فصلی از پایداری گیلانغرب برگ زرینی در تاریخ پرفراز و نشیب مبارزات حق طلبانه است
شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۹
نوشته ها و آثار مکتوب درکتاب فصلی از پایداری گیلانغرب حکایت از پاسداری، عزت و شرف این مرز و بوم دارد و برگ زرینی در تاریخ پرفراز و نشیب مبارزات حق طلبانه است.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ محمود ترحمی نویسنده کتاب فصلی از پایداری گیلانغرب در یادداشت خود آورده است:
نمی خواهم حماسه ی دومین شهر مقاومت را ترسیم کنی؟
- کار مشکلی است.
- به زحمتش می ارزد.
- حالا باشد تا درباره اش فکرکنم.
طبق عادت و عرف خودم می بایست روزها، بلکه هفته ها درباره اش فکر کنم و موضوع رااز فیلتر باورهای خودم بگذرانم.
کار گسترده ای بود که نیاز به تحقیق میدانی و تلاش شبانه روزی داشت. درست است که یک موضوع تقریبا" فراموش شده یا شناخته شده ای بود، ولی سفارشی بود که می بایست آن را به نسل های بعدی انتقال داد. هر چند که قلم من با سفارش به حق مخالف نیست، ولی با سفارش نویسی مخالف است!
مبارزات خستگی ناپذیر زنان و مردان گیلانغرب در طول سال های سخت دفاع مقدس برای خیلی ها ناشناخته مانده است. آنها رودهایی سرشار از آب زلال بودند که در کویر عطشناک جهاد، جاری شدند و با رزم جانانه خودشان،کوه ها و دشت های گیلانغرب و شهرهای اطرافشان را سرسبز از عشق خدا نمودند.
شگفت انگیز است که شهر مقاوم دزفول برادر خوانده ی گیلانغرب، به عنوان شهر مقاوم در کشور باشد ولی در بین مردم ما کمتر از گیلانغرب یاد شود و یا درباره ی حماسه ی ماندگار آن کتاب نوشته شود.
ما که هشت سال دوران دفاع مقدس را با جنگ و در جنگ سپری کرده ایم کوله باری از تجربه و خاطره داریم که لایه ای از گرد فراموشی برآن نشسته و روز به روز این لایه ضخیم تر می شود.
خاطرات گهر بار آن دوران را نباید محبوس نمود بلکه باید بدون تحریف و تخریب به نسل های بعدی سپرد.
یکی از آن حماسه های بی نظیر، مقاومت مردم شهر و روستاهای گیلانغرب است که با نبود اسلحه به نبرد با دشمن بعثی شتافتند و با بیل و کلنگ از دین و میهن مان دفاع کردند. شور و شعور حماسه های مشارکت زنان و فرزندانشان در جنگ بود که به مدت هشت سال در منطقه ماندند و حاضر به ترک شهر و دیارشان نشدند.
بلاخره راضی شدم که وارد ذخایر نادیده ی این معدن خاطرات شوم.
آخر شهریور 86 بود که به راه افتادم و شب تا صبحی در اتوبوس بودم که به کرمانشاه رسیدم. اولین گام، به منزل برادر حسین نوری تبار رفتم. نخستین مصاحبه ها انجام گرفت و نهال آمد به بار نشست. امید و نشاط در وجودم جان گرفت.از صبح تا شب پای تنها واکمن همراه خودم نشستم و با سئوالات متعدد از رزمندگان گیلانغرب تصاویر حماسه شان را از ذهن بیرون کشیدم.
خستگی راه و کار، من را به چرت زدن چند ثانیه ای پای ضبط صوت واداشت که حسین آقا ندا داد:
- دیگر بس است برای امروز، بلند شو و استراحتی بکن!
باز شور و شعور گیلانغربی ها به من انرژی می داد و با کش و قوس دادن بدنم، خواب را عقب راندم و به اعماق ذهن آنها رفتم و از نبرد جانانه شان سئوال کردم و پاسخ شنیدم.
فردای آن روز به طرف گیلانغرب رفتم. با هماهنگی که متولیان امر از تهران انجام داده بودند تصور همکاری مسئولین را داشتم که خیالی بس عبث و بیهوده بود.
در شهر قدم زدم. مردم زحمتکش و وفادار را دیدم . از بی توجهی مسئولین بغض کردم و چشمانم برق زد.
اگر نبود پیگیری حسین آقا، ساکم را بر می داشتم و راهی تهران و دیار خودم می شدم تا با یک نامه به مرکز نشینان، بساط بعضی ها برچیده شود و من هم از تألیف و تدوین این کتاب برای همیشه صرف نظر کنم.
بلاخره خداوند به دادم رسید و شروع به کار کردم و از هر رزمنده ای در حد رزم و بزم اش مطلب گرفتم و شب و روز برای پیدا کردن سوژه ها دویدم و در روز آخر شاکر خدا و بندگان بی ادعای او شدم.
در پایان از برادران گرامی آقایان، رحیم مخدومی، سعید علامیان، مصطفی رحیمی و حسین نوری تبارکه یار و مددکار من در تدوین و تألیف این اثر بوده اند کمال تشکر را دارم.
شایان ذکر است: کتاب فصلی از پایداری گیلانغرب نوشته محمود ترحمی در 228 صفحه با همکاری و حمایت سازمان بنیاد شهید و امور ایثار گران استان کرمانشاه تدوین و به چاپ رسیده است.
انتهی پیام
نمی خواهم حماسه ی دومین شهر مقاومت را ترسیم کنی؟
- کار مشکلی است.
- به زحمتش می ارزد.
- حالا باشد تا درباره اش فکرکنم.
طبق عادت و عرف خودم می بایست روزها، بلکه هفته ها درباره اش فکر کنم و موضوع رااز فیلتر باورهای خودم بگذرانم.
کار گسترده ای بود که نیاز به تحقیق میدانی و تلاش شبانه روزی داشت. درست است که یک موضوع تقریبا" فراموش شده یا شناخته شده ای بود، ولی سفارشی بود که می بایست آن را به نسل های بعدی انتقال داد. هر چند که قلم من با سفارش به حق مخالف نیست، ولی با سفارش نویسی مخالف است!
مبارزات خستگی ناپذیر زنان و مردان گیلانغرب در طول سال های سخت دفاع مقدس برای خیلی ها ناشناخته مانده است. آنها رودهایی سرشار از آب زلال بودند که در کویر عطشناک جهاد، جاری شدند و با رزم جانانه خودشان،کوه ها و دشت های گیلانغرب و شهرهای اطرافشان را سرسبز از عشق خدا نمودند.
شگفت انگیز است که شهر مقاوم دزفول برادر خوانده ی گیلانغرب، به عنوان شهر مقاوم در کشور باشد ولی در بین مردم ما کمتر از گیلانغرب یاد شود و یا درباره ی حماسه ی ماندگار آن کتاب نوشته شود.
ما که هشت سال دوران دفاع مقدس را با جنگ و در جنگ سپری کرده ایم کوله باری از تجربه و خاطره داریم که لایه ای از گرد فراموشی برآن نشسته و روز به روز این لایه ضخیم تر می شود.
خاطرات گهر بار آن دوران را نباید محبوس نمود بلکه باید بدون تحریف و تخریب به نسل های بعدی سپرد.
یکی از آن حماسه های بی نظیر، مقاومت مردم شهر و روستاهای گیلانغرب است که با نبود اسلحه به نبرد با دشمن بعثی شتافتند و با بیل و کلنگ از دین و میهن مان دفاع کردند. شور و شعور حماسه های مشارکت زنان و فرزندانشان در جنگ بود که به مدت هشت سال در منطقه ماندند و حاضر به ترک شهر و دیارشان نشدند.
بلاخره راضی شدم که وارد ذخایر نادیده ی این معدن خاطرات شوم.
آخر شهریور 86 بود که به راه افتادم و شب تا صبحی در اتوبوس بودم که به کرمانشاه رسیدم. اولین گام، به منزل برادر حسین نوری تبار رفتم. نخستین مصاحبه ها انجام گرفت و نهال آمد به بار نشست. امید و نشاط در وجودم جان گرفت.از صبح تا شب پای تنها واکمن همراه خودم نشستم و با سئوالات متعدد از رزمندگان گیلانغرب تصاویر حماسه شان را از ذهن بیرون کشیدم.
خستگی راه و کار، من را به چرت زدن چند ثانیه ای پای ضبط صوت واداشت که حسین آقا ندا داد:
- دیگر بس است برای امروز، بلند شو و استراحتی بکن!
باز شور و شعور گیلانغربی ها به من انرژی می داد و با کش و قوس دادن بدنم، خواب را عقب راندم و به اعماق ذهن آنها رفتم و از نبرد جانانه شان سئوال کردم و پاسخ شنیدم.
فردای آن روز به طرف گیلانغرب رفتم. با هماهنگی که متولیان امر از تهران انجام داده بودند تصور همکاری مسئولین را داشتم که خیالی بس عبث و بیهوده بود.
در شهر قدم زدم. مردم زحمتکش و وفادار را دیدم . از بی توجهی مسئولین بغض کردم و چشمانم برق زد.
اگر نبود پیگیری حسین آقا، ساکم را بر می داشتم و راهی تهران و دیار خودم می شدم تا با یک نامه به مرکز نشینان، بساط بعضی ها برچیده شود و من هم از تألیف و تدوین این کتاب برای همیشه صرف نظر کنم.
بلاخره خداوند به دادم رسید و شروع به کار کردم و از هر رزمنده ای در حد رزم و بزم اش مطلب گرفتم و شب و روز برای پیدا کردن سوژه ها دویدم و در روز آخر شاکر خدا و بندگان بی ادعای او شدم.
در پایان از برادران گرامی آقایان، رحیم مخدومی، سعید علامیان، مصطفی رحیمی و حسین نوری تبارکه یار و مددکار من در تدوین و تألیف این اثر بوده اند کمال تشکر را دارم.
شایان ذکر است: کتاب فصلی از پایداری گیلانغرب نوشته محمود ترحمی در 228 صفحه با همکاری و حمایت سازمان بنیاد شهید و امور ایثار گران استان کرمانشاه تدوین و به چاپ رسیده است.
انتهی پیام
نظر شما