خاطراتی ناگفته از سرباز شجاع ودلاور شهید سیاوش ادب گستر
پنجشنبه, ۰۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۰۵
او عازم جبهه حق علیه باطل شد تا درس ایثار ، شجاعت وشهامت ...را به همگان بیاموزد.
بنام الله یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان
خلاصه ای از زندگی نامه شهید والامقام سیاوش ادب گستر فرزند خدر
ایشان در خانواده ای مذهبی و متدین به نظام مقدس اسلام متولد شدند دوران ابتدایی را در روستای نیان و قبلان سپری نمودند و دوران راهنمایی وی همزمان بود با حمله ناجوانمردانه کشور عراق به سرزمین تشیع ایرانی اسلامی ایشان که علاقه زیادی به مذهب و اسلام داشتند و همیشه دفاع از ناموس و حفظ ارزشهای اسلامی در درجه اول کارشان قرار می دادند دفاع از کشور و حفظ دستاوردهای اسلام را بر درس ترجیح دادند و عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدند تا درس ایثار ، شجاعت، شهامت و از خودگذشتگی را به همگان بیاموزند محل خدمت ایشان در خط مقدم جبهه در ناحیه کردستان عراق بود و در همان جا در تاریخ 6/8/62 به درجه رفیع شهادت نایل آمدند
خلاصه ای از زندگی نامه شهید والامقام سیاوش ادب گستر فرزند خدر
ایشان در خانواده ای مذهبی و متدین به نظام مقدس اسلام متولد شدند دوران ابتدایی را در روستای نیان و قبلان سپری نمودند و دوران راهنمایی وی همزمان بود با حمله ناجوانمردانه کشور عراق به سرزمین تشیع ایرانی اسلامی ایشان که علاقه زیادی به مذهب و اسلام داشتند و همیشه دفاع از ناموس و حفظ ارزشهای اسلامی در درجه اول کارشان قرار می دادند دفاع از کشور و حفظ دستاوردهای اسلام را بر درس ترجیح دادند و عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدند تا درس ایثار ، شجاعت، شهامت و از خودگذشتگی را به همگان بیاموزند محل خدمت ایشان در خط مقدم جبهه در ناحیه کردستان عراق بود و در همان جا در تاریخ 6/8/62 به درجه رفیع شهادت نایل آمدند
خصوصیات اخلاقی شهید سیاوش ادب گستر
شهید سیاوش ادب گستر همیشه اهداف بزرگان دین را سر لوحه کار خویش قرار می دادند و به تاکید امام که انسان ساده زیستی بودند در موقع ماه مبارک رمضان ایشان روزه شان قضا نمی شد و شبهای قدر برای شهادت علی (ع) عزادار بودند پدر و مادر از ایشان همیشه راضی بودند انسانی بودند با خصوصیات انسانی والا در ماه محرم در حسینیه ها عزاداری می کردند و دوستان شهید را به وقار و متانت می شناختند.
شهید سیاوش ادب گستر همیشه اهداف بزرگان دین را سر لوحه کار خویش قرار می دادند و به تاکید امام که انسان ساده زیستی بودند در موقع ماه مبارک رمضان ایشان روزه شان قضا نمی شد و شبهای قدر برای شهادت علی (ع) عزادار بودند پدر و مادر از ایشان همیشه راضی بودند انسانی بودند با خصوصیات انسانی والا در ماه محرم در حسینیه ها عزاداری می کردند و دوستان شهید را به وقار و متانت می شناختند.
راوی شیرزاد کریمیان
نسبت با شهید:دوست
مدت حضور در جبهه:21 ماه
زمان وقوع خاطره:60-62
مشخصات شهید:
مدت حضور در جبهه:21 ماه
زمان وقوع خاطره:60-62
مشخصات شهید:
شهید سیاوش ادب گستر
نام پدر:خدر
عنوان خاطره:
عنوان خاطره:
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
سخن گفتن در باره شهید و شهادت به زبان آوردنش آسان ولی حکمت آن سنگین بخصوص سخن گفتن درباره ی شهیدی که تمام لحظات خود را در مقابل گلوله های آهنین آغشته به زهر گفتن سخن را مقداری پیچیده می نماید حقیر در سال 1360 با جوانی برومند ولی آراسته به خلوص نیت اشنا شده ام
که جذابیت این جوان حقیر را در خود گرفتار مهر و محبت نمود جوانی به تمام معنا رشید و نترس ولی از جهتی تمام هم و غمش امام شهیدان و سخنان آن پیر جماران نمود ناگفته نماند که حقیر در تاریخ 61/7/21 در منطقه ای به نام فاقل آباد بین محور سنقر بوکان مستقر گردیدیم غافل از درگیری بین دشمنان انقلاب ما که شبانه در حال سنگر گرفتن تقریبا ساعت 2 بعد از شب ناگهان صدای رگبار گونه سنگرهای ما را لرزاند و با توجه به دستور فرمانده محترم وقت ستوانیکم حیدر نظری همگی به حالت آماده باش مستقر در پایگاه شدیم ولی امکانات دفاعی ما در حد نیروی ضد انقلاب نبود ناگهان صدایی در گوش همه پیچید که همگی در جایگاه مستقر و گفت خودم جهت شناسایی به جلو می روم اول با ممانعت فرمانده برخورد نمود ولی چون جوهر شهادت در رگ و خون این جوان آمیخته بود اعتنایی به دستور فرمانده نکرد امکانات اولیه و با فشنگ های پچیده به کمر و چند نارنجک به خود بسته و در بین ما شروع به بوسیدن و خداحافظی نمود که هر کدام از ما این سانحه را برایمان نگران کننده بود ولی مثل اینکه پشتوانه ای محکم در دل این جوان بود که ترس برایش معنا نداشت و بعد از خداحافظی با پیچ و خم زیاد خود را به نزدیک نیروهای بعثی رسانید و با پرتاب اولین نارنجک در بین نیروهای دمکرات دادو فریاد زیادی به پا شد گویا اینکه در چهار طرف به آنها حمله می شود و همگی ما در سکوتی سخت و منتظر اقدامات بعدی این جوان رشید بودیم که لازم به ذکر است تنها این فرزند روح الله توانست در مدتی کوتاه کلیه نیروی دمکرات بعثی مستقر در منطقه که آماده متلاشی کردن ما بودند در آن واحد همانجا را گورستان آنها ساخت که بعد از مراجعه این جوان مثل اینکه نوری در صورتش همه جا را روشن کرده بود برگشت و چون همگی ما شاهد این قضیه بودیم حتی از خود تعریفی به میان نیاورد البته این یکی از رشادتهای ایشان بود تا اینکه عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق شروع که اولین سرباز حاضر در میدان همین سیاوش ادب گستر بود شب همه جا را فرا گرفته و سکوتی سخت منطقه را فرا گرفته بود حال با دستور فرمانده محترم در این عملیات نامبرده با درخواست خود در این عملیات کاملا سخت و سوق الجیشی برگزار گردید که طی 6 مرتبه مراجعه به پایگاه و بردن امکانات دفاعی توانست تعداد زیادی از نیروهای دمکرات را متلاشی و منهدم گردید که حقیر در لحظات آخر ناظر بر عبور یک تانک دشمن بودم که سیاوش در پشت تخته سنگی با اولین شلیک نارنجک این باقی مانده از نیروی دمکرات را به درک واصل نمود البته گفتن آن آسان ولی اگر آن را در نظر خود مجسم کنید متوجه می شوید که فقط ذات اقدس الهی پشتیبان اینها بوده و امروز ما حق داریم که به خود ببالیم زیرا این چنین جوانانی این مملکت را از تمام حوادثات داخلی و خارجی نجات داده اند.
سخن گفتن در باره شهید و شهادت به زبان آوردنش آسان ولی حکمت آن سنگین بخصوص سخن گفتن درباره ی شهیدی که تمام لحظات خود را در مقابل گلوله های آهنین آغشته به زهر گفتن سخن را مقداری پیچیده می نماید حقیر در سال 1360 با جوانی برومند ولی آراسته به خلوص نیت اشنا شده ام
که جذابیت این جوان حقیر را در خود گرفتار مهر و محبت نمود جوانی به تمام معنا رشید و نترس ولی از جهتی تمام هم و غمش امام شهیدان و سخنان آن پیر جماران نمود ناگفته نماند که حقیر در تاریخ 61/7/21 در منطقه ای به نام فاقل آباد بین محور سنقر بوکان مستقر گردیدیم غافل از درگیری بین دشمنان انقلاب ما که شبانه در حال سنگر گرفتن تقریبا ساعت 2 بعد از شب ناگهان صدای رگبار گونه سنگرهای ما را لرزاند و با توجه به دستور فرمانده محترم وقت ستوانیکم حیدر نظری همگی به حالت آماده باش مستقر در پایگاه شدیم ولی امکانات دفاعی ما در حد نیروی ضد انقلاب نبود ناگهان صدایی در گوش همه پیچید که همگی در جایگاه مستقر و گفت خودم جهت شناسایی به جلو می روم اول با ممانعت فرمانده برخورد نمود ولی چون جوهر شهادت در رگ و خون این جوان آمیخته بود اعتنایی به دستور فرمانده نکرد امکانات اولیه و با فشنگ های پچیده به کمر و چند نارنجک به خود بسته و در بین ما شروع به بوسیدن و خداحافظی نمود که هر کدام از ما این سانحه را برایمان نگران کننده بود ولی مثل اینکه پشتوانه ای محکم در دل این جوان بود که ترس برایش معنا نداشت و بعد از خداحافظی با پیچ و خم زیاد خود را به نزدیک نیروهای بعثی رسانید و با پرتاب اولین نارنجک در بین نیروهای دمکرات دادو فریاد زیادی به پا شد گویا اینکه در چهار طرف به آنها حمله می شود و همگی ما در سکوتی سخت و منتظر اقدامات بعدی این جوان رشید بودیم که لازم به ذکر است تنها این فرزند روح الله توانست در مدتی کوتاه کلیه نیروی دمکرات بعثی مستقر در منطقه که آماده متلاشی کردن ما بودند در آن واحد همانجا را گورستان آنها ساخت که بعد از مراجعه این جوان مثل اینکه نوری در صورتش همه جا را روشن کرده بود برگشت و چون همگی ما شاهد این قضیه بودیم حتی از خود تعریفی به میان نیاورد البته این یکی از رشادتهای ایشان بود تا اینکه عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق شروع که اولین سرباز حاضر در میدان همین سیاوش ادب گستر بود شب همه جا را فرا گرفته و سکوتی سخت منطقه را فرا گرفته بود حال با دستور فرمانده محترم در این عملیات نامبرده با درخواست خود در این عملیات کاملا سخت و سوق الجیشی برگزار گردید که طی 6 مرتبه مراجعه به پایگاه و بردن امکانات دفاعی توانست تعداد زیادی از نیروهای دمکرات را متلاشی و منهدم گردید که حقیر در لحظات آخر ناظر بر عبور یک تانک دشمن بودم که سیاوش در پشت تخته سنگی با اولین شلیک نارنجک این باقی مانده از نیروی دمکرات را به درک واصل نمود البته گفتن آن آسان ولی اگر آن را در نظر خود مجسم کنید متوجه می شوید که فقط ذات اقدس الهی پشتیبان اینها بوده و امروز ما حق داریم که به خود ببالیم زیرا این چنین جوانانی این مملکت را از تمام حوادثات داخلی و خارجی نجات داده اند.
منبع : اداره هنری اسناد وانتشارات
نظر شما