چهارشنبه, ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۹
شهید شیخ رحمت سردار بسیجی وطلبه مبارز گمنامی که الفاظ وکلمات قادر به بیان خصوصیات روحی او نیستند .

زندگی نامه شهید رحمت اله طاهرآبادی
ما خاکیان محجوب و افلاکیان چه می دانیم که این ارتزاق عند رب الشهدا یعنی چه؟
بیاد طلبه و بسیجی شهید شیخ رحمت ا... طاهر آبادی
شهید شیخ رحمت اله در دهم شهریور ماه 1344 در ماه مبارک رمضان در خانواده ای مذهبی در شهرستان کنگاور دیده به جهان گشود تحصیلات دبستانی و راهنمایی خود را در زادگاهش به پایان رسانید و به علت علاقۀ شدیدی که به اسلام و اهل بیت پیامبر خصوصاً حسین بن علی (ع) داشت جهت فراگیری علوم دینی راهی حوزه  علمیه امام جعفر صادق (ع) اصفهان گردید و مشغول تحصیل شد شهید رحمت علاقه زیادی به جنگ و جهاد در راه رضای خدا داشت و همین امر باعث شد که مدت مدیدی عمر کوتاه و سراسر خاطره خود را در جبهه های حق علیه باطل بگذراند و کمتر عملیاتی است که شهید رحمت در آن شرکت نکرده باشد و چندین بار هم مجروح شد ولی بلافاصله بعد از بهبودی دوباره به طور ناگسستنی بسیجیان باز می گشت چنانکه نامش در لشکرهای قمر بنی هاشم و حضرت رسول و سید الشهدا و کربلا و امیرالمومنین و بالاخره تیپ مستقل 29 نبی اکرم برای همگان آشنا و خاطره انگیز است خصوصیات اخلاقی این طلبه عارف و بسیجی شهید این است که او امام ، خوشرو، مخلص، متین و شوخ طبع بود او منزلت و جایگاه خاصی نزد همگی دوستان و اشنایان داشت و تنها چیزی که برایش اهمیت نداشت تظاهر به دیانت و پارسایی بود سعی داشت که مردم کمتر بدانند که او چه می کند او نویسنده ای زبر دست و خطاط و طراحی ماهر بود و این توانایی ها کاملا در آثار باقی مانده مشهود است او مظلوم بود و می خواست که ناشناس از این دنیا برود ولی از آنجائیکه خداوند متعال به مخلص خود عنایت خاص دارد به او چنان جاذبه ای داده بود که همه عاشق و شیفته اش می شدند این شهید بزرگوار بعد از چندین سال انتظار بالاخره در تاریخ 67/5/2 در سرپل ذهاب بعد از جانبازیهای بیاد ماندنی که برای همرزمان و فرماندهانش اعجاب انگیز بود به آرزوی دیرینه اش رسید و به فیض شهادت نایل آمد یک شمه ای از وصیتنامه یا بقول خود شهید (دردنامه عبدالله فانی) شهید شیخ رحمت طاهر آبادی را می خوانیم
(اشهد ان لا الا انت ـ و انا محمداً رسولک و علیاً وصی رسولک)
شهادتم به حضور بیان شد نه غیب (الاهو) هیچ کس نداشته ام و ندارم و هیچ هم الا حسین (ع) که در دلم بوده خدایم خود می دانی هر طور می خواهی در قیامت با من رفتار کن اما ای انیس من و محبوب محبان کرمت و رحمتت را در دادگاه رحمت بکار بر
من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آن است که این قضیه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند هنوز
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
دوستان و همرزمان در سوک و فراق شهید شیخ رحمت می گویند
شهید شیخ رحمت سردار بسیجی و طلبۀ مبارز گمنامی بود که الفاظ و کلمات قادر به بیان خصوصیات روحی او نیستند و ما نتوانستیم آنچنان که باید از آن بهره و استفاده ببریم چه بگوییم به قول خود شهید اگر جنگ به پایان برسد و ما شهید نشویم جواب همرزمان شهیدمان و خانواده آنها را چه بدهیم همه تفکرات و رفتارهای بارز در شهید شیخ رحمت برای ما درس ایثار و مقاومت و صبر است درس چگونه زیستن و چگونگی مبارزه با نفس اماره است یعنی چطور نفس سرکش خود را بکشیم و یک انسان واقعی بشویم او عمری کوتاه ولی در عین حال پر محتوا و سراسر مبارزه با دشمنان خدا داشت او توانست در این زندگی کوتاه ره صد ساله ای را بپیماید که برای هر انسان معمولی میسر نیست او در جنگ و جهاد و مبارزه اقتدا به سرور آزادگان حسین (ع) کرده بود و حسین گونه به قلب دشمن یورش می برد و به همرزمانش درس آزادگی و مردانی و شهادت می آموخت او گل سر سبد و شیرینی هر مجلس و محفلی بود و در مراسمها و دعاها با خواندن مرثیه هایش چنان گرمی می بخشید که هنوز هم صدای حسین جان حسین جان و یا زهرا یا زهرا و یا صاحب الزمان گفتنش در اذهان همه دوستان و آشنایان زنده است و کمتر مجالسی بود که شهید شیخ رحمت مدا بی اهل بیت پیامبر را نکند و به عشق آنها بر سر زمین خود نزند او در عملیاتها جز اولین افرادی بود که به قلب دشمن رخنه می کرد و پرچم لا اله الا الله محمداً رسول الله را بر سرزمینها و قله های فتح شده بدست پر توان رزمندگان کفر ستیز اسلام به اهتزاز در می آورد و بالاخره شهید شیخ حمت ا... طاهرآبادی در تاریخ 67/5/2 روزی که انوار فجر از فراسوی دشتها و کوههای سرپل ذهاب تابیدن گرفت خورشید دنیایی رحمت ما غروب کرد اما چه غم که او فرزند حسین (ع) بود و راه حسین را پیمود و شادمان به میهمانی او شتافت
یادش گرامی
 
دوستان و همرزمان در سوگ و فراق شهید شیخ رحمت می گویند :
شهید شیخ رحمت سردار بسیجی و طلبه مبارز گمنامی بودکه الفاظ و کلمات قادر به بیان خصوصیات روحی او نیستند و ما نتوانستیم آنچنان که باید از آن بهره و استفاده ببریم چه بگوییم به قول خود شهید راستی اگر جنگ پایان پذیرد و ما شهید نشویم جواب همرزمان شهید و خانواده های آنها را چه بدهیم همه تفکرات و رفتارهای بارز در شهید شیخ رحمت برای ما درس ایثار و مقاومت و صبر است درس چگونه زیستن و چگونگی مبارزه با نفس اماره است یعنی چطور نفس سرکش خود را بکشیم و یک انسان واقعی بشویم او عمری کوتاه ولی در عین حال پرمحتوا و سراسر مبارزه با دشمنان خدا داشت او توانست در این زندگی کوتاه ره صدساله ای را بپیماید که برای هر انسان معمولی میسر نیست او در جنگ و جهاد و مبارزه اقتدا به سرور آزادگان حسین (ع) کرده بود و حسین گونه به قلب دشمن یورش می برد و به همرزمانش درس آزادگی و مردانگی و شهادت می آموخت او گل سرسبد و شیرینی هر مجلس و محفلی بود و در مراسم ها و دعاها با خواندن مرثیه هایش چنان گرمی می بخشید که هنوز هم صدای حسین جان و یا زهرا یا زهرا و یا صاحب الزمان گفتنش در اذهان همه دوستان و آشنایان زنده است و کمتر مجالسی بود که شهید شیخ رحمت مداحی اهل بیت پیامبر را نکند و به عشق آنها بر سرو و صورت خود نزند او در عملیاتها جزء اولین افرادی بود که به قلب دشمن رخنه می کرد و پرچم محمد
آل رسول الله لا اله الا الله را بر سرزمینها و قله های فتح شده بدست پرتوان رزمندگان کفرستیز اسلام به احتزاز در می آورد و بالاخره شهید شیخ رحمت الله طاهرآبادی در تاریخ 2/5/67 روزی که انوار فجر از فراسوی دشتها و کوههای سرپل ذهاب تابیدن گرفت خورشید دنیایی رحمت ما غروب کرد اما چه غم که او فرزند حسین (ع) برد و راه حسین را پیمود و شادمان به میهمانی او شتافت. یادش گرامی باد.

 

مناجات شهید رحمت اله :
نبودم بودم كردي نيست بودم هستم كردي
بودم به بودنت و هستم به هستيت گرت لحظه اي به خويش واگذاريم خويشي جسم و خويشتني روحم بر باد مي رود، پس به درت عرضه ميدارم رب لا تكلني...... را و عاجزانه سر بر آستانت مي كوبم و مي خواهم ظلمت نفسي را و مصرانه خواهانم لقاء را آنهنگام است كه چمن بخويش وا نگذاشتيم به تو واگذارده مي شوم و چمن واگذارت شدم فانيت مي شوم و در فنايت بقاء مي يابم و در بقاء باز بودن است ، چون به پيشگاهت عرض ظلمت دل و ظلم نفس نمودم و از بدي هايم بسويت گريزان شدم با جان و دلم آن هنگام است كه از توابينم و تواب محبوب تست و آنكه محبوب تست فاني به تست و باقي به بقايت، و چمن به لقايت نمودي مات و مبهوت محود در خجالت مي شوم و آن هنگامه ديگر وصل است و وصل جهت و دليل خلقتم . 
****************************

حرم مطهر امام رضا (ع) مشهد قدس :
با دلي سياه شده از معصيت و گناه و قلبي خسته اما اميدوار حياتم در معصيت خدايا تو به  ماتم رحم كن، كه بر حسن عاقبت بميرم اگر مؤمن و مسلم نبودم، همين الان شهادت به وحدانيت تو و رسالت رسولت و ولايت مولايم علي مي شوم، و اين ايمان را به تو مي سپارم كه بهترين امانتداري تا آنهنگام كه مرگم فرا رسد، تا با دين مقدس اسلام و رسالت و ولايت از دنيا بروم و پر گشايم به آنجا كه هميشه دوست داشته ام به پرواز درآيم .
بياد عزيزان شهيد : مهدي، رضا، الماسي و....بياد تمام سبك بالان ساحلهاي معنويت .
شهيدان : ايرج، حيدر، سيروس، مجيد .
ساعت  5/3 مورخه 2/3/66 حرم مطهر امام رضا عليه السلام مشهد مقدس .           عبدالله فاني
شب ساعت 12 نيمه شب حركت از مشهد مقدس .
به سمت تهران در حاليكه نمي دانم مشهد (محل شهادت و نظارت) امام رضا (ع) شده ام يا نه ؟
****************************
هو الله الملك الحق المبين
چه زيباست به پرواز در آمدن از هيچ به هستي، از زمين به آسمان، از جسم به روح، از فناء به بقاء، از هجر به وصل، از غم رهائي يافتن و به سرور رسيدن، كه سرور در وصل سرور است و بس .
چه زيباست از زندان دنيا به جائي رفتن كه فضائي ديگر است با دلي پاك، بي كينه، از هر كس و هر چيز پاكدل و با حال آنچنان مشتاق يار بودن كه يار مشتاق ماست .
دنيا چه فريبنده است و انسان چه فريبخور با رنگي به جنگي دست مي زند كه مقابلش خداست .
خداي مهربان خجلم از اينكه مناجاتي با تو مولايم ندارم، و اگر دارم هميشه صحبت از گناهكاري من است، و بخشايندگي تو و نه از عشق من و محبوب بودن تو چون وجود در اين معني برايم حاصل نشده است .
پروردگارم :
با كرمت با من رفتار كن قيامت، و نه با عدلت كه رسوايم .
آخرين لحظه حركت از مشهد و آماده پرواز به اميد پرواز
آمدم قبر تو بوسيدم و رفتم با ميدي                                                كه شب اول قبرم تو بديدار بيائي
انشاء الله
****************************
بسمه تعالي
هو المعشوق
دلهاي همه خداپرستان
                                                                                             كانون محبت حسين است
****************************
بابل 28/3/66                    الهي و ربي و سيدي من لي غيرك
بهشهر 27/3/66                               
تهران 28/3/66
با هزار اميد بديدار عزيزت قدم برداشتم، تا بار ديگر بعد از مدتي دوري چهره معصومانه ات را  ملاقات كنم، و همديگر را در آغوش گرم محبت بفشاريم تا به قول روايت معاصيم در آن لحظه ريخته شود آري حميدم نامه هايت برايم گرمي دل بود، و كلامت آتش عشق و چهره ات روشنائي معرفتت به كوچه تان كه رسيدم يك لحظه بدلم آمد كه نيستي يعني ديگر نيستي، آدرس منزل را گفتم احوال تو را پرسيدم حميد كجاست ؟ حميد شهيد شده نا اميد شدم سردست لبخندي تلخ و بعد اشكي آتشين حميد شهيد شد الله اكبر.
لحظاتي در منزلتان نشستم با پدرت پدري به بزرگي هر بزرگتر، به مهرباني همه مهرباني ها، و به سوختگي سوخته شده بر باد رفته با برادرت در منزل كه اميد داشتم تو را ببوسم اما جايت خالي اطاق سرد .
آه از هجر تو اي پرنده قدس آشيان ملكوت، اي پرنده آسمان معرفت اي به پرواز در آمده از نيستي به هستي، اي خدا خودت مي داني چه حالي دارم، به اميد نا اميد شده عباس، به وصلت اميدوارم كن اگر نبود صبر يقين دارم كه الان از عظمت و بزرگي داغ تو حميد مي مردم عباس(ع) مي گويد قد قامتت كجا، سينه ام گرفته حسين جان مي دانم بده برويم تا بروم چه گويم همه اش همين بس، خدا كشتي مرا،  حميد جان شاهد باش محبتم به تو، و آمدم نبودي .
28/3/66 ساعت 5/7 صداي قرائت قرآن بلند است .
****************************
رفيقان مي روند نوبت به نوبت
                                                                          خوشا آنروز كه نوبت به من آيد
كجائيد اي شهيدان خدائي         
                                                                               بلاجويان دشت كربلايي
خوشا وصلي كه هجرانش تو باشي
                                                                            ياران همه رفتند و مانده ام من
از كاروان عشق جا مانده ام من
تهران به سمت قم 28//3/66
****************************
ساعت11 شب جمعه در حرم مطهر حضرت معصومه عليه السلام .
امام جواد : من زار عمتي بقم فله الجنته .
در روضه اي از رياض بهشتم اگر با معصيت خود را بيرون نكنم .
بياد عزيزانم شهيد مهدي- حميد- رضا- حاج رحيم- مهدي جواري- محد حسن و.......
بيشتر به ياد مهدي و حميد خدايا اين ديگر چه زندگي است كه من دارم، بغير وصل هيچ نميخواهم (( بحق حضرت فاطمه معصومه عليهما السلام ))
والسلام
حرم مطهر 28/3/66
****************************
 هو البصير
چه مشكل است از جبهه دور بودن چه سخت است فراق از جبهه و جبهه اي ها، چه مشكل است دور بودن از هواي جبهه مدتي است بر خاك جبهه نخوابيده ايم دگر صداي عشاقان را شنيده ام، مدتي است خود را كه از جبهه دور ديده ام بمانند اين است كه سالها در زندان شكنجه و عذاب بسر برده ام، چه سخت است در قفس تن ماندن نپريدن تا اوج، چه مشكل است در فراق بودن و در اميد وصل سوختن، چه مشكل است ماندن در شهر و گاهي فكر عزيزان را نمودن و پر و بال زدن براي عروج، چه غمناك است نبودن كسي تا دردها را برايش گفتن، چه سخت است دستها به دستهاي دوستان رفته غريب باشد، چه مشكل و جانسوز است چشم در حجاب باشد از ديدن ياران و چه سخت اين گونه بي مهدي بودن بي رضا و الماسي بودن، بي حميد عزيز بودن چه مشكل است سوختن .
 اما چه بايد كرد جز ساختن .
جمعه 11/4/66       ساعت 9 شب
 ****************************
قافله رفت ما هم سر سفر داريم
خبر ز درد من و دل به آشنا بدهيد
كه من مريض فراقم مرا دوا بدهيد
بال گشودگان بال پرواز دهيد بپريم
به اميد وصل
به كه بايد گفت درد جدائي، به كه بايد درد فراق، به كه بايد گفت درد دلهاي سوختم از غم هجر مردم، از شوق به وصل، به كه بايد گفت دردهاي در سينه مانده را كه شراره بر جان مي كشد و وجود را نا آرام مي كند كه مي خواهد از قفس تن بپرد، به كه بايد گفت گفتني ها؟ گر بر سنگ و خاك نگوئيم به كه گوئيم .
****************************
خون چه باشد جان ز چشمه بيرون
كنم اندر فراق
****************************
هو العزيز
بياد عزيزاني از دست رفته به كوي يار شتافته از فنا كنده از لحظات رسته به قرب رسيده وصل مات يار  عبدالله حسن آبادي، هادي محمد زاده، (مشهدي) ، جواد قنبري .
سوتم سوختم در فراق تا كي .
موعد وصل كي بود، آن موقع كه سوختن كاهل شود، تا وجودت كال گردد و بس .
16/5/66 شهادت سرداران رشيد اسلام حاج رضا رحمتي زاده- حاج روح الله و عزيزان عبدالحسين ضيائي، ايرج خزائي، جعفر حسن زاده .
****************************
هو الله العليم بالذات الصدور
آن هنگام كه خبر دريده شدن يوسف يعقوب را به پدرش گفتند، با آهي سوزان گرفته چنين گفت :
«« اني اشكو حزني و غمي الي الله »» و سپس ««و صبر جميل»»
خدايا شكايت مي كنم بتو از اموري اما«« لاي الامور اليك اشكو »» به خاطر كدام امرم به تو شكايت كنم، و بخاطر كدامينش«« اضج و ابكي»» ضجه بزنم و گريه كنم براي كلامش لاليم العذاب براي عذاب اليم و شدت آن يا طول بلا و قدرت آن .
براي كدام دردم گريه كنم براي آنهنگام كه فراق بين من و محبوبينت حاصل كني، و آنهنگام كه مرا در زمره دشمنانت داخل مي گرداني، گريه كنم بريا آتش جهنم يا آتش فراق بريا كدام بيچاره گيم، نزد وتو خدا شكايت كنم براي كلامش گريه كنم براي آن لحظه كه زمين و زمان به هم مي ريزد و مرا مي خوانند بر خيز نفع عمايت است آري ابكي ابكي لخروج نفسي عرايانا براي آن هنگام كه برهنه مبعوت مي شوم و در بارگاه قدست بايد بايستم و جواب بدهم چه كردي هيچ جواب هيچ هيچ است و پوچي .
براي كدام امرم گريه كنم اينكه ملك بودم فردوس برين جايم بود و حال در اين دير خراب آبادم برا ي جدائيها كه شكايت به بارگاهت كنم و عرضه بدارم ربم
بشنو از ني چون حكايت ميكند                                                                          از جدائيها شكايت ميكند
زار بزنم، شكايت كنم و با گريه عرضه بر پيشگاهت كنم، اين را كه مولا تنها شده ام بگويم دوستانم رفتند و من هستم آري بر تو شكايت مي كنم به تو از اينكه عظيم است بلايم، اميدم قطع شده، زمين و زمان تنگ شده، و توئي يار و ياور چرا نا اميد شده ام؟ چرا زمين زمان قطع شده از هجر حجته بن الحسن؟ گريه ميكنم و زار مي زنم و همراه دعاي ندبه عرضه مي دارم، آيا هست كي بيايد در گريه براي حجته و ياري دهد سخت است در روز هزارها انسان ببينم اما وليم صاحبم را بينم، سخت است وجودم بواسطه وجود واسطه ايشان باشد، زنده به حيات ايشان باشم، و آن حضرت را بينم .
خدايا به تو شكايت مي كنم از فقدان حجته بن الحسن (ع) و فقدان نبي، رسول الله دردها زياد است و بهتر بگويم :
من نگويم كه بدرد دل من گوش كنيد                                       بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد نبالند هنوز                                         مصلحت نيست كه اين زمزمه خاموش كنيد
آري قصه من غصه است و بلكه پر غصه مجالي مي خواهد و حالي و اين دنيا نه مجال هست، نه حال عنايت مي خواهد تا در مقابل حضرت ذوالجلال عرضه كنم كه اي عزيز دلم خدايم مهربانم دردمندم درد فراق درد عشق، درد درمان و بي درماني، هزار درد بر روي درد، اما خدايا همه اش را يك نگاه تو برطرف مي كند، گوشه چشم تو قلبم را آرام مي كند چه رسد به نگاهت به كلامت به ................
28/5/66
عبدالله فاني
****************************
آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند                                                 آيا شود كه گوشه چشمي به ما كنند
مهدي جان پسر فاطمه، اي گمشده بيابانها روي سخنم با توست آقا :
اي در اين زمان اول مظلوم، شرمنده ام از تو كه خود را شيعه نما بدانم اما افتخار دارم ظاهرم آراسته به همنامي در سربازان توست .
نامم طلبه است آي عزيز فاطمه قربانت شوم، آقا چه شود اگر عطائي به من گدا نمائي يه نگاهي به گوشه چشمي آيا مي شود كه لحظه اي، فقط لحظه اي نظري كني خاك كفشت را به آب ديدگان شويم و كاشف الكرب باشم .
نمي دانم كجائي در چه حالي هم هر كجا و در هر حال باشي مي خواهمت .
(( از مناجاتي كه شيخ رحمت با امام زمان (عج) كرده است ))
 
 
 
 
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده