در هجده‌سالگی با مرگ آشتی کردم؛ روایتی از آخرین دل‌نوشته شهید «شیرزاد مرادی»

شهید وظیفه «شیرزاد مرادی» در واپسین شب زندگی‌اش، در روستای شیخان پاوه، دست به قلم شد و برای مادرش وصیتی نوشت که امروزه سندی است از صداقت، مظلومیت و عمق تفکر یک نوجوان آماده شهادت. او نوشت: «احساس می‌کنم رفتنی‌ام...»

در هجده‌سالگی با مرگ آشتی کردم؛ روایتی از آخرین دل‌نوشته شهید «شیرزاد مرادی»

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «شیرزاد مرادی» یکم دی ماه ۱۳۴۷ در شهرستان اسلام آباد غرب به دنیا آمد. پدرش میرزا کرم و مادرش عصمت نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. ۲۳ اسفند ۱۳۶۶ در روستای شیخان پاوه بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار شهید والامقام در گلزار شهدای روستای جوره ماهیدشت از توابع شهرستان کرمانشاه قرار دارد.
متن کامل وصیت نامه شهید
مادر من! مادر نازنینم! این وصیت نامه را با هر چه آرزوی پراکنده در وجودم موج می‌زند به تو تقدیم می‌کنم به تو که آن قدر خوب به من همه چیز را فهماندی. اگر پس از من از تو پرسیدند پسرت که بود؟ بگو سرشت در به دری بود که در مجمع خوبان جز در دیده‌ی حسرت، آشیان نداشت.
خداحافظ‌ای خاطرات گذشته،‌ای خاکستر آتش آرزو‌های دل مادرم. 
در ۱۸ سالگی بدون هیچ احساسی ناخوشایندی مرگ را انتظار کشیدم. باور کنید، با شما هستم باور کنید من با سال‌هایی که از عمر من گذشته است. هیجده ساله‌ام؛ اما از رنج‌هایی که برده‌ام گویا صد و هشتاد ساله‌ام و در صد و هشتادمین سال زندگی خود یعنی همین امشب احساس می‌کنم که رفتنی هستم.
پس از مرگ من هیچ کدام از کسان و دوستان واقعی من قدرت به خاک سپردن مرا ندارند بنابراین گورکن قبرستان که مرا نمی‌شناسد ولی زمینی که در آن دفن می‌شوم می‌شناسد مرا به خاک خواهد سپرد.
در زندگی‌ام نه مرید این بودم و نه عبد آن؛ ولی در آخرین لحظات زندگی من هیچ کدام از اینها مطرح نیست تنها یک موضوع مورد نظر من است و آن این که مادرم مرا حلال کند.
مادر این دم آخر شیری را که خورده‌ام حلال می‌کنی؟
در تمامی مدتی که زندگی کرده‌ام، قسم به سردی این تابوت سردم، قسم به این روح آواره‌ای که بر سر خود کوبد و در سرگردانی این تن مرده بی کفن است زندگی من پس مانده‌ای از خاکستر آتش کاروان مرگ بود.
امشب برای نخستین بار گریه میک نم جسم مرا در قبرستانی به خاک بسپارید که هیچ کدام از قبر‌ها سنگ نداشته باشد؛ چون می‌دانم پس از مرگ من بالاخره یک روز انسانی پیدا خواهد شد که چند قطره اشک بر گورم بریزید اگر قبر من سنگی نداشته باشد این اش کها مستقیما بر سر خاک من فرو خواهد ریخت.
امیدوارم که همه کسانم مرا حلال کنند به تمامی دوستانم بگویید که حلالم کنند، چون این تن ضعیف طاقت رنج و عذاب را ندارد.
انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده