نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
زندگینامه و خاطره شهید در سالروز ولادت
شهید حبیب رضا اقا میرزایی دوباره داوطلب شد که باز با گروه جدید وارد عملیات شود. من به او گفتم : تو خسته ای استراحت کن شرایط بحرانبی نیست بچه ها هستند بگذار آنها بروند ولی به من گفت: من خواب دیدم که در این عملیات شهید می شوم . دوباره به منطقه فکه رفت و در همین عملیات والفجرمقدماتی بدرجه رفیع شهادت نایل آمدند.
کد خبر: ۴۰۵۸۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۰

پدر شهید محمد حسین تجلی از فرزند خود خاطره ‌ای بیان می‌کند که در نهایت از دیدن فرزندش در خانه آرام می‌گیرد.
کد خبر: ۴۰۵۸۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۰

برگی از خاطرات سردار شهید«محسن جهان تیغ»
کسی او را به این اسم نمی شناخت همه او را به دکتر می شناختند، چون به شهید چمران شباهت داشت که دوستش به او گفت: دکتر چه کسی می باشد،او هم گفت: هیچی، راضی هستم به رضای خدای متعال و آن روزی که می خواست ما را بفرستد.
کد خبر: ۴۰۵۸۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۱

اکنون در سنگري نشسته ام به درازاي 3×4 که سرپوشيده مي باشد خمپاره هاي زيادي در اطراف ما مي خورد و منفجر مي گردد . صدا براي کسي چون من که به آن آشنايي ندارم خيلي دردناک مي باشد. هر آن احتمال دارد يک خمپاره به سنگر بخورد و ما را به ديار دیگر ببرد .
کد خبر: ۴۰۵۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹

خواهر شهید سید صفی الدین صفوی از او خاطره ‌ای در باب بیت المال می‌گوید.
کد خبر: ۴۰۵۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۸

خاطره
خاطره ی از شهید سبزی خوب آیند از نیروهای گشتی سپاه دهلران که توسط گرگهای تربیت شده آمریکایی « گوش برها» به شهادت رسید ....
کد خبر: ۴۰۵۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۷

شهید محدباقر مازندرانی در یکم فروردین 1346، در روستای محمدآباد گرگان و در خانواده ای زحمتکش و پر تلاش متولد شد. از همان دوران کودکی دارای روحیه والا و جسارتی بی نظیر در انجام امور وضعیت مالی خانواده مازندرانی متوسط بود و از راه کشاورزی امرار معاش میکردند.
کد خبر: ۴۰۵۵۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۵

خاطره
شهید قلب تاریخ است خاطره ی از شهید حیات سروری شهیدی که با لبان خندان به شهادت رسید...
کد خبر: ۴۰۵۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۴

مادر و خواهر شهید عباس قربانی خاطراتی از روزهای جوانی می‌گویند.
کد خبر: ۴۰۵۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۴

خاطره
سید جلال انگار پرچمی بود که خود را به باد سپرده بود خاطره ی از شهید سید جلال نجفی
کد خبر: ۴۰۵۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳

او در گردش مسير زندگي راهي را برگزيد که از گرداب مشقت بار نابسامانيها به سوي اقيانوس بيکران هميشه پاک عطوفت شکوهمند خدا مي رفت .
کد خبر: ۴۰۵۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

این شهید بزرگوار در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در شهرستان گچساران بدنیا آمدو ایشان همیشه خنده رو بودند و با تمام مردم و دوستان و همسایه ها اخلاق خوب و مهربانی داشتند ایشان اهل مسجد رفتن و با نماز و بیشتر اقوام و بچه های محله را راهنمایی و ارشاد می کردند ایشان فردی ورزشکار و ورزش دوست بودند و برای روحیه ورزشی و اخلاق خوب که داشت دوستان زیادی داشت.
کد خبر: ۴۰۵۳۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

با وجودي که خون از بدنم مي ريخت حرکت کردم. از وسط ميدان مين عبور کردم ، پاهايم به سيم های تله مي خورد و مين ها منفجر نمي شد...
کد خبر: ۴۰۵۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۰

مادر شهید ذکریا بیات در میان خاطرات خود از انسانیت فرزند شهید خود روایات جالبی بیان می‌کند.
کد خبر: ۴۰۵۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

سالروز شهادت شهید یونس ملک زاده ؛ زندگینامه +عکس
در آخرین برخوردش در حال خداحافظی که عازم جبهه بود، شهادت در سیمای درخشانش خوانده می شد به مادرش می گفت: مادر آخرین بار است که شما را میبینم . در حالی که از زیر قرآن بدرقه می شد، گاهی خنده و گاهی گریه می کرد سیمای نورانیش گواه بر سر درونش بود و علت هر دو را اشتیاق تعبیر می کرد ...
کد خبر: ۴۰۴۸۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۰

روایت از شهید محمد کمال اخوان
مادر شهید محمد کمال اخوان از فرزند شهید خود چندین خاطره را بازگو می‌کند که در آنها ایمان و تقوا فرزندش به وضوح دیده می‌شود.
کد خبر: ۴۰۴۸۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۰

پدر شهيد يولعلي عزيزي روایتی درباره چگونگی اطلاع از شهادت فرزندش بیان می‌کند.
کد خبر: ۴۰۴۷۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۹

خاطرات
خاطرات شهید حمیدرضا صمصامی برکت
کد خبر: ۴۰۴۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱

خاطره
از آن روز به بعد هر وقت بیسکویتی به دست می گیرم یاد شهید فرزاد اسکندرپور می افتم و برای شهدای شهرم حمد و سوره می خونم. سالهاست که با خاطره ی آن روز تلخ و هر از گاهی عبور از آن کوچه ی سرخ ، ابرهای همه عالم در دلم گریه می کنند....
کد خبر: ۴۰۴۶۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۸

روزشمار شهادت
موقع اعزام نیروها به جبهه بود و ماشاالله از طرف سپاه در بخش فارغان و احمدی {از توابع شهرستان حاجی آباد در هرمزگان} ماموریت بود، من از اینکه دیگه به جبهه نمیره خوشحال بودم که یه دفعه درب منزلمان به صدا در اومد. دررو که باز کردم ماشاالله رو دیدم که جلو درب ایستاد .
کد خبر: ۴۰۴۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۷