وصیت نامه شهید جواد حاجی حسینی آرانی
شهید جواد حاجی حسینی آرانی ؛دوم اسفند 1345 در شهرستان آارن وبیدگل چشم به جهان گشود . پدرش علی اکبر نام داشت ومادرش فخری خانم نام داشت.دانش آموز اول متوسطه در رشته انسانی بود.به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.یازدهم اسفند 1362 در طلاییه به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه بر جا ماند وششم آبان 1373 پس از تفحص در گلزار شهدای امالمزاده محمد بن هلال بن علی زادگاهش به خاک سپرده شد.

نوید شاهد اصفهان منتشر می کند: وصیت نامه  شهید جواد حاجی حسینی آرانی

بسم ربّ الشهداء و الصدیقین

« مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدِنی عَرَضَی وَ مَن عَرَضَیَ اَحَبنَّی وَ مَن اَحَبنَّی عَشَقَنی وَ
مَن عَشَقَنی عَشقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلیَّ دیَتُهُ وَ مَن عَلَیَّ دیَتُهُ فَانَادیَتُهُ »

آن کس مرا طلب می کند می یابد ، آن کس که مرا یافت می شناسد ، آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد و آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد و نیز به او عشق می ورزم ، آن کس که به او عشق ورزیدم می کشم او را و آن کس که من او را بکشم خون بهایش به من واجب است ، و آن کس که خون بهایش بر من  واجب باشد پس خودم خون بهایش می باشم . ( حدیث قدسی )

با درود و سلام به امام امّت و شهیدان از هابیل تا کربلای جبهه های غرب و جنوب ایران ، وصیّت نامه ام را شروع می کنم .

شهید جواد حاجی حسینی آرانی:سنگر مدرسه را حفظ کنید که آینده سازان این مملکت در همین مدارس پرورش می یابند

اکنون خدای را سپاس که آفتاب طلوع و غروب می کند و اسلام بر کفر پیروز می شود . من کوچکتر از آنم که برای شما ملّت شهیدپرور وصیّتی داشته باشم . امّا امروز روزی است که اسلام را باید یاری کرد و اسلام را باید با خون به رشد رساند و به ندای هل من ناصر ینصرنی رهبر لبیک گفت . این آخرین وصیّتی است که با شما ملّت شهیدپرور آران دارم . منظور از این که به جبهه رفتم این بود کهمی خواستم به سرور شهیدان حسین بن علی بگویم ، حسین جان اگر در صحنة کربلا با تو نبودم حالا که موقع امتحان است راهت را  ادامه می دهم  . شهید عزادار نمی خواهد ، پیرو می خواهد ، آخر شهادت مرگی عادی نیست بلکه آغاز زندگی است . انسان می میرد چه بهتر در راه اسلام باشد . دوستان من الآن وقت امتحان است . سعی کنید در امتحانات موفّق باشید و مهمترین امتحانات یکی مبارزه با نفس ( جهاد اکبر ) است و دیگر شرکت در جبهه ها ( جهاد اصغر )

- ای مادرم ! اگر من شهید شدم گریه نکن ، مرگ حق است و چه بهتر در سنگر قرآن و اسلام باشد و امکان دارد جسدم از بین برود یا این که اصلاً جنازة مرا نیاورند . هیچ ناراحت نباش در صورتی که ناراحت نبودی هم چون مادر وهب عمل کردی ، هم چون مادر وهب باش که هنگام آوردن جسد فرزندش می گوید چیزی که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم .

- ای مادران مفقودین ! با نرسیدن جسد فرزندتان هیچ ناراحت نباشید و مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه های حق علیه باطل جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمّل 72 شهید را نمود .

- برادرانم و پدرم ! رهرو راه شهیدان باشید و اسلحه ای که از دوش من افتاده بردارید و راهم را ادامه دهید .

- و تو ای خواهرم و خواهرانم ! حجابتان سنگر آغشته به خون من است.

- و شما ای برادران هم کلاسی ! سنگر مدرسه را حفظ کنید که آینده سازان این مملکت در همین مدارس پرورش می یابند .

- و تو ای پدرم ! مگر ابراهیم خلیل الله از عزیزترین فرزند خود نگذشت . پس دیگر چه غمی از شهادت من داری .

تقاضای اکید دارم که در تابلوی قبرم اصلاً گل نگذارید فقط و فقط عکس کافی
می باشد .


آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

 فرزند و عیال و خانمان را چه کنـد

دیـوانـه کنـی هـر دو جهانـش بخشــی

دیوانة تو هر دو جهان را چـه کنـد

شهــادت ســرآغــاز زندگــی اســت

نترسم ز مرگی که خود زندگی است

 

 



والسّلام

امضا : جواد حاجی حسینی آرانی

 

منبع: بنیاد شهید شهرستان آران وبیدگل

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده