معلم شهید :عزت اله فلاحی
زندگی نامه معلم شهید عزت الله فلاحی فرزند ملک علی
عزت ا... فلاحی در اسفند سال 1345 در روستای گاوچالی از توابع شهرستان سرپل ذهاب دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده ای کشاورز دوران کودکی را سپری نمود دوران ابتدایی دبستان را با محبت گرم معلمین روستا که او را در ساعات غیر درسی نیز پیش خود نگه می داشتند گذراند و بعد از پایان دوره ابتدایی برای ادامه تحصیل به روستای مجاور که هشت کیلومتر فاصله داشت می رفت و در این دوران نیز شاگردی نمونه و مشتاق درس و مسابقات قرآن بود و با شروع جنگ تحمیلی یک سال از ادامه تحصیل باز ماند زیرا با کمبود جا در اسلام اباد مواجه بود در این هنگام نیز دوران راهنمایی را با موفقیت گذراند و برای ادامه تحصیل بایستی به اسلام آباد می رفت که در این زمان بود یعنی سال 1362 دانشسرای تربیت معلم در این شهر بوجود آمد و در میان آزمون وی جزء پذیرفته شدگان بود. عزت الله فلاحی خیلی متدین بود و همیشه نماز می خواند هیچگاه از یاد خدا غافل نمی شد و در نمازهای جمعه شرکت می کرد و در دعاهای که برگزار می شد هم حضور داشت در ماه محرم نیز در میان زنجیرزنان عزادار امام حسین (ع) عزاداری می کرد و دستورات خدا را اجرا می نمود هیچگاه عصبانی نمی شد و برخوردی صمیمی داشت و هیچ وقت بین افراد تبعیض قائل نمی شد و لباس ساده و ماه رمضان را در هر شرایطی روزه می گرفت و بیشتر شبهای این ماه را تا صبح دعا می کرد و اغلب روزهای دوشنبه پنج شنبه ها نیز روزه بود.
در تاریخ 65/1/24 از طریق بسیج اسلام اباد با قلبی مالامال از ایمان و با عزمی راسخ عازم جبهه های نبرد گردید و در تیپ نبی اکرم (ص) در یگان دریایی آموزش های لازم را گذراند و در این مدت با قایق در دریا تصادف می کند و قایقش غرق می گردد اما چون خدایش او را در آن هنگام طلبیده بود و بعد از چند ساعت در آب سالم به یگان برمی گردد و تا تاریخ 1365/6/31 در جبهه می ماند و با باز شدن دانشسرا دوباره به سنگر مدرسه برگشت که هم با جهل و نادانی مبارزه کرد و هم در جبهه با دشمنان اسلام با شروع بمب باران هوایی توسط رژیم عراق دانشسرا تعطیل می گردد. و می گوید آبا باید اینجا بمانم و هر روز شاهد بخون غلطیدن صدها زن و کودک بی دفاع باشم این بود که در تاریخ 1360/11/22 بار دیگر با آن وضعیتی که در روز دهها شهر بمب باران می شد وی به همراه کاروانی عازم جبهه می گردد و در خرداد ماه 1366 برای امتحانات نهایی برمی گردد و پس از آنکه امتحانات را با موفقیت پشت سر می گذارند دوباره به جبهه برمی گردد. اما حالا عزت ا... آن کودکی که در دامان مادرش پرورش می یافت و شیر می خورد نبود. او جوان شجاع با غیرت بود و از اسلام عزیز دفاع می کرد هر بار با قلبی مملو از عشق به اسلام به جبهه می رفت. عزت ا... بارها در عملیات شرکت می کرد و عملیات بعدی که خداوند او را توفیق داد تا جهادگری در راه حق باشد شرکت کند عملیات نصر (7) در منطقه سردشت و فتح قله بوالفتح عرا ق بود این بار نیز کوههای کردستان شاهد حماسه های عزت ا... بودند جانبازیهای او را باید کوههای کردستان توضیح دهند. ستارگان آسمان که همیشه نماز شبهای او را نظاره می کردند باید بیان کننده مقاومتهایش را باید گلوله های عراقی که بسویش شلیک می شد و ترسی بدلش راه نمی داد باید بگویند او با اینکه مسئولیت قسمتی را به عهده داشت ولی با نیروهای تحت فرمانش به گونه ای برخورد می کرد که گویا سراسر وجودش باید محبت باشد ورزشکاری متواضع بود از ورزش در جهت اسلام استفاده می نمود بر خلاف افرادی که همین که ورزشکار می شوند صرفا فقط عالم را در مقایسه با خود هیچ می پندارند ولی افسوس که ایندگان انقلاب از وجودش استفاده نکردند و یک معلم الگو و نمونه را از دست دادند. به هر گونه ای شد گرمای سوزان جنوب نیز او را ازمایش کرد و به هر حال او بسیجی بود در میان بسیجیان ماند و خدمت خود را همچنان با اخلاص ادامه دادو دوستانش در دانشسرا به او گفته بودند که چه موقع از جبهه برمی گردید؟ گفته بود تا زمانیکه جنگ است مگر جنازه ام را بیاورند و لا برنمی گردم تا اینکه در تاریخ 1366/5/17 هنگامیکه در پیشاپیش نیروهای تحت فرمانش حرکت می کرد و سنگرهای عراقی را یکی پس از دیگری فتح می نمودند ناگهان خمپاره دشمن به چند قدمی وی اصابت نمود و او را پر پر می کند. براستی او بسیجی امام زمان (عج) بود می دانیم که دیگر تا روز رستاخیز هرگز دیدگانمان به روی وی روشن نخواهد شد و صدای گرم او برای همیشه خاموش شده است اما یاد او که همواره حکایت از مردانگی و شجاعت و یکرنگی او دارد تا پایان عمرمان جاوید خواهد بود و آنچه را برایمان به یادگار گذاشت خاطرات شیرین در این ایام از زندگی پر برکت او می باشد
قسمتی از وصیت نامه دانشجو شهید عزت الله فلاحی
و با والدین احسانا: به پدر و مادر نیکی کنید
(قرآن کریم(
سخنی با مادرم؛ قهرمان باش چون زینب ای مادرم، سلام بر تو ای مادرم. سلام از فرزندی که اکنون در خاک و خون غلتیده به دیدار معبود شتافته و تا شماها در قید حیات هستید نوری گزیده از آن هجرانی که از تو شده و به وصالت حسین (ع) و الگوی زنان و اسوه تمام نساء عالم تا روز ازل فاطمه زهرا گردیده خشنودم اگر حق مرا بپذیرد و تو نیز خشنود باش که خداوند اجری دهد بر صابران بر مصیبت عزیزان، مادرم می دانم که ناراحتی و مصیبت زده و موهایت سفید می گردد ولی غمهایت از دشمنان اسلام پوشیده دار و آن هنگام اگر شما یا مادرم یا برادرانم و خواهرانم و یا هر دوست واقعی از اینجانب به کسی برخورد دید و گفتند چرا کشته شد و برای کی و نسبت به امام و انقلاب موضوع بدی داشته اند بدانید که آنها با عزت و ارجمندی اسلام را نمی خواهند یا جاهلند نسبت به اسلام و احکام و قوانین آن. آنها یند یاران شیطان و با آنها سخت برخورد کنید و آنها را از دور خود طرد و دور نمایید و که ایشان وسوسه کننده هایند سلام خداوند و رسولش و بی بی فاطمه زهرا بر تو باید که مرا پرورش دادی.
آری به خدا زحمت های فراوانی برایم کشیدی شب ها تا سحر خفتی بر بالینم تا اینکه من دمی بیاسایم و گریه نکنم و ناراحتی من ناراحتی تو بوده و تبسم من تبسم تو را در بر داشته زمانی از درون تو و ناف من از قلب من جدا شد ولی جسم از دیده ات محو شده است. دلم نمی خواهد با این قلم و این بیان ناقص بیشتر از این دلت را بشکنم ولی چه کنم باز هم باید بگویم گر چه در مقابل زحمات مادر فقط خداوند و ائمه (ع) درک و شعور دارند چون پیامبر (ص) می فرماید بهشت زیر پای مادران است آری این فاطمه بود که حسین (ع) را تربیت نمود و مادر شهدا هستند که شهیدان در دامنشان تربیت یافته اند و سلام بر تو ای پدرم و سلام و تحنیت از فرزندی به تو نثار می گردد که خداوند شهامت و غیرتی در وجودش نهاد تا در راه حق قیام کند و بر روی سر زمین غریب و جسدش بیفتد و خونش آن خاک دور را رنگین کند شماها هر کدام دین و حقی بر اینجانب داشتید و نتوانستم آنرا جبران کنم ولی رفتم و سرم را براه حق عطا کنم تا شاید حضرت رب حقهای شما را جبران کند.
به هر حال اکنون از شماها پدرم و مادرم طلب حلالیت می طلبم و عاجزانه از شماها می خواهم مرا حلال کنید و شما برادران و خواهرانم و هر کس که به هر نحوی ارتباطی با بنده داشته می خواهم که مرا حلال کند و از سوز دل بگوئید خدایا یا هر حقی براو دارم من بخشیدم او را پس ای خدای رحمان تو نیز او را ببخش اما گر چه نمی دانم در کجا و در چه محلی از دنیا جدا می شوم ولی دوست دارم که در عملیات یا در میادین نبرد شهید بشوم اگر جنازه ام بدستتان نرسید نگران نباشید چون قبر دخت گرامی پیامبر (ص) را مسلمین نیافتند پس بجای اینکه به فکر قبر بنده باشید باید پهلوی شکسته زهرا (س) اشک بریزید و اگر سرم از پیکرم جدا شد بدانید که حسین (ع) این چنین بود.
و اگر فرقم شکافته شد بدانید که فرق شکافته ای چون امیرالمومنین کسی نیست و اگر دستانم را از پیکر جدا یافتید بیاد لحظه ای که قمر بنی هاشم (ع) مشگ را در دست داشت و برای کودکان عطشان حسین اب می آورد دستانش را قطع کردند گریه و ناله کنید و اگر مواد شیمیایی سوزاند بدانید که امام حسین (ع) زهرا و امام رضا غریب (ع) زهرا را سخت تر از این با زهرکین شهید شدند پس شهدا هم از مکتب ائمه درس گرفته اند و بسی افتخار است برای همه اعم از شهدا خانواده شهدا و رزمندگان اسلام و بطور کلی مسلمین چون هر دستی بعنوان تعدی و تجاوز بسوی اسلام و وطن اسلامی بیاید با خونه آنرا از بین می برد و الگویی بر آن دارد اما مادرم اگر می خواهید همراه شهدا و بنده باشید باید همرنگ و هم مسیر راه دشمنان نباشید و اگر می خواهید بر زخم بنده نمک نپاشید و خون دادنم را بی اثر جلوه دهید و کشته شدنم در میان شماها بی فایده شود که هیچی و گر نه در اعضای بنده تمنا می کنم که رویتان خراش بر ندارد و هیچ نامحرمی موی سرتان را نبیند چون واقعاً همه جوانان خود را فدا می کنند تا احکام اسلام پیاده شود و از هیچ گروهی جز دشمنان اسلام به خدا شکایت نکنید و کاری نکنید که دشمنان اسلام شاد شوند دشمنان رهبر مطرح گردند بدانید که خداوند مصلحت دانسته که شهدا را برده است و خونشان بی تاثیر نیست.
محل شهادت: عملیات نصر7
بوالفتح عراق