به‏ مناسبت ۲۶ مرداد، سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامى/خاطرات اسارت ارسلان ساجدی سابق ؛
نام خمینی برای ما موجب آرامش بود چرا که انسان را به یاد خداوند، درستی، پاکی و وفاداری می انداخت اما برای دشمنان دلهره، ترس، شکست و نابودی را به همراه داشت.
نام خمینی برای بعثی های عراقی دلهره و ترس را به همراه داشت

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛
روز 26 مرداد 1369 ایران اسلامى شاهد بازگشت آزادگان سرافرازى بود که پس از تحمل سال هاى اسارت خود در اردوگاههاى عراق، پا به میهن اسلامى گذاشتند و به آغوش خانواده‏هاى خود بازگشتند. این رویداد بزرگ، دو هفته پس از اشغال نظامى کویت توسط ارتش صدام و 2 روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامه‏اى به آقاى هاشمى رفسنجانى، رئیس جمهور وقت ایران، بار دیگر عهدنامه 1975 الجزیره را پذیرفت و به شرایط ایران براى پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقب‏نشینى از مرزهاى ایران و آزادسازى اسیران ایرانى را داد.

در این راستا به بیان خاطراتی از اسارت ارسلان ساجدی سابق یکی از اسرای آزاده در زمان 8 سال دفاع مقدس پرداخته ایم.

*یادی روزهای سخت و غم انگیز اسارت

ماه مبارک رمضان سال 1361 برای مدتی یک هفته به مرخصی آمده بودم آخرین روز مرخصی با خبر شدم یکی از پسر عموهایم از جبهه ی جنوب به کرمانشاه امده، برای دیدن او به خانه عمویم رفتم، بعد از احوالپرسی از او پرسیدم: از جبهه چه خبر؟ گفت: قرار است در منطقه ی پاسگاه زید نیروهای ما عملیاتی گسترده انجام دهند، محل عملیات دقیقا" مکان استقرار گردان ما بود. با شنیدن این خبر یک روز زودتر به اهواز رفتم، به پادگان که رسیدم اوضاع و احوال را مهیای حمله ی وسیعی دیدم. بی درنگ عازم منطقه عملیات شدم، زمانی که به منطقه رسیدم همه آماده عملیات بودند، تاریکی شب و شروع  عملیات رمضان. آتش سنگین دشمن برای مقابله با حمله ی رزمندگان ما، تلفات زیادی را بر نیروهای ما وارد ساخت اما آن شب تا صبح درگیری ادامه پیدا کرد، در جبهه ای که ما حمله راشروع کرده بودیم، پیشروی ادامه داشت طوری که پاسگاه زید را هم پشت سر گذاشته و به طرف مرز ایران و عراق جلو می رفتیم در طول مسیر چند تن از نیروهای عراقی را نیز به اسارت گرفته و به پشت جبهه انتقال دادیم. هنگام صبح به حرکت خود ادامه دادیم و تا پشت دریاچه ماهی ( بحیره الاسماک ) در نزدیکی شهر بصره پیشروی کردیم، نزدیک ظهر متوجه شدیم که نیروهای ما از دو جبهه راست و چپ ما نتوانسته اند جلو بیایند و میدان های مین مانع پیشروی آنها شده به همین دلیل عراقی ها از این دو سمت ما را در محاصره ی خود قرار داده بودند. ضد حمله های دشمن شروع شد، پاتک های آنان بسیار شدید بود و تا ساعت چهارده از هوا توسط هلیکوپترهای عراقی و از زمین توسط توپخانه و موشک های مالیوتکای آنها مورد هدف قرار گرفتیم. از هر سو نیروهای عراقی به ما نزدیک می شدند و محاصره را تنگ تر می ساختند. بیشتر افراد گروهان ما زخمی شده و پیاده مشغول بازگشت به عقب بودیم تا شاید سنگری در آن بیابان وسیع پیدا کنیم. در همین حین مسیر بر اثر ترکش و توپ و خمپاره و شلیک گلوله، تعدادی از نیروهای ما به شهادت رسیدند. در آن بیان خشک و وسیع و پر از آتش گلوله ها من همراه با چند نفر از همرزمانم به اسارت نیروهای عراقی درآمدیم.
نام خمینی برای بعثی های عراقی دلهره و ترس را به همراه داشت

*ترس از نام خمینی

نام خمینی برای ما موجب آرامش بود چرا که انسان را به یاد خداوند، درستی، پاکی و وفاداری می انداخت اما برای دشمنان دلهره، ترس، شکست و نابودی را به همراه داشت.

در همان پادگان بصره ( پادگان قدیمی و بدون امکانات بهداشتی و بسیار کثیف ) در یکی از آسایشگاه ها اتفاقی عجیب رخ داد. بر روی پیراهن یکی از بسیجیان نام و نام خانوادگی اش نوشته شده بود، " علی خمیسی" سربازان عراقی هر بار که او را می دیدند با مشت و لگد به جان او می افتادند و با حالتی غضبناک و با اشاره به نوشته ی روی پیراهن او، می گفتند: خمینی!

*بیماری ها و مشکلات درمانی


بیشتر رزمندگانی که در عملیات رمضان سال 1361 به اسارت درآمده بودند بر اثر درگیری های فراوان زخمی شده، عده ای ترکش خورده، گروهی با گلوله های تیربارهای سنگین مجروح شده و تعدادی نیز دست و یا پای خود را از دست داده بودند. دو نفر نابینا و چند نفری هم قطع نخاع، که بر اثر عدم رسیدگی به آنها دچار زخم بستر شده بودند.

در ماه های ابتدای اسارت، سعی و تلاش همه به خصوص کسانی که در امور بهداشتی تبحری داشتند، کمک به زخمی ها و مجروحان بود. درمانگاه اردوگاه با امکاناتی بسیار ناچیز مختص این بیماران بود، البته رعایت نظافت از سوی اسرا عامل مهمی برای شایع نشدن بیماری های دیگر در کنار زخم ها و جراحت ها به شمار می آمد.

نام خمینی برای بعثی های عراقی دلهره و ترس را به همراه داشت

*فرار از اردوگاه، سخت گیری های بیشتر

در سال های اسارت، بعضی از اسرا برای رهایی و فرار از اردوگاه تلاش می کردند. شرایط و موقعیت اردوگاه های عراق به گونه ای بودکه انجام دادن عملیات فرار بسیار سخت و مشکل به نظر می رسید. چند بار اسرا اقدام به فرار کرده کرده ولی در انجام دادن آن ناموفق مانده بودند و پس از دستگیری به اردوگاهی دیگر منتقل می شدند؛ البته مجازات فرار از اردوگاه با توجه به رفتار وحشیانه ی نگهبانان، مجازاتی بسیار وحشتناک بود، افرادی که در انجام عملیات فرار ناکام می ماندند مدتی را در زندان با تحمل شکنجه های فراوان می گذراندند.

*شکنجه ها، آزار و اذیت ها

هر گاه سخن از شکنجه و آزار به میان می آید، معمولا" شکنجه ها و آزارهای جسمی در اذهان خطور می کند در حالی که گاهی شکنجه های روحی و روانی بسیار آزار دهنده تر از شکنجه های جسمانی است.

خواندن نماز جماعت و دعا و برگزاری مراسم سوگواری در اردوگاه ها اکیدا" ممنوع بود، در سال های اول اسارت، اسرا به انجام این اعمال می پرداختند و با واکنش شدید عراقی ها روبه رو می شدند.سربازان عراقیبه محض شنیدن صدای دعاو یا برپایی نماز جماعت، دسته جمعی به داخل آسایشگاه ریخته و شروع به زدن اسرا می کردند، با افزایش آزار عراقی ها در جلوگیری از این امور و با توصیه بزرگان و مشورت اسرا با یکدیگر، نماز، دعا و مراسم سوگواری به صورت فردی برگزار می شد.

بعضی از سربازان عراقی هم همیشه با حرف های رکیک اسرا را صدا می زدند و آن چه که خود سزاوار بودند به اسرا می گفتند، تکیه کلام یکی از سربازان کلمه ی " حیوان " بود، یعنی اگر کار خلافی هم صورت نگرفته بود از این کلمه برای صدا زدن اسرا استفاده می کرد.

نام خمینی برای بعثی های عراقی دلهره و ترس را به همراه داشت

انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده