چه بكشيم و چه كشته شويم پيروزيم
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ سالهای آغازین جنگ تحمیلی شاید صراحتاً بتوان گفت که پرمخاطرهترین و پرخاطرهترین بخش تاریخ جنگ تحمیلی است.
در حالی که شهرهای مرزی در تلاطم شایعات و اضطرابی زیر پوستی تابستانی گرم را پشت سر گذاشته بودند، ناگهان با واقعیتی روبرو شدند که جان و مال و سرنوشت نسلهای بعدشان را دگرگون کرد.
اولین روزهای حملهی ارتش عراق به مرزها و شهرهای مرزی همهی اقشار مردم را غافلگیر کرد و درحاشیهی این اتفاق حوادث منحصر به فردی رخ داد که شاید درذهن و خاطرهی خیلیها باقی مانده و هرگز جایی ثبت نشده و برگی از تاریخ را پر نکرده است.
خاطرات پرسنل و خدمهی بیمارستانها در آن روزها بسیار شنیدنی و حتی تکاندهنده است. پرستارهایی که بیشتر آنها در حال گذراندن دوران بازنشستگی هستند و گوشهی ذهنشان از خاطرات آن روزها خالی نمیشود و هنوز اثرات آن التهابها و اضطرابها را در زندگی شخصیشان یدک میکشند.
برآن شدیم که به مناسبت میلاد با سعادت حضرت زینب ( س ) و روز پرستاربا چند تن از پرسنل بیمارستان گپی دوستانه داشته باشیم و از خاطرات روزهای جنگ بپرسیم.
فاطمه سیاه – پرستار یکی از بیمارستان های شهر کرمانشاه - دربارهی آن روزها میگوید:
ازشب های قبل مجروحین زیادی از مناطق جنگی در بخشهای مختلف بیمارستان بستری شده بودند و ما تمام شب را بیدار بودیم. تقریباً کارهای اولیه را انجام داده و منتظر بودیم تا بیماران که وضعیت وخیمی دارند به تهران اعزام شوند.
باخبر شدیم یکی از روحانیون مسئول برای بازدید و عیادت مجروحین به بیمارستان آمده است ایشان با تعدادی از مجروحین دیدار کرد سپس به بالین جوانی حدوداً ۲۰ ساله که از ناحیه شکم ترکش خورده بود و خون زیادی از او رفته بود رفت پس از احوالپرسی از او بپرسید: چه احساسی داری که با این وضعیت روی تخت بیمارستان هستی؟ بدون معطلی گفت : "ما چه کشته شویم و چه بکشیم، پیروزیم."
این جملات آن جوان مجروح انرژی مضاعفی به من داد و خستگی سی ساعت کار مداوم را از تنم به در برد.
انتهای پیام/