فرازی از وصیت نامه فرمانده شهید رضا گودینی؛
گوش هایتان را تیز و چشمانتان را باز نمایید و نگذارید از این خط پر ارزش امام شاخه هایی توسط اسلامی نمایان جدا شود خوب مواظب باشید و بدانید که منافق چهره اش خیلی مرموز است و می تواند از هر لباسی استفاده کند.
بدانید منافق چهره اش مرموز است و می تواند از هر لباسی استفاده کند

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید رضا گودینی، فرزند ولی و سلطنت، در بیست و چهارم بهمن ماه سال 1342 در دهستان کنگاور به دنیا آمد.

او پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.

سپس به جبهه اعزام شد انگیزه اش از رفتن به جبهه شکست دشمن و پیروزی حکومت اسلامی و خدا بود.

او به حق از سربازان گهواره نشین امام خمینی در سال 1342 بود. او دارای شجاعتی در خور مردان خدا بود و عشق به الله علاقه اش به دنیا را زایل کرده بود.

وی در رابطه با انقلاب و کسانی که به مقام رهبری بی حرمتی می کردند بسیار حساس بود و عصبانی می شد.

و از کسانی که از طاغوت حمایت می کردند و یا اینکه مطیع امام نبودند و یا در راهپیمایی ها شرکت نمی کردند بدش می آمد علاقه ی عجیبی به همرزمان و بسیجیان داشت و با کودکان به نرمی سخن می گفت در هنگام عصبانیت صلوات می فرستاد و بعد از آنکه خشمش فرو
می نشست اگر می فهمید که کسی از دست او ناراحت شده از او عذر خواهی می کرد.

وی اخلاقی نیک و خویی نرم و طبعی جذاب و گیرا داشت و کوچکترین اهمیتی به مال دنیا نمی داد خیلی کم حرف می زد و متواضع بود و شجاعتش اصلا" حسابی نداشت.

او توان فرماندهی بالایی داشت و همین امر موجب شده بود تا در لشکر حضرت رسول ا... ( ص ) که زبده ترین لشکر سپاه بود به عنوان فرمانده ی گردان حنین انتخاب شود و این در حالی بود که او 20 سال داشت.

سید صدر الدین زمانی موسوی، همرزم شهید، در خصوص توان فرماندهی و شجاعت او نقل می کند:" یک شب آماده باش شد و یک گروه را برای شناسایی به طرف دشمن فرستادند آنها بعد از 48 ساعت برگشتند در حالی که تمام بدنشان پر از خاک بود، وارد مقرشان شدند و عکس ها را به ما نشان دادنددر یکی از عکس ها آنقدر شجاعانه او نزدیک رفته بود که از تانک های دشمن عکس بگیرد و آن قدر عکس واضح بود که وقتی آمدند همه به آنها آفرین گفتند.

در زمانی که جنگ در کردستان شروع شد او به آنجا رفت و با بچه های تهران گروهی را تشکیل داده بود که او در آنجا فرمانده عملیات کرمانشاه شده بود. و بعد از آن فرمانده گردان حنین بود. در ایامی که گردان در استراحت به سر می برد او شخصا" به خط مقدم می رفت.

وی در سختی های زندگی همیشه تو کلش به خدا بود و همیشه در کارهایی که انجام می داد پیامبر اکرم ( ص ) و امام الگویش بود.

او به سادگی و ساده زیستن علاقه ی عجیبی داشت، اوقات فراغتش خیلی کم بود و اگر وقتی برای او پیش می آمد ساعاتی را به کتاب خواندنن می پرداخت، او بیش تر کتاب های مذهبی مثل کتب شهید مطهری را می خواند و به نوارهای آقای کافی گوش می داد.

شهید در عملیات های زیادی شرکت کرده بود تا اینکه در 24 فروردین ماه سال 1362 در عملیات والفجر یک در شمال فکه در حالی که فرماندهی گردان حنین را از لشکر محمد رسول الله ( ص ) به عهده داشت شرکت کرد در حین عملیات خبر شهادت برادرش را به او دادند اما او منطقه را ترک نکرد و بعد از او به شهادت رسید.

*وصیت نامه شهید

سفارش من به تمام دوستان و فرزندانم این است که  امام را تنها نگذارید و از ولی فقیه اطاعت کنید.

او در وصیتش به مردم روستا چنین می فرماید: گوش هایتان را تیز و چشمانتان را باز نمایید و نگذارید از این خط پر ارزش امام شاخه هایی توسط اسلامی نمایان جدا شود خوب مواظب باشید و بدانید که منافق چهره اش خیلی مرموز است و می تواند از هر لباسی استفاده کند.

به برادرانش سفارش کرده بود که تفنگ زمین افتاده ام را بردارند و بر صف کفارحمله ور شوند.

شهید به مادر و همسرش سفارش کرده بود که در عزاداری من سیاه نپوشید و گریه نکنید که باعث آزار من می شوید.

انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده