روایتی خواندنی از فرزند جانباز «برزو قبادی»
«پردیس قبادی» فرزند جانباز «برزو قبادی» می‌گوید: پدرم یک روز برای آوردن آب به کنار اروند رود می‌رود هنگام برگشتن به میدان مین برمی‌خورد چون از مین‌های دشمن آگاهی ندارد تنها چیزی که به خاطرش می‌رسد با سرعت زیاد از میدان مین بگذرد تا مین منفجر نشود با سرعت تمام میدان مین را می‌دود. اما به خواست خدا هیچ مینی منفجر نمی‌شود.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «پردیس قبادی»‌ می‌گوید: پدرم کمتر از جنگ و خاطره‌هایش برایم حرف می‌زند. ولی من دوست دارم چیزهایی بدانم. چند بار از او خواسته‌ام. حالا فرصت خوبی است، با عجله قلم و کاغذ را آماده می‌کنم و قبل از رفتن به مدرسه خاطره‌ای از پدرم می‌نویسم، پدرم می‌گوید: به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست. در منطقه‌ای نزدیک فاو و در سنگرهای کوچک و سقف کوتاهی انجام وظیفه می‌کردیم. در نزدیکی ما میدان مینی، لب مرز ایران  و عراق وجود داشت. یک روز برای آوردن آب به کنار اروند رود رفتم. هنگام برگشتن به میدان مین برخوردم چون از مین‌های دشمن آگاهی نداشتم تنها چیزی که به خاطرم رسید و در آن شرایط برایم عملی بود، با سرعت زیاد از میدان مین بگذرم و تا مین منفجر شود من از میدان گذشته‌ام. با سرعت تمام میدان مین را دویدم اما به خواست خدا هیچ مینی منفجر نشد و من سالم از میدان گذشتم.

دویدن با سرعت از میدان مین و سالم ماندن به اذن خدا

بعدها که کلاس آموزشی مین‌ها را گذراندم و از تله‌ی قطع فشار مین‌ها مطلع شدم، دانستم که خداوند آن روز با آن برداشت غلط چقدر در حق من لطف کرده است.

انتهای پیام/

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده