خاطره‌ای از شهید بهمن امیری «23»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «نامه‌ای که برای دوستم فرستاده بودم اما جوابش را برادرش نوشته بود. قلبم به درد آمد چون آن برادر يعنی قنبر زارع در کوه‌های بانه به شهادت رسيده بود و...» متن کامل خاطره بیست و سوم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

شهادت یکی از دوستان در کوه‌های بانه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان نی ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سالها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: شوش دانیال // قسمت 22

متن خاطره خودنوشت قسمت «23» : شهادت یکی از دوستان در کوه‌های بانه

روز 21 آذرسال 1363. ساعت چهار بعدازظهر. نامه‌ای که برای دوستم فرستاده بودم اما جوابش را برادرش نوشته بود. قلبم به درد آمد چون آن برادر يعنی قنبر زارع در کوه‌های بانه به شهادت رسيده بود. اما سراغ نداشتم.

در اين روز خبر گم شدن يکی از دوستان صميمی به گوشم رسيد و اين برايم روشن بود که خداوند دوستانش را می‌برد و همچون روزی را انتظار می‌کشيدم و عاجزانه از خداوند می‌خواهم که ما را جز دوستانش قرار دهد و ما را ببخشايد و در آخرت ما را از پيامبر(صل الله علیه و آله)، علی(علیه السلام)، فاطمه زهرا(سلام الله علیه) و فرزندانشان جدا مگرداند.

روز 20 آذرسال 1363. روز ولادت حضرت رسول اکرم(صل الله علیه و آله) و امام صادق(علیه السلام) از واحد خود حرکت کرديم و به نماز خانه لشکر 19 فجر رسيديم. آن چه روز بزرگی، روزی که پرده جاهليت رو به کنار رفتن گرفت. روزی که بت‌خانه‌ها و بت‌پرست‌ها نابود شدند.

آن روز بنيان‌گذار مذهب انسان‌ساز اسلام پای به جهان گذاشت و ريشه‌های ظلم و جاهليت را از جا کند. در آنجا آقای حائری صحبت کردند و بعد از آن نماز خوانديم. آغاز سال 1364 هجری شمسی. خواستم پس از گذشتن از روی بسياری از خاطرات که گذشت و وقت نوشتن نداشتم

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده