اندر خاطرات اسارت؛
حفظ جان اسرا و سالم برگشتن آن‌ها به ایران و دامن خانواده‌ها مهمترین دغدغه بزرگتر‌ها بود. تعدادی از نگهبان‌ها واقعاً جلاد و خونخوار بودند و از دقایق و ثانیه‌ها برای شکنجه و آزار دادن بچه‌ها استفاده می‌کردند و در موارد متعدد افراط در خشونت و شکنجه سبب شهادت تعدادی از بچه‌ها شد. از این طرف افراد با تجربه و شاخص به هر تدبیر و ترفندی برای کاستن از حجم خشونت‌ها و شکنجه‌ها متوسل می‌شدند تا بچه‌ها مقداری آسایش داشته باشند. یکی از این تدابیر مشغول کردن نگهبان‌ها به ویژه جلاد‌های بعثی با هنر‌های دستی بود. در ادامه این خاطره منتشر می‌شود.

به گزارش نوید شاهد ایلام؛ حفظ جان بچه‌ها و سالم برگشتن آنها به ایران و دامن خانواده‌ها مهمترین دغدغه‌ بزرگترها بود. تعدادی از نگهبان‌ها واقعاً جلاد و خونخوار بودند و از دقایق و ثانیه‌ها برای شکنجه و آزار دادن بچه‌ها استفاده می‌کردند و در موارد متعدد افراط در خشونت و شکنجه سبب شهادت تعدادی از بچه‌ها شد. از این طرف افراد با تجربه و شاخص به هر تدبیر و ترفندی برای کاستن از حجم خشونت‌ها و شکنجه‌ها متوسل می‌شدند تا بچه‌ها مقداری آسایش داشته باشند. یکی از این تدابیر مشغول کردن نگهبان‌ها به ویژه جلادهای بعثی با هنرهای دستی بود.

از تراش زدن قالب‌های صابون شروع شد. چند نفری با صابون‌هایی که اندازه یک پاره آجر بودند زیرسیگاری و مجسمه‌های خوشگل درست کردند و به آنها هدیه می‌دادند. آنها مثل افراد ندید بدید چنان شیفته این هنرهای تزئینی می‌شدند که گاهی کابلشان رو فراموش می‌کردند و این فرصت مغتنمی بود برای حفظ جان بچه‌ها.
کم‌کم بعضی از آنها رام شدند و ارتباطی بین آنها و بچه‌ها برقرار شد و حتی گاهی خودشان صابون و برخی چیزهای دیگر به بچه‌ها می‌دادند تا برایشان درست کنند. بعدش ساختن چیزهایی با چوب و سنگ هم اضافه شد و هم مشغولیتی برای بچه‌ها بود که کمتر به فکر فرو بروند و تأثیر زیادی در کاهش شکنجه‌ها و اذیت و آزارها داشت.

خیلی وقت‌ها نگهبان هایی که چیزی را سفارش داده بودند مرتب سر می‌زدند و از پیشرفت کار جویا می‌شدند و بعضی وقت ها کابل هم با خودشان نمی‌آوردند. گرچه بعضی معترض به این تدبیر بودند و نوعی سوء استفاده از طرف بعثی ها و مماشات از طرف ما محسوب می‌شد، اما حقیقتاً حفظ جان و سلامتی هزاران انسانی که دهها هزار چشم انتظار داشتند برای ما اولویت داشت.

وقت هایی تکه سنگ‌های صافی می آوردند و به بچه‌ها می‌دادند که به شکل قلب و غیره برایشان در بیارند و افراد هم با ساییدن به کف سیمانی آسایشگاه سنگ‌های تزيینی جالبی را در می آوردند. بعدها حتی اجازه دادن بچه‌ها برای خودشان هم از این چیزها درست کنند، ولی نامردها گاهی به بهانه تفتیش همه را جمع می‌کردند و می‌بردند، ولی اصل بر مشغولیت سالم و تأمین آرامش و آسایش بیشتر بود و اصلاً مهم نبود که آنها حاصل رنج بچه‌ها را به سرقت می‌بردند.

خاطره از آزاده ایلامی محمد سلطانی

این قصه ادامه دارد✅

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده