آخرین فریاد
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، بانوان جانباز شاهداني بي ادعا هستند كه با الهام از مكتب حضرت زهرا (س) زندگی می کنند چنين مادراني مقام و جايگاهي ارزشمند نزد خدا دارند.
در همین راستا و به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (س)، روایتی خواندنی از بانوی جانباز «اشرف جواهری» را در ادامه تقدیم مخاطبان ارجمند می کنیم.
گرمای شهریور ماه در شهر اسلام آباد غرب بیداد می کرد. من، مادر و دو برادرم در خانه نشسته بودیم که منزل ما مورد اصابت راکت هواپیماها قرار گرفت. برای یک لحظه هیچ چیز نفهمیدم. به خودم که آمدم، زیر خروارها خاک بودم. دست و پایم تکان نمی خورد. سنگینی آوار را روی سینه ام احساس می کردم، به سختی نفس می کشیدم اما هیچ کاری نمی توانستم بکنم. از بالای آوار صدای مردم را شنیدم که برای کمک آمده بودند. تصمیم گرفتم فریاد بزنم. با خودم گفتم: شاید این آخرین فریاد من باشد پس تمام توانم را جمع کردم و تا آنجا که قدرت داشتم فریاد کشیدم. انگار کسی صدایم را شنیده بود که دوستانش را صدا زد: بیایید اینجا، انگار یکی اینجاست!
امیدوارشدم اما دیگر تحمل نداشتم و از حال رفتم. چشم باز کردم، روی تخت بیمارستان امام خمینی (ره) اسلام آباد غرب بودم. شدت جراحت زیاد بودو مرا به بیمارستان طالقانی کرمانشاه انتقال دادند.
حدود دو هفته به وسیله ی دستگاه اکسیژن تنفس می کردم. پس از چند روز متوجه شدم مادرم به شهادت رسیده و برادرم نیز مجروح است. مرا به خانه بردند شهر خالی از سکنه بود و ما مجبور شدیم مثل بقیه ی مردم در کوه های اطراف پناه گرفته و زندگی کنیم.
برادر شیرخوار سه ماهه ام که از بمباران جان سالم به در برده بود و ما مجبور شدیم مثل بقیه ی مردم در کوه های اطراف پناه گرفته و زندگی کنیم. برادر شیر خوار سه ماهه ام که از بمباران جان سالم به در برده بود به دلیل شهادت مادرم، عمویم از او نگه داری می کرد. به خاطر اینکه مغازه ها بسته بودند و دسترسی به شیر خشک نداشتم، بیش از یک هفته فقط آب قند خورده بود. سپس عمه ام که در کرج ساکن بود او را با خود برد و تا دو سالگی نزد او بود.
انتهای پیام/