سه‌شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۰۴
«شهید گمنام که می آوردند، مادرم خودش بلیط می گرفت و می‌رفت تهران تا یوسف گمشده اش را پیدا کند. شیرزنی بود برای خودش. می‌رفت معراج شهدا و لابلای شهدای گمنام دنبال «عبده» می‌گشت...» در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان برادر شهید در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید عبدالرضا نصیرباغبان يكم مرداد 1343، در شهرستان دزفول چشم به جهان گشود. پدرش علی حسين، كشاورزی مي‌كرد و مادرش زری نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. كاشی‌كار بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. چهارم دی‌ماه 1365، در اروندرود بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد و پیکر پاک و مطهرش ۱۵ سال بعد در مورخ ۴ خردادماه ۱۳۸۰ به شهر و دیارش رجعت و در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول به خاک سپرده شد.

متن خاطره شهید شهید عبدالرضا نصیر باغبان:

شهید گمنام که می آوردند، مادرم خودش بلیط می گرفت و می رفت تهران تا یوسف گمشده اش را پیدا کند. شیرزنی بود برای خودش. می رفت معراج شهدا و لابلای شهدای گمنام دنبال «عبده» می گشت. از کودکی همه ما شهید عبدالرضا را عبده صدا می کردیم.

یک روز مادرم بدون اطلاع راه افتاده بود و رفته بود تهران، من، پسر بزرگش و ساکن تهران بودم. اما به من هم هیچ چیزی نگفت.

شب حرکت مادرم من خواب عبدالرضا را دیدم که با نگرانی به من می گفت: «حاجی! مادر راه افتاده و داره میاد تهران. از پله قطار هم افتاده و پاش کبود شده! برو راه آهن دنبالش!»

از خواب بیدار شدم انگار عبدالرضا در اتاق کنارم بود بویش را حس می کردم، بلافاصله آماده شدم و به سمت راه آهن به راه افتادم وقتی رسیدم  مادر چشمش به من افتاد و با تعجب گفت:«حاجی! من به کسی نگفتم میام تهران! تو از کجا فهمیدی؟!»

چشمانم پر از اشک شد اما سعی می کردم بغض ام را مادر نبیند و با لبخند گفتم: «عبده بهم گفت! لابد از قطار هم افتادی و پات کبود شده!»

مادرم متحیر به چشم های من نگاه می کرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده