خواب من با شهادت فرزندم تعبیر شد
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید جعفر حمیدیه سال1342 در اسلام آباد غرب متولد شد. او عضو یکی از تیمهای شهید داریوش ریزوندی اطلاعات عملیات سپاه محمدرسول الله (ص) گردان مالک اشتر سپاه بود که در مرحله دوم عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار برای عملیات شناسایی به مندلی عراق میروند و در بازگشت با نیروهای عراقی برخورد کرده که پس از درگیری با ایشان و به درک واصل کردن چند تن از بعثیها مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و شهید می شود. پیکر شهید در خاک مندلی عراق به مدت سه روز میماند که بعثیها هر روز آن را گلوله باران میکنند.
روایتی خواندنی از «صفیه بزاز» مادر شهید
من همیشه برای تمام رزمندگان دعا و از امام زمان (عج) برایشان سلامتی طلب می کردم. یک شب در خواب دیدم که جعفر شهید می شود، در خواب شخصی نورانی عکس جعفر را قاب خیلی زیبایی گرفته بود به من داد و گفت؛ پسرت شهید شده مراقب مابقی بچههات باش.
به حضرت زینب (س) متوسل شدم و از خداوند صبر خواستم و خداوند چنان صبری به من داد که وقتی پیکر شهید را به بیمارستان اسلام آباد غرب آوردند، مراسم تشییع و خاکسپاری شهید انجام شد، اصلا گریه نکردم و گفتم فرزند من فدای امام حسین (ع) و شهدای کربلا، پسر من که از حضرت علی اکبر (ع) بهتر نیست.
وی بسیار ساده زیست بود و از بچگی پولی که بهش می دادیم خرج خودش نمی کرد و به دوستانش که خانواده فقیری داشتند کمک می کرد. جعفر خیلی بزرگوار، شریف و دیندار بود. او برای اینکه من سحرها بیدار نشوم و اذیت نشوم روزههای مستحبی را بیان نمی کرد و بدون سحری می گرفت به ما هم نمی گفت و ظهر وقتی می خواستیم ناهار بخوریم هیچ وقت نمی گفت من روزه ام می گفت؛ من بیرون منزل ناهار خوردم.
امین و امانتدار بود
خیلی به بیت المال اهمیت می داد و امین و امانتدار بود تا حدی که یک وقت مقداری تخم چمن برای اطراف مسجد خریده بود و من از او خواستم که کمی از آن را بدهد تا برای خودمان استفاده کنیم، او گوشزد کرد؛ مادر جان این هرچند کم ارزش اما مال بیت المال است و من اجازه ندارم برای خودمان با پول خودم میخرم.
رهبر را خیلی دوست دارم و شب و روز برای سلامتی ایشان دعا میکنم و برای روح امام خمینی (ره) صلوات میفرستم و هر وقت مشکلی برایم پیش بیاید امام خامنهای را در خواب میبینم و بعدش مشکلم حتما حل خواهد شد.
انتهای پیام/