شهید حاج علی نور علیپور
برادر شهید حاج علی نورعلی پور در سال 1335 در یک خانواده کشاورز از قریه ولدوند دلفان استان لرستان چشم به جهان گشود. وی در سن کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستی برادر بزرگتر از خودش قرار گرفت و تحصیلات دوران ابتدایی را به پایان رسانید. پس از آن در شرکتهای مختلف کار می کرد. قبل از پیروزی انقلاب جهت آگاهی دادن به کارگران این شرکتها قدمهای مثبتی برداشت و با شرکت در جلسات مذهبی نسبت به پخش و تکثیر اعلامیه های امام همت گماشت. پس از پیروزی انقلاب با تلاشهای شبانه روزی در انجمن های اسلامی در تداوم انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا کرد و با شروع جنگ تحمیلی به عضویت نیروهای بسیجی در آمد پس از چندی به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و فرمانده گردان مالک اشتر لشکر 43 امام علی (ع) شد.
این شهید بزرگوار متأهل و دارای 6 فرزند بود که 4 فرزند وی پسر و 2 فرزند دختر داشت.
وی پس از نشان دادن رشادتها و ایثارگریهای فراوان در چندین عملیات شرکت کرد. در عملیات والفجر 8 در بیست و چهارم بهمن سال 1364 در منطقه فاو عراق به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه خدا و دفاع از وطنش بود نائل آمد.
وصیت نامه :
بسمه تعالى
(اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان على ولى الله )
من قبل از مرگم اگر سعادت شهيد شدن را داشته باشم قبل از هر چيز از برادران و خواهران مهربانم كه درقبل زحماتى به شما دادهام معذرت مىخواهم و از شما مىخواهم براى شهد شدن من ناراحت نباشيد و از اينكه شما هم برادرى در راه خداوند و اسلام شهيد دادهايد خوشحال باشيد و از همه دوستان آشنايانم و قومان و خويشاوندانم همه ازرهبركبير انقلاب اسلامى اين ياورمستضعفان جهان پيروى نماييد كه او نايب برحق صاحب زمان (عج) مىباشد خمينى بزرگ (جانم فدايش) .
خدايا تو خودت شاهدى فقط بخاطراسلام و قرآن است اين راه را در پیش سپاه پاسدارانانقلاب اسلامى عضو كوچك شدهام و در هرلحظه آماده شهادتم خدا نصيبم كند و من از برادرانم شرفعلى و مريد على و فتحعلى شرمندهام زيرا نتوانستم حقى را كه درگردن منداشتهايد ادا كنممىبخشيدمن كوچكتر ازآنم كه از شما برادران بزرگوارم و خواهران مهربانم معذرت بخواهم خودم را در برابر شما ناچيز مىدانم برادران و خواهران بزرگوارم اگرخداوند شهادت نصيبمكرد شما را به خدا قسم در حضورمنافقين خائن گريه نكنيد كه آنها شاد مىشوند من كه تا كنون سه بار به جبهه حق عليه باطل رفتم اين سعادت را نداشتم كه شهيد شوم به گفته رهبر كبير انقلاب اسلامى ، ابراهيم زمان ، خمينى بت شكن اگر كشته شويم پيروزيم و اگر هم بكشيم پيروزيم (كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا) همه روز عاشورا است و هر زمين كربلا است .
همسرمو فرزندانم را از پيروان صادق امام خمينى اين مرد خدا اين ياور مستضعفان و نايب الزمان حضرت مهدى (عج) مىباشد قرار بدهيد و به فرزندانم بگويم نبايد بگذاريد بعد ازشهادت من اسلحهام به زمين بيفتد اين اسلحه را بايد بدست فرزندانم گرفته و به ميدان آمده و انتقام من و ديگر برادران پاسدارم را از دشمنان دين و قرآن بگيرند پسرانم راه حسين (ع) و دخترانم راه زينب (س) را بياموزند هيچ گونه از خون خود در راه خدا دريغ ننماييد چون اسلام به خون من و شما فرزندانم احتياج دارد من تمام عمرم را فداى يك لحظه عمر امام بزرگوارم مىكنم كه به حق ياور مستضعفان است . پس اى فرزندان عزيز شما دعا كنيد تا كه اين سعادت بزرگ نصيب من هم بشود و من با افتخار بسوى خدايم پرواز كنم مطمئن باشيد كه ازآنها خيلى بهتر مىتوانم براى موفقيت شما دعا كنم و ازخداوند بخواهم كه به شما توفيق شناخت و خدمتگزارى در راه اسلام را عطا فرمايد از همگى شما مىخواهم و خواهش مىكنم كه اگر به شهادت رسيدم برايم اشك نريزيد و با افتخار و با روحيهاى انقلابى با مردم برخورد كنيد و به همه بگوييد كه پدر ما در راه اسلام و دفاع از انقلاب اسلامى شهيد شده و در پايان بدهى بنده در دفترى جداگانه داخل كتابهايم مىباشد ، با آرزوى كربلا و نجف اشرف .
«خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار»
با تقديم احترام : حاجيعلى نور عليپور 28/4/62
خاطرات آن شهید از زبان برادر بزرگ آن شهید
من در طول مدتی که این شهید بزرگوار در حیات بودند به غیر از تواضع نسبت به بزرگترها ، رعایت تقوا و اخلاقیات نیکو از وی مشاهده نکرده و با اینکه ایشان سناً از من کوچکتر بود الگوی انسانیت برای من بود
همسر آن شهید:
حقیر در طی 10 سال زندگی مشترک با آن شهید علیرغم فعالیت های زیاد و تلاش در بدست آوردن روزی حلال هیچوقت ایشان را نسبت به زندگی و لطف الهی مایوس ندیدم بلکه با همت والا و اراده محکم مشکلات را حل می کرد
من تا جایی که به خاطر دارم همیشه قیافه نورانی و معصوم پدرم که فقط نمونه آن را در کتب دینی در اصحاب پیامبر خوانده ام
مهدی نور علی پور ـ متولد بعد از شهادت پدر
من با اینکه قیافه نورانی پدر شهیدم را هیچوقت ندیدیم هم اکنون وقتی با بزرگترها روبرو می شوم و از اخلاقیات و حسنات آن شهید بزرگوار می گویند احساس گم کردن گلی گرانبها را می کنم و حتی شبها در خواب آن قیافه خیالی که از وی دارم بخواب می بینم و هنگامیکه از خواب بیدار می شوم و احساس گم کرده بیشتر می شود و با خود زمزمه می کنم ای کاش در خواب بودم.