خاطراتی از شهید علی فرجی؛
پدر شهید علی فرجی با اشاره به ماجرای درخواب دیدن فرزند شهیدش اظهار داشت: وی قبل از شهادتش به من توصیه کرده بود که هیچوقت برایش پیراهن سیاه نپوشم تا اینکه به خوابم آمد و گفت؛ پدر این پیراهن سیاهی که پوشیدی جلوی چشمانم را می گیرد که از آن زمان به بعد هیچوقت لباس سیاه نپوشیدم.
شهیدی که درخواب از پدرش خواست پیراهن سیاه را از تن به در کند

قربان فرجی- پدر شهید علی فرجی – در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد کرمانشاه؛ در خصوص تولد، زندگی، منش و رفتارها و آرزوهای این شهید والامقام اظهار داشت: شهید علی فرجی سال 1351  در روستای کیونان نزدیک به شهرستان سنقر به دنیا آمد او فرزند اول من بود، زیبایی خاصی در چهره داشت او را هر روز هفته می بوسیدم ازدوران کودکی تا نوجوانی کسی از فرزندم ناراضی نبود. علی تا کلاس سوم دبستان درس خواند خیلی دوست داشت ادامه تحصیل بدهد اما زمانی که دمکرات ها و کومله ها وارد روستای ما شدند از ادامه تحصیل باز ماند.
وی در ادامه گفت: شهید ارتباط بسیار خوبی با هم کلاسی ها، دوستان و خانواده داشت حتی ارتباط قوی نیز با بزرگان و ریش سفید های روستا برقرار کرده بود. او در کنار درس به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد و به من کمک می کرد. تا اینکه شهید به خدمت سربازی اعزام و حدود یازده ماه در آنجا انجام وظیفه کرد سپس در تاریخ دوم فروردین ماه 1367 در منطقه شیخ صالح زمانی که دشمن بعثی عراق حمله شیمیایی کرد به شهادت رسید.
فرجی از شغل خود می گوید: حدود دو سال در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کردم و عاشق انقلاب بودم تا اینکه به عنوان رییس شورای حل اختلاف در روستای خانقاه انتخاب شدم.
وی با اشاره به اینکه شهید در دوران انقلاب بسیار به امام خمینی ( ره ) علاقه داشت و همیشه می گفت من این انقلاب و امام را دوست دارم و هرگز امام را تنها نخواهم گذاشت، افزود: زمانی که به خدمت سربازی رفته بود برایم نامه می نوشت در نامه هایش من و مادر و خانواده را دلخوشی می داد و می گفت به دیدنتان می آیم انشا ا... انقلاب پیروزو عراق سرنگون  خواهد شد همه چیز درست می شود. شهید اهل نماز و روزه بود و هیچوقت نماز را ترک نمی کرد. زمان انقلاب ما در روستا مسجد نداشتیم و روی یک تپه در روستای کیونان جمع می شدیم و ایام محرم را آنجا عزاداری می کردیم.
این پدر شهید ادامه داد:علی عکس های زیادی داشت همه را به یادگار نگه داشتم دلتنگش که می شوم به سراغ عکس ها می روم دلم آرام می گیرد صحبت هایی در ذهنم تداعی می شود به من می گفت پدر جان زیاد کار نکن مریض می شوی من کارهایت را انجام می دهم.  به من توصیه کرد که هیچوقت برایش پیراهن سیاه نپوشم تا اینکه به خوابم آمد و گفت پدر این پیراهن سیاهی که پوشیدی جلوی چشمانم را می گیرد که از آن زمان به بعد هیچوقت لباس سیاه نپوشیدم.
 پدر شهید در ادامه گفت: شهید به برداران و خواهرانش توصیه می کرد که  حجاب را رعایت کنند.
در پایان پدر شهید خاطر نشان کرد: امیدوار هستم که جوانان امروزی راه خدا، حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار را ادامه دهند همانطور که جوانان زمان انقلاب و جنگ تحمیلی ادامه دهنده راه ائمه بودند و شهادت در راه خدا را دوست داشتند و مسیر و هدفشان مشخص بود.
انتهای پیام
تهیه و تنظیم: شهرزاد سهیلی

شهیدی که درخواب از پدرش خواست پیراهن سیاه را از تن به در کند
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده