زندگینامه شهید مصطفی کرانی؛
شهید کنار مادرش نشسته بود. مثل همیشه خوش خلق و مهربان، دست های مادر را بوسید و بر دیده نهاد این دفعه نگاه هایش با همیشه فرق داشت، گویا این آخرین باری بود که دیده بر چهره شکسته مادر می دوخت، آرزوی شهادت در کلامش موج می زد، مادر زمانی که شهید شدم برایم شیون و زاری نکنید، من عاشق راهی هستم که در آن قدم گذاشته ام، اگر مرا دوست داری دعایم کن تا به آرزویم برسم. اما قبلا" ندایی قلب مادر را لرزانده بود ضجه زد، بغضش ترکید... یک روز بعد خبر شهادت مصطفی را به او دادند.
شهید به یارانش شهیدش غبطه می خورد


به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید مصطفی کرانی در سال 1344 در کرمانشاه ( روستای کرانی ) به دنیا آمد. تا مقطع دیپلم درس خواند سپس به استخدام کمیته ی انقلاب اسلامی درآمد. طی مراسمی ساده ازدواج کرد و سنت نبی اکرم ( ص ) را به بهترین وجهی به جا آورد. از خصوصیات اخلاقی بارزش فداکاری، گذشت و اعتماد به نفس بود.
عشق به امام حسین ( ع ) در وجودش زبانه می کشید و در مراسم عزاداری سالار شهیدان با علاقه شرکت می نمود. از مسئولین دلسوز انجمن اسلامی محله شاطر آباد بود و در بخش های مختلفی پیشبرد اهداف این مجموعه را یاری می نمود با اینکه منزل پدریش در روستای کرانی بود. اما حضورش در انجمن اسلامی بسیار چشمگیر بود خیلی وقتها نمی رسید، برای شب به روستا برگردد، و مجبور می شد، منزل برادرنش حاج باقر و حاج بهمن برود که بتواند فعالیت بیشتری داشته باشد.
به جز انجمن اسلامی محله در انجمن اسلامی دبیرستان ابن سینا نیز یار و همراه دیرین شهید فروزانفر بود.
در کمیته انقلاب نیز از مسئولین مطرح و منشأ اثر بود او پس از مدت کوتاهی توانست مسئولیت اطلاعات عملیات کمیته انقلاب اسلامی استان را به عهده بگیرد لذا همواره مورد تهدید دشمن لعین بود که عاقبت شب بیست و ششم اردیبهشت سال 1366 در حین انجام مأموریت در جاده ی سنندج، با دسیسه سودا گران مرگ و شبکه قاچاقچیان تحت تعقیب به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیت نامه شهید:
به نام خدایی که همواره زیر باران رحمتش غرق بوده ام، بزرگی که در تنهایی هایم همدم و رفیقم بوده است، خدایی که دوستش دارم، به او عشق می ورزم و شرمنده اش هستم، شرمنده تمام خطاهایی که انجام دادم، شرمنده از اینکه گاه هوای نفسم فریبم داد و من از یاد او غافل شدم، از او شرم دارم که هنوز لایق دوستی اش نشده ام که دوستم بدارد و صدایم کند و جوابش بدهم.
یارانم این بزرگواران ارجمند یکی پس از دیگری قدم بر عرصه ی شهادت می گذارند و من حسرت وار نگاهم را به فراسویی دوخته ام که سرای ضیافت خدایی ست و غبطه می خورم و احساس زبونی و خواری می کنم و باز به لطفش امیدوار می شوم تا روزی مرا به حرمت آن مخلصان آبرومند مورد عنایت خویش قرار دهد و شهد شهادت را نیز برمن روا دارد.
در پایان از همه خواستارم یار امام همام باشید، مبادا تاریخ کوفیان تکرار شود و امام عزیز تنها گردد.
آخرین دیدار:
شهید کنار مادرش نشسته بود. مثل همیشه خوش خلق و مهربان، دست های مادر را بوسید و بر دیده نهاد این دفعه نگاه هایش با همیشه فرق داشت، گویا این آخرین باری بود که دیده بر چهره شکسته مادر می دوخت، آرزوی شهادت در کلامش موج می زد، مادر زمانی که شهید شدم برایم شیون و زاری نکنید، من عاشق راهی هستم که در آن قدم گذاشته ام، اگر مرا دوست داری دعایم کن تا به آرزویم برسم. اما قبلا" ندایی قلب مادر را لرزانده بود ضجه زد، بغضش ترکید... یک روز بعد خبر شهادت مصطفی را به او دادند.
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده