معرفی سردار شهید حسن قربانی سینی
حسن قربانی سینی متولد يكم دي 1342، درروستاي سین از توابع شهرستان برخوار چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کشاورز بود و مادرش معصومه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سال1362 ازدواج کرد و صاحب يك پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم بهمن 1364، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
حسن قربانی سینی متولد  يكم دي 1342، درروستاي سین از توابع شهرستان برخوار چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کشاورز بود و مادرش معصومه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سال1362 ازدواج کرد و صاحب يك پسر شد. به عنوان  پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم بهمن 1364، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

اولین فرمانده گردان یونـس در«روایــت آخر»

«روایت آخر» کتابی است که در رابطه با زندگی شهید «حسن قربانی»، معاون واحد اطلاعات عملیات لشگر مقدس امام حسین(ع) و همچنین اولین فرمانده گردان خط‌شکن و غواصان حضرت یونس(ع) به نگارش در آمده است. شهیدی که در عمر کوتاه مبارزه‌اش از آغاز انقلاب، در رکاب پیر و مرشدش خمینی کبیر(ره) درآمد و تا آخر حیات پربارش عاشقانه ایستاد. دلداده‌ای که دغدغه دین و انقلاب، او را در برابر هجوم سختی‌های راه مقاوم و استوار نمود و با سینه‌ای خسته و مجروح از ترکش دشمن تا آخرین نفس جهاد کرد. مجموعه حاضر به قلم حسینعلی محمدی، مستندات زندگی این شهید بزرگوار است که در قالب چهار روایت و هر روایت با زاویه دید متفاوتی تدوین شده است. آنچه در ادامه می‌آید، برگزیده‌هایی از این کتاب است که از روایت سوم یعنی از زبان دوستان، نزدیکان و همرزمانش، انتخاب و منتشر می‌شود.

از وقتی که عملیات‌های آبی-خاکی در دستور کار جنگ قرار گرفت، ضرورت یک عده نیروی غواص در واحد اطلاعات و عملیات لشگر امام حسین(ع) احساس می‌شد. بچه‌‌های واحد اطلاعات و عملیات برای به دست آوردن اطلاعات در یک منطقه آبی باید از آب عبور می‌کردند تا خود را به خط اول عراقی‌ها برسانند و از آنجا خبر بگیرند.

برای عملیات والفجر 8 و برای عبور از اروند، نیاز به غواص احساس می‌شد. حاج حسین خرازی به گردان‌ها ابلاغ کرد که از هر گردان 5تا 10 نفر از بهترین و زبده‌ترین نیروهایشان را برای آموزش غواصی به واحد اطلاعات عملیات لشگر مامور کنند. این نیروها باید زیرنظر مربیان غواص مثل شهید جمال اصفهانیان، غلامرضا بابایی و مهدی مظاهری کار آموزش خود را شروع می‌کردند

معرفی شهید حسن قربانی سینی اولین فرمانده گردان یونـس در کتاب«روایــت آخر».

بچه‌ها شب و روز نداشتند، سرما و گرما برایشان معنی نداشت، روزی چند ساعت درون آب بودند و رود کارون محل جولان آنها شده بود. قرار بر این بود که پس از انجام عملیات و شکسته شدن خط، به گردان‌های خودشان بازگردند.

زمانی که نیروها آماده شدند، حسن قربانی در جلسه‌ای به حاج حسین خرازی پیشنهاد داد تا این نیروها بعد از عملیات به گردان‌هایشان نروند، زیرا آنجا احتمال دارد نتوانند وظیفه‌شان را به خوبی انجام دهند؛ لذا پیشنهاد داد یک گردان ویژه از غواصان داشته باشیم تا هرجایی که نیاز بود، بتوانیم آنها را وارد عمل کنیم.

حاج حسین گفت: «تشکیل گردان‌ کار ساده‌ای نیست، ما کادر گردان می‌خواهیم، گردان امکانات می‌خواهد.» حسن گفت: «شما دستورش را بفرمایید، بقیه کارهایش با ما.» شهید خرازی طرح حسن را پذیرفت و مسئولیت آن را هم به عهده واحد اطلاعات عملیات گذاشت. از همان جا بود که حسن که جانشین واحد اطلاعات بود، فرمانده گردان غواصان نیز شد.

قرار بود نیروهایی که برای آموزش غواصی به واحد اطلاعات عملیات لشگر فراخوانده شده بودند، پس از اتمام عملیات والفجر 8 به گردان‌هایشان برگردند؛ زیرا این نفرات، نیروهای خط‌شکن و زبده گردان‌های خود بودند. به کفیشه آمدیم. یک روز حسن نیروها را جمع کرد و گفت: «طرحی به حاج حسین خرازی داده‌ایم که نیروهای غواص در قالب یک گردان مستقل سازماندهی شوند. حاج حسین نیز این طرح را قبول کردند و چون کار تشکیل گردان به واحد اطلاعات و عملیات لشگر واگذار شده است، باید از بین شما کادر گردان را تشکیل دهیم

پس از این کادر گردان چیده شده، حسن گفت: باید اسمی خوب و متناسب هم برای گردان انتخاب کنیم. هرکس چیزی می‌گفت. وقتی نوبت به شهید افیونی‌زاده رسید، او گفت: «چون این گردان با آب سروکار دارد و باید همیشه در دریا و رودخانه باشد، به نظرم نام حضرت یونس(ع) نام مناسبی است.» حسن خنده‌ای کرد و بلند شد و گفت: «نام خیلی خوبی است.» اینجا بود که گردان هم نامگذاری شد.

زمانی که گزارشات گردان تازه تاسیس حضرت یونس(ع) به حاج حسین داده شد، او از انتخاب این نام خوشحال شد. بعد از آن حاج حسین خرازی، حسن را به عنوان مسئول گردان یونس معرفی کرد. سپس تمام کادر گردان از نیروهای واحد اطلاعات عملیات لشگر امام حسین(ع) سازماندهی شدند. از آن به بعد کار گردان را آغاز کردیم تا خود را برای انجام عملیات آماده کنیم.

در خصوص آموزش، چون کار در آب آن هم در رودخانه بسیار سخت بود، حسن همیشه به نیروها می‌گفت: «اگر از آب می‌ترسید، به جای ذکر، دائم بگویید من از آب نمی‌ترسم.» از اتفاق، این تلقین خیلی هم موثر بود.

زمانی که گردان خط‌شکن و غواص حضرت یونس تشکیل می‌شود و نیروها با تمام توان مشغول آموزش می‌شوند، همگان از پشتکار و تلاش شبانه‌روزی بچه‌ها به حیرت می‌افتند؛ لذا گزارشگر لشگر در حاشیه رود کارون به سراغ نیروها می‌رود و روند کار را از فرماندهان این گردان جویا می‌شود.

معرفی شهید حسن قربانی سینی اولین فرمانده گردان یونـس در کتاب«روایــت آخر»

با شهید حسن قربانی هم مصاحبه‌ای انجام می‌شود که متن آن در ادامه آمده است:

باسلام. ضمن معرفی خود بفرمایید الان مشغول چه کاری هستید؟

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اینجانب حسن قربانی فرزند رضا اعزامی از اصفهان هستم. برادرانی که مشاهده می‌کنید از گردان تازه تشکیل شده حضرت یونس از لشگر امام حسین(ع) هستند که توضیحات کلی در موردشان را حاج آقا موسوی؛ مسئول واحد اطلاعات عملیات لشگر داده‌اند. برای ما در عملیات‌های گذشته مثل بدر، عاشورای 4 و قدس 1،2،3 و 4 تجربه شد که لباس غواصی موثرترین چیز در شکست خط آبی دشمن است. لذا تصمیم به تشکیل یک گردان ویژه از غواصان گرفتیم و بر آن شدیم تا نیروها به قدر کافی این آموزش‌ها را فرابگیرند.برادران توجه داشته باشند که در اینجا رزمندگان خودشان رزمندگان دیگر را آموزش می‌دهند. زیرا تا به حال کشور جمهوری اسلامی ایران در مورد آموزش‌های غواصی، مربیان به خصوصی نداشته است، نیروی دریایی ارتش هم تعدادی غواص داشت که در خارج از کشور دوره دیده بودند، اما الحمدلله بچه‌ها با عشق و علاقه‌ای که در جبهه‌ها نشان داده‌اند، یک روز در کوه می‌جنگند و آموزش‌های جنگ در کوهستان می‌بینند و یک روز هم جنگیدن در آب را می‌آموزند. نیروهای ما الان بهترین آموزش‌های غواصی را دیده‌اند که اگر می‌خواستند این آموزش‌ها را به صورت تئوری ببینند، چند ماه و حتی یک سال زمان لازم بود تا دوره تمام شود. ولی در کمترین زمان این آموزش‌ها را می‌بینند و توجیه می‌شوند. الان هم آمادگی خود رابرای عملیات در آب اعلام می‌کنند. در خشکی هم رزمندگان اسلام باید آمادگی‌های لازم را داشته باشند، در هرجایی که جنگ باشد، این نیروها می‌جنگند. الان هم نیاز است که در آب بجنگند و اگر هم یک روز نیاز باشد با غواصی به جلو بروند، می‌روند.

در طرح عملیاتی والفجر 8، لشگر امام حسین(ع) خط‌شکن نبود و قرار بود در شب دوم عملیات پیشروی در عمق را برعهده بگیرد. حاج حسین خرازی فرماندهان را جمع کرده بود تا آنها را توجیه کند. صحبت‌های حاج حسین به نیمه رسیده بود که شهید قربانی زبان به اعتراض گشود و با ناراحتی گفت: «چرا نباید لشگری مثل امام حسین(ع) در این عملیات خط‌شکن باشد؟»همه صحبت حسن را تایید کردند، هرکس در راستای صحبت حسن حرف‌هایی می‌زد. حسن گفت: آقای خرازی اگر ما در خط مقدم نباشیم، اگر در شکستن خط اول دخالت نکنیم، نمی‌توانیم وضعیت آنجا را کاملا در دست بگیریم

برای توجیه نهایی عملیات والفجر 8 در سنگر واحد اطلاعات و عملیات حرف‌ها، صحبت‌ها، طرح‌ها و ماموریت گفته شد. در آخر، حسن بلند شد و گفت: «اگر اجازه می‌دهید چراغ‌ها را خاموش کنیم تا از همدیگر خداحافظی کنیم و حلالیت بطلبیم، عملیات سختی در پیش داریم.» چراغ‌ها را خاموش کردند. فضای معنوی خاصی در سنگر حکمفرما شد. بچه‌ها یکدیگر را می‌بوسیدند و خداحافظی می‌کردند. عبور از اروند با ساز و کارنظامی دنیا جور در نمی‌آمد؛ اما رزمندگان مصمم شده بودند تا این کار غیرممکن را با لطف و عنایت خدا ممکن سازند. فضای سنگر حال و هوایی پیدا کرد، کم کم صدای گریه و زمزمه همه بلند شد. شاید ده دقیقه‌ای طول کشید تا چراغ‌ها را روشن کردند و از هم جدا شدیم. کنار حسن بودم. چهره‌اش گل انداخته بود. احساس کردم شاید حسن رفتنی باشد.

خبرنگار از حسن قربانی می‌پرسد آینده جنگ را چگونه می‌بینید و او می‌گوید: «به قول امام عزیزمان،" اگر خدای ناکرده یک قدم به عقب بیاییم، دشمن یک قدم جلو می‌آید و اگر یک قدم جلو برویم، دشمن به عقب می‌رود." پس باید همیشه حالت هجومی خود را حفظ کنیم تا پیروز شویم، همان طور که تا کنون موفق شده‌ایم. این را هم بدانید، ملتی که مدت پنج سال است در حال جنگ و دفاع است و در برابر محاصره اقتصادی و نظامی مقاومت کرده و آبروی اسلام و مسلمین را حفظ نموده است، از این به بعد هم مقاومت می‌کند. ما آماده‌ایم تا آخر بمانیم و در برابر دشمنان اسلام و مسلمین مقاومت کنیم.»(20/بهمن/64)

نزدیک ظهر بود، خورشید در وسط آسمان و در پشت غبارهای برخاسته از دود و خاک میدان جنگ می‌درخشید. درخشش اشعه‌های خورشید با رگبارهای عراقی در هم می‌نشست. موتور به کندی حرکت می‌کرد. سه نفر سرنشین داشت. حسن قربانی راننده و حیدرعلی جوانی و قاسم جوانی پشت سر او نشسته بودند. آهسته موتور را می‌راند تا تمام نقاط ضعف و قوت خط پدافندی را شناسایی کند. پیوسته ذکر می‌گفت. هرسه سکوت کرده بودند. فقط صدای موتور و گاهی هم صدای انفجارهای پراکنده می‌آمد. صدای الله اکبر اذان از دور به گوش می‌رسید. حسن صورتش را به سمت صدای اذان برگرداند و گفت: وقتش رسیده است. حیدرعلی هم گفت: من صدای فرشتگان را می‌شنوم. ناگهان صدای سوت کش دار خمپاره‌ای با صدای اذان در هم آمیخته شد. حواس حسن به سمت محل اصابت خمپاره بود که گلوله تانک در کنار آنها به زمین خورد و با صدای سهمگین انفجار هرسه پرواز کردند. تقویم 25/بهمن/ 64 را نشان می‌داد.

هنوز حسین خرازی باور نداشت. سیداحمد از راه رسید، موتور را انداخت و آرام آرام به سمت حاج حسین رفت. قدم‌هایش جلو نمی‌رفتند. حاج حسین فهمید که خبر صحت دارد. نشست و با دو دست سرش را گرفت و آرام آرام قطرات اشک از گوشه چشمش سرازیر شد. فرماندهان و همرزمانش یکی یکی باخبر شدند. پیکر بی‌جان حسن را به آن سوی اروندرود برده بودند. گردان یونس در سوز سرمایی که با هم مشق عشق کرده بودند، با فرمانده خویش وداع کرد



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده