شهدای دی ماه
علیرضا همیشه دنبال جوانان مسلمان و معتقد بود و همراه در مسجد محل فعالیت زیادی می کردند و آنقدر مهربان و بی آزار بود که همه به او احترام می گذاشتند بیشتر نوارهای آقای مظاهری و قرآن و دعای کمیل آقای خورشیدی را گوش میداد
 

 

زندگی نامه

علیرضا درسال 1343 دیده به جهان گشود ازهمان دوران کودکی همواره سربزیر و مظلوم بود و آزارش به هیچکس نمی رسید دوران ابتدایی تحصیل را در دبستان بوعلی سینا و دوران راهنمایی تحصیل را در مدرسه راهنمایی دلگشا پشت سر گذاشت درستکاری و مهربانی او زبانزد اهل محل بود علیرضا تا تحصیل در دوره متوسطه ترک تحصیل نمود. و تحت تاثیر دوستان سپاهیش از پدر و مادر اجازه خواست تا عضو سپاه شود و پدر و مادرش بی هیچ بهانه ای با او موافقت کردند علیرضا همیشه دنبال جوانان مسلمان و معتقد بود و همراه در مسجد محل فعالیت زیادی می کردند و آنقدر مهربان و بی آزار بود که همه به او احترام می گذاشتند بیشتر نوارهای آقای مظاهری و قرآن و دعای کمیل آقای خورشیدی را گوش میداد و شبها در خلوت گریه می کرد و همیشه ما را به نماز سفارش می نمود. علیرضا بالاخره در تاریخ 18/11/62 به کردستان اعزام شد و خدمت سربازیش را در سپاه کردستان گذراند او همیشه می گفت من روزی از این دنیا خواهم رفت و شهید می شوم هنگامیکه او به مرخصی آم لحظه شماری می کرد تا دوباره برگردد و آرام و قرار نداشت با دوستان شوخ بود و دوستانش هم او را خیلی دوست داشتند. و حتی در کردستان که خدمت می‌کرد مسئول مهمات بود هیچوقت از بیت‌المال چیزی مصرف نمی کرد و می گفت بیت المال مال مردم است و باید همه چیز را برگردانم و حتی لباسهای سربازی و تمام وسایلش را به سپاه برگرداند . وقتی خدمتش تمام شد به تهران آمد و فعالیتش را در مسجد محل از سرگرفت اما باز آرام نداشت و خود را بعنوان نیروی ذخیره کمیته انقلاب اسلامی معرفی کرد و چند ماه بعد جهت شغل در وزارت سپاه پاسداران پایگاه شهید بهشتی ثبت نام کرده و در تسلیحات مشغول به کار شد هیچوقت در مورد کارش به ماچیزی نمی گفت و هر دفعه که ما از او در مورد کارش سوال می کردیم می گفت بالاخره یک خدمتی به این کشور می کنم چه لزومی دارد که شما با خبر شوید و همیشه می گفت بعنوان یک کارگر ساده کار کنم ولی بعد از شهادتش فهمیدیم که مسئول کنترل اسلحه بوده است علیرضا بیشتر کتابهای جهاد با نفس و غیره را میخواند و همیشه هنگامیکه حقی ضایع می شد و پشتیبان حق بود و از او دفاع می کرد آشنایان را پند می داد و روزی نبود که ازحال دوستانش بی خبر باشد بالاخره این پرنده عاشق عزم پرواز کرده بود و در پی سرایی دیگر او تا مدت 5 ماه در  تسلیحات مشغول به کار شد اما در تاریخ 8/10/65 به درجه رفیع شهادت نائل آمد همه اهل عزادار شده بودند پیکر این شهید بر شانه های مردم حمل شد و در کنار لاله های به خون خفته دیگر در دل خاک رفت و او در راه اسلام جان خود را فدا کرد و به معشوق خود رسید و این همان راهی بود که خودش انتخاب کرده بود. علیرضا خیلی گفتین ها با خانواده اش داشت ولی فقط در یک تکه کاغذ طلب و بدهی ها خودرا نوشته بودو این شعر را نیز که :

ای دل تو چرا از این جهان بی خبری               

                                  روزان و شبان در پی سیم وزری

سرمایه تو در این جهان یک کفن است           

                                         آنهم به گمانم ببری یا نبری

والسلام             

  منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثاگران تهران بزرگ 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده