منافقین که وارد اسلام آباد غرب شدند دیگر طاقت ماندن نداشت راهی جنگ شد همرزمانش گفتند که خلیل در سه راهی ملاوی با منافقین درگیر می شود و با ماشینی که در اختیار داشت به دل دشمن می زند و 8 نفر از منافقین را به درک واصل می کند و خود نیز به شهادت می رسد.
روایت شهیدی که به دل منافقین زد و 8 نفر از آنها را به درک واصل کرد

حیران صیدی – مادر شهید خلیل فتاحی یکی از شهدای عملیات مرصاد – در گفتگو با نوید شاهد کرمانشاه؛ از پایان جنگ و چگونگی درگیری فرزند شهیدش با منافقین در اسلام آباد غرب، اظهار داشت: یادم می آید هنوز منافقین به اسلام آباد غرب وارد نشده بودند که شهید می گفت مادر من آرزوی شهادت دارم برایم دعا کن شهید شوم مرگ با شهادت شیرین است.
وی در ادامه گفت: شهید از اینکه من به او می گفتم به جبهه نرو ابراز ناراحتی می کرد و می گفت مادر این را نگو من در راه دین و اسلام می خواهم به جنگ بروم . بلاخره با گروهی از همرزمانش راهی جبهه می شود.
مادر شهید در ادامه ابراز داشت: فرزندم بسیار مهربان و دلسوز بود تا کلاس 12 ادامه تحصیل داد او از استعداد بالایی برخوردار بود .
مادر شهید همچنان با بغضی که بعد از سالها در گلویش نهفته بود گفت: منافقین که وارد اسلام آباد غرب شدند دیگر طاقت ماندن نداشت راهی جنگ شد همرزمانش گفتند که خلیل در سه راهی ملاوی با منافقین درگیر می شود و با ماشینی که در اختیار داشت به دل دشمن می زند و 8 نفر از منافقین را به درک واصل می کند و خود نیز به شهادت می رسد.
صیدی افزود: منافقین همه جای اسلام آباد غرب را گرفته بودند و هدفشان کرمانشاه بود مردم همه در حال فرار بودند ما هم مجبور شده بودیم به کوه های اطراف پناه ببریم آن زمان می گفتم لعنت خداوند بر بعثی ها چرا مسلمانان را از بین می برند .
وی با اشاره به اینکه رفتن شهید مصادف شده بود با عید سعید قربان گفت: مادر بزرگ خلیل، دوست نداشت که شهید از ما جدا شود می گفت به او اجازه نده برود به او گفتم حرفم را قبول ندارد می رود و می دانم که در این راه شهید می شود.


وی بیان کرد: از آخرین باری که رفت دیگر از او خبری نداشتیم تا اینکه پدرش به منزل می آید گفت کجایی! پیکر پسر شهیدت بر روی جاده های اسلام آباد غرب است دیگر هیچ چیز را نفهمیدم وابستگی زیادی به خلیل داشتم فرزند اولم بود. و دیدن پیکرش آخرین دیدارمان شد .
وی در پایان خاطر نشان کرد: تا مدت ها خلیل را در کنارم احساس می کردم باور نداشتم که از من جدا شده یک شب در خواب او را دیدم که روی پلی ایستاده و نماز می خواند به او گفتم پسرم چرا روی پل نماز می خوانی ممکن است داخل آب زیر پل بیافتی و از بین بروی برگشت و گفت مادر من مرده ام زنده نیستم  نگران من نباش دوباره شکر خدا را به جا آوردم که پسرم در راه دین و اسلام رفته است.
شایان ذکر است: شهید خلیل فتاحی در سال 1338 در خانواده ای مذهبی در شهرستان اسلام آباد غرب دیده به جهان گشود و سپس در سال 1367 در درگیری با منافقین کور دل به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
انتهای پیام
گفتگو از شهرزاد سهیلی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده