روایتی خواندنی از آزاده و جانباز کرمانشاهی«خیر الله مالمیر»؛
آزاده و جانباز کرمانشاهی«خیر الله مالمیر»، می گوید: بعضی از بچه ها مجروح بودند و بعضی هم سه روز بود که چیزی نخورده بودند و بسیار خسته و نگران بودند. هوا رو به تاریکی می رفت و اتوبوس وارد منطقه ای به نام اردوگاه کمپ نُه شد که خیلی از شهر دور بود. ما را ازیک دَر ورودی که کاملا" سیم خاردار بود، عبور دادند.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، بی شک تداعی خاطرات شهیدان، آزادگان و جانبازانی که جان، عمر خود و یا عضوی از پیکر خود را فدای آرمان های انقلاب شکوهمند اسلامی کردند، ما را برای ادامه دادن راهشان مصمم تر خواهد کرد.

عبور از سیم خاردار

در همین راستا «خیر الله مالمیر» آزاده و جانبازکرمانشاهی از خاطرات دوران اسارت خود در اردوگاه های عراق برایمان می گوید که در ادامه می خوانید:

روز 27 اردیبهشت 1365 در منطقه مهران اسیر شدم و پس از سه روز بازجویی و جابه جایی ما را با اتوبوس هایی که شیشه های مات داشتند به طرف اردوگاه حرکت دادند.

بعضی از بچه ها مجروح بودند و بعضی هم سه روز بود که چیزی نخورده بودند و بسیار خسته و نگران بودند. هوا رو به تاریکی می رفت و اتوبوس وارد منطقه ای به نام اردوگاه کمپ نُه شد که خیلی از شهر دور بود. ما را ازیک دَر ورودی که کاملا" سیم خاردار بود، عبور دادند.

صداهای عجیبی به گوش می رسید. وقتی که خوب دقت کردم متوجه شدم که سَر و صدای اسرای داخل سلول های اردوگاه است که ما را نگاه می کردند. اتوبوس ها توقف کردند و سربازان عراقی ما را با مُشت و لگد پایین انداختند.

از کنار اتوبوس ها تا محل تحویل ما، سربازان قوی هیکل عراقی با کابل و باتوم در دو طرف ایستاده بودند. ما باید از مسیر بین آن ها رد می شدیم. رد شدیم اما تمام مسیر را باتوم و کابل خوردیم. ضربات به حدی شدید بود که چشم یکی از بچه ها از حدقه بیرون آمد.

بعد از گذشتن از آن تونل مرگ ما را در اتاق کوچکی جا دادند که به صورت عادی ظرفیت سه نفر داشت در حالی که ما 57 نفر بودیم و یک ظرف آب در وسط برای آن همه اسیر.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده