شهید سجده کنان به دیدار حق شتافت
پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۷
نوید شاهد- شهید" اکبرنظری" همرزم شهید " سید مجید کلوشادی" در روایتی می گوید:« با یکی از همرزمانش به سمت بالای قله بوالفتح در حرکت بود که گلوله ای آرپیچی به او اصابت کرد و مجید سجده کنان به دیدار حق نایل آمد.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید سید مجید کلوشادی
یکم خردادماه سال 1342 زمانی که پدرش حاجت انتظار فرزند نیکویی را با قبله
حاجات در میان میگذاشت به دنیا آمد و مجید نام مبارکی است که از لابهلای
آیات قرآن برای او انتخاب شد.
دوران کودکی وی با شادابی آفتاب و دریا
سپری شد و نخستین ارتباط اجتماعی وی با دارالقرآن شکل گرفت و جان خویش را
نیز در این زمزم پاک هدیه کرد.
همزمان
با ورود این شهید بزرگوار به دبیرستان، جرقه انقلاب اسلامی توسط خلف خاضع و
خاشع خدا، امام خمینی (ره) زده شد و در وجود وی کوهی از ایمان شعله کشید
تا همپای ملت ایران برای حفاظت از قرآن و صیانت از انقلاب گام بردارد.
سرانجام در جنگ تحمیلی با فتح قله بوالفتح در عراق گرماگرم آفتاب سوزان ظهر 16 مرداد 66 در منطقه عملیاتی سردشت عملیات نصر 7 شربت شهادت را نوشید.
سرانجام در جنگ تحمیلی با فتح قله بوالفتح در عراق گرماگرم آفتاب سوزان ظهر 16 مرداد 66 در منطقه عملیاتی سردشت عملیات نصر 7 شربت شهادت را نوشید.
*روایتی از شهید اکبرنظری- همرزم شهید
سید مجید بسیار کم حرف و آرام بود و بیشتر از آنچه که بخواهد بگوید، سعی در گوش کردن داشت. بسیار باحوصله بود و وقتی کسی از او پرسشی داشت یا بحثی در می گرفت، با متانت و وقار به حرف های طرف مقابل گوش می داد و سپس با منطق و استدلال و با آرامشی که مخصوص خودش بود، پاسخ می گفت و اگر مخاطبش قانع نمی شد یا جایی از حرف های او را درک نکرده بود، باز هم برایش توضیح می داد. همین صبوری و آرامش مجید بود که اطرافیان را جذب خود می کرد و وقتی با او روبرو می شدی انگار مسیری به رویت باز شده و تو در انتهایش به آرامش می رسید اما مجید با همه طمأنینه اش، در هر فعالیت شرکت می کرد و بیشتر هم خودش پیش قراول می شد.
شعر می گفت، فیلمنامه می نوشت، طراحی و خطاطی می کرد و برای نوجوانان کلاس های آموزش قرآن و احکام می گذاشت. چند ماهی به شهادتش مانده بود که بر روی تکه کاغذی نماز و روزه هایی را که از او قضا شده بود، نوشت و شروع کرد به ادای آنها و حق اللهی را که بر گردنش بود، تسویه کرد. و حالا دیگر وقت رفتن بود و مجید که حضورش در دفاع مقدس را با عملیات ثامن الائمه (ع) آغاز کرده بود و والفجرها و کربلاها را در کارنامه خود به ثبت رسانده بود، باید در نصر هفت جاودانه می شد.
ظهر روز عید قربان بود و گرمای طاقت فرسای مرداد ماه و فتح قله بوالفتح، تشنگی امان بچه ها را بریده بود. سید با زبانی که به ذکر الهی مشغول بود با یکی از همرزمانش به سمت بالای قله بوالفتح در حرکت بود که گلوله ای آرپیچی به او اصابت کرد و مجید سجده کنان به دیدار حق نایل آمد؛ تو گویی که حجش قبول و عیدش مبارک شد.
انتهای پیام/
شعر می گفت، فیلمنامه می نوشت، طراحی و خطاطی می کرد و برای نوجوانان کلاس های آموزش قرآن و احکام می گذاشت. چند ماهی به شهادتش مانده بود که بر روی تکه کاغذی نماز و روزه هایی را که از او قضا شده بود، نوشت و شروع کرد به ادای آنها و حق اللهی را که بر گردنش بود، تسویه کرد. و حالا دیگر وقت رفتن بود و مجید که حضورش در دفاع مقدس را با عملیات ثامن الائمه (ع) آغاز کرده بود و والفجرها و کربلاها را در کارنامه خود به ثبت رسانده بود، باید در نصر هفت جاودانه می شد.
ظهر روز عید قربان بود و گرمای طاقت فرسای مرداد ماه و فتح قله بوالفتح، تشنگی امان بچه ها را بریده بود. سید با زبانی که به ذکر الهی مشغول بود با یکی از همرزمانش به سمت بالای قله بوالفتح در حرکت بود که گلوله ای آرپیچی به او اصابت کرد و مجید سجده کنان به دیدار حق نایل آمد؛ تو گویی که حجش قبول و عیدش مبارک شد.
انتهای پیام/
نظر شما