نامه های اسارت آزاده شهید محمود امجدیان به خانواده "بخش چهارم"+ پوستر
باقر جان! من به کمک خدا این اسارت را به طور خوبی می گذرانم. خدا را شکر می کنم. باور کنید تحمل 20 سال دیگر را ندارم.
به کمک خداوند اسارت من در اینجا قابل تحمل است

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید محمود امجدیان در سال 1342 در شهر باختران به دنیا آمد و بزرگ شد. با شروع جنگ تحمیلی، در سال 1361 داوطلبانه از طریق بسیج شهرستان مسجد سلیمان به پادگان کرخه دزفول جهت آموزش اعزام گردید. بعد از مدتی به مناطق جنوب کشور انتقال یافت. محمود در عملیات والفجر مقدماتی – که در منطقه شیب در تاریخ 21 بهمن ماه 1361 شروع شد شرکت کرد و پس از ساعت ها درگیری با ارتش متجاوز بعث عراق و پس از مقاومت و ایثارگری، به همراه تعدادی از نیروهای لشکر 7 ولیعصر به محاصره دشمن درآمد و اسیر شد.ابتدا به بغداد برده شد گروهی از مردم به وسیله سنگ و چوب ... به سر روی این عزیزان می زدند، به اردوگاه موصل 2 منتقل شد. بیشتر سالهای اسارت محمود در اردوگاههای موصل 3 و 4 گذشت و در اواخر اسارت، یعنی در سال 1367 به همراه تعدادی از اسیران به اردوگاه تکریب – کمپ 17 منتقل شد. تا اینکه غروبی غمبار توسط منافقین مورد حمله قرار گرفت و روح بلند و ملکوتی اش به خدا پیوست. اکنون مزار شهید در قبرستان رمادیه بر جای مانده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
خواهرم سلام. امیدوارم که حالتان خوب باشد. خواهر جان حالم خوب است. نگران من نباشید. من هیچ طوری نمی توانم جواب محبت های شما را بدهم. من از شما راضی هستم خداوند به شما اجر بدهد. می دانم مشکل های شما را. صبر کن تا خودم به ایران بیایم، همه چیز درست می شود. دعا کنید و از خدا بخواهید ریشه ظالمان کنده شود. خواهر جان! دلم می خواهد طبق آنچه نوشته ام عمل کنی و تا وقتی که من اینجا شما به جای من خدمت کنید و مرا خوشحال کنید. وقتی که برگشتم ایران زندگی شیرین و با صفایی در کنار هم شروع می کنیم. تو و برادر کوچکم همه چیز من هستید. باور کن بعضی وقت ها دلم می خواهد شما را ببینم، مظلوم بودن شما بیشتر مرا ناراحت می کند. چه روزهایی که با هم داشتیم!
خواهر جان! این دوران تمام خواهد شد. بعضی از چیزها برای ما ناخوشایند است، اما برای ما آزمایش است. خواهر جان! این شیخ بی آبرو آمد اینجا کلی سر و صدا راه انداخت. به یاد جمله پدر بزرگ افتادم؛ اینکه خیلی ها هستند کتاب اخلاق می نویسند، اما خود اخلاق ندارند. ما تقریبا" از همه چیز با اطلاع هستیم. بیشتر برایم بنویسید.
23 شهریور 1363
بسم الله الرحمن الرحیم

برادرم! خانه را با صوت قرآن گرم کن. برایم سوره " حشر و تکویر" را بگذار. در دعای کمیل حتما شرکت کن. برایم دعا کن.
برادرم! ما در اینجا یکپارچه هستیم. همه گوش به فرمان آن پیر بزرگوار هستیم.
برادرم! عکس تا آنجا که امکان دارد بفرست. هر کس احوال مرا پرسید سلام مرا برسانید ناراحت من نباشید. به فکر خودتان باشید. دیگر سفارش نمی کنم. باید راهت را انتخاب کنی، خودت می دانی که چکار باید انجام بدهی.
برادرم! در ایران آیا یادی از اسیران می کنند یا نه؟ باقرجان! نوشته بودی چیزهایی هست که نمی شود نوشت. می خواهم چیزهایی که نمی شود نوشت را بنویسی! خداوند را فراموش نکن.
یکم بهمن ماه 1363
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برادرم نمی دانم من چه کاری انجام بدهم برای شما. کاری از دست من ساخته نیست. احساس عجیبی دارم، امشب باقر. چند شب پیش یک هیئت بین المللی آمد. شب آزاد بودیم. بعد از 2 سال شب را دیدیم. زمین بارانی بود. یکباره همه شما به یادم آمدید. باقر جان! من به کمک خدا این اسارت را به طور خوبی می گذرانم. خدا را شکر می کنم. باور کنید تحمل 20 سال دیگر را ندارم.
باقر جان! من در اینجا زبان انگلیسی و فرانسه می خوانم. باور کنید وقت کم می آورم. از کمی وقت می نالم. فراموش نکن منتظر عکس های جالب هستم. دستجمعی عکس بفرست.
باقر جان! غریبی هم عالمی دارد. باقر جان تا آنجا که امکان دارد نامه برایم بنویس.
یکم بهمن 1363 – موصل

انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده