:من 20 ساله بودم، در تاریخ 26 اسفندماه 1365 که چهار روز به سال نو مانده بود، عراق و ایران می خواستند صلح کنند و جنگ تمام شود اما در سال های پایانی جنگ خواهر، مادر، 2 برادر، شوهر خواهر، 4 فرزند خواهرم را در بمباران پارک شیرین از دست دادم.
تنها بازمانده یک خانواده دربمباران پارک شیرین کرمانشاه گفت: زمانی که خانواده ام را از دست دادم با خانواده ی همسرم در روستا زندگی می کردیم، خانواده ام برای پناه به پناهگاه رفته بودند. چند روز به صورت دائم درآنجا بودند که تصمیم می گیرند جای خود را تغییر دهند وبه راهروی پناهگاه می روند دقیقا" بمب به محل پناه خانواده ام اصابت می کند. یکی از برادرانم همان روز برای خرید بیرون از پناهگاه می رود و ای کاش که برای او اتفاقی می افتاد تا خانواده ام از پناهگاه بیرون می آمدند. شوهر خواهرم به پدرم گفته بود که این پناهگاه بسیار مقاوم ساخته شده است و خانواده مان در امان هستند اما غافل از اینکه آنجا هدف دشمن بود.
پیرمحمدی بیان داشت: ما در محله جوانشیر خیابان سرچشمه کوی وطن چی زندگی می کردیم. پارک شیرین را بمباران کردند خانواده همسرم به من اطلاع ندادند و همسرم خودش به پناهگاه می رود که من بعدا" متوجه شدم پارک شیرین را زدند و خودم را به آنجا می رسانم اثری از خانواده ام نبود تا چند روز به دنبال اجساد بودیم پدرم خیلی ناراحت بود همگی با هم شهید شده بودند.
وی گفت: اجساد را بعد از چند روز پیدا کردیم سرمریم خواهر زاده ام قطع شده بود، برادرم دوپایش را از دست داده بود، خاک و موج خواهرم را خفه کرد، آن یکی از برادرانم پودر شده بود جسدی نداشت، مادرم از کمر به پایین شناسایی شد.
وی گفت: لحظه روبه رو شدن با اجساد به مانند زنده شدن حادثه کربلا برایم بود انگار در دنیایی دیگر بودم و آرزوی مرگ برای خودم داشتم. من و پدرم نا امید شده بودیم، خانواده ام قابل شستشو نبودند. بعد از این حادثه متأسفانه پدرم را نیز به علت سکته از دست دادم.
پیرمحمدی اظهار داشت: غم از دست دادن خانواده ام و تنها شدنم سال ها مرا رنج داد اما با این وجود شکست دادن دشمنان این انقلاب و ادامه راه شهدا برایم قوت قلب بود.
وی با اشاره به اینکه درخت های این انقلاب با خون آبیاری شده است، عنوان داشت: ما باید راه شهدا را ادامه دهیم، خانواده ام بی گناه و مظلومانه کشته شدند در حالی که هیچکس را نداشتم خداوند خانواده ی دائم من بود و صبرم را از حضرت زینب ( س ) خواستار شدم.
انتهای پیام
وی در ادامه افزود:من 20 ساله بودم، در تاریخ 26 اسفندماه 1365 که چهار روز به سال نو مانده بود، عراق و ایران می خواستند صلح کنند و جنگ تمام شود اما در سال های پایانی جنگ خواهر، مادر، 2 برادر، شوهر خواهر، 4 فرزند خواهرم را در بمباران پارک شیرین از دست دادم.
تنها بازمانده یک خانواده دربمباران پارک شیرین کرمانشاه گفت: زمانی که خانواده ام را از دست دادم با خانواده ی همسرم در روستا زندگی می کردیم، خانواده ام برای پناه به پناهگاه رفته بودند. چند روز به صورت دائم درآنجا بودند که تصمیم می گیرند جای خود را تغییر دهند وبه راهروی پناهگاه می روند دقیقا" بمب به محل پناه خانواده ام اصابت می کند. یکی از برادرانم همان روز برای خرید بیرون از پناهگاه می رود و ای کاش که برای او اتفاقی می افتاد تا خانواده ام از پناهگاه بیرون می آمدند. شوهر خواهرم به پدرم گفته بود که این پناهگاه بسیار مقاوم ساخته شده است و خانواده مان در امان هستند اما غافل از اینکه آنجا هدف دشمن بود.
پیرمحمدی بیان داشت: ما در محله جوانشیر خیابان سرچشمه کوی وطن چی زندگی می کردیم. پارک شیرین را بمباران کردند خانواده همسرم به من اطلاع ندادند و همسرم خودش به پناهگاه می رود که من بعدا" متوجه شدم پارک شیرین را زدند و خودم را به آنجا می رسانم اثری از خانواده ام نبود تا چند روز به دنبال اجساد بودیم پدرم خیلی ناراحت بود همگی با هم شهید شده بودند.
وی گفت: اجساد را بعد از چند روز پیدا کردیم سرمریم خواهر زاده ام قطع شده بود، برادرم دوپایش را از دست داده بود، خاک و موج خواهرم را خفه کرد، آن یکی از برادرانم پودر شده بود جسدی نداشت، مادرم از کمر به پایین شناسایی شد.
وی گفت: لحظه روبه رو شدن با اجساد به مانند زنده شدن حادثه کربلا برایم بود انگار در دنیایی دیگر بودم و آرزوی مرگ برای خودم داشتم. من و پدرم نا امید شده بودیم، خانواده ام قابل شستشو نبودند. بعد از این حادثه متأسفانه پدرم را نیز به علت سکته از دست دادم.
پیرمحمدی اظهار داشت: غم از دست دادن خانواده ام و تنها شدنم سال ها مرا رنج داد اما با این وجود شکست دادن دشمنان این انقلاب و ادامه راه شهدا برایم قوت قلب بود.
وی با اشاره به اینکه درخت های این انقلاب با خون آبیاری شده است، عنوان داشت: ما باید راه شهدا را ادامه دهیم، خانواده ام بی گناه و مظلومانه کشته شدند در حالی که هیچکس را نداشتم خداوند خانواده ی دائم من بود و صبرم را از حضرت زینب ( س ) خواستار شدم.
انتهای پیام
نظر شما