دو روایت خواندنی از همرزمان شهید «عارف فتاحی»؛
سعدالله فتاحی، همرزم شهید نقل می کند: در شب 23 اسفند 1366 موقع عملیات دور هم جمع شدیم. او خودکار و کاغذی برداشت و جمله ای نوشت و از چهره و قیافه و حرکات او معلوم بود که شهید می شود.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید عارف فتاحی يكم مهر 1337 در روســتای كتكه از توابع شهرستان جوانرود به دنيا آمد. پدرش محمد و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان سطح يك به فراگيري علــوم ديني در حوزه علميه پرداخت. طلبه بود. ســال 1360 ازدواج كرد و صاحب يك پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. 23 اســفند 1366 با سمت مسئول عمليات در شــيخان پاوه توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به پا، شهيد شــد. مزار وي در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش واقع است.

چهره ای که نشان از شهادت داشت

«امین حسینی»، یکی از فرماندهان نقل می کند: در یکی از عملیات ها رزمندگان به خاطر کمبود آذوقه به طور کلی روحیه شان را از دست داده بودند و هر لحظه احتمال پاتک و یا حمله ی دشمن می رفت. از گوشه و کنار پایگاه ها و سنگرها صدای نوحه خوانی و مارش حمله پخش می شد. در چنین شرایطی که رزمندگان روحیه شان را از دست داده بودند او شروع به آواز خواندن کرد. بچه ها دوباره روحیه گرفتند و آماده نبرد شدند. در این هنگام فرمانده از راه رسید و او خاموش شد. فرمانده وقتی دوباره شور و شوق نیروها را می بیند، می گوید: احسنت بر تو، بخوان همان آوازی که الان می خواندید همچنان که خود می خواست و آرزو داشت در دفاع از میهن فعالیت های زیادی را انجام داد و با صداقت هر چه بیشتر و بدون هیچ چشم داشتی مسئولیت های زیر را در کمال امانتداری بر عهده داشت: معاونت تبلیغات و انتشارات سپاه روانسر، فرماندهی عملیات محور دروله، مسئول ش م ر، معاونت عملیاتی تیپ یک 125 ابوذر جوانرود.

سعدالله فتاحی، همرزم شهید نقل می کند: در شب 23 اسفند 1366 موقع عملیات دور هم جمع شدیم. او خودکار و کاغذی برداشت و جمله ای نوشت و از چهره و قیافه و حرکات او معلوم بود که شهید می شود. بعداً متوجه شدم که آن جمله وصیت نامه بوده است که نوشته بود: الهی، گرگناهانم فزون است مرا در قیامت نابینا و شرمسار مساز که با کوله باری از گناه خدمت برسم.

انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده