چشم انتظار/ روایتی خواندنی از پدر شهید میلاد قبادی که چشم انتظار فرزندش است
يکشنبه, ۰۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۱:۴۱
پدر شهید با چهره ای غمگین می گوید فرزندم رفته بود که بیستم برگردد اما زودتر از موعد به شهادت رسید. هنوزم هم بعد از هفت سال بیستم هر ماه چشم انتظار میلاد هستم.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید میلاد قبادی هشتم دی ماه 1370، در كرمانشاه به دنيا آمد.شهید تا پايان دوره راهنمايي درس خواند سرباز نيروي انتظامي بود. سرانجام سيزدهم فروردين 1390 ، در پاسگاه دره نخی مریوان هنگام درگيري با گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت می رسد.
در ادامه به مناسبت سالروز ولادت شهید به گفتگویی صمیمی با صارم قبادی پدر شهید در خصوص زندگی، خصوصیات اخلاقی و نحوه ی شهادت شهید پرداخته ایم که در ادامه تقدیم می گردد.
پدر شهید می گوید: اصالتا" اهل کامیاران هستم، سال 1364 با مادر شهید ازدواج می کنم و صاحب 4 فرزند می شوم که شهید میلاد فرزند سوم من است. تا اینکه از روستای کامیاران به کرمانشاه عزیمت کرده و ساکن محله جوانشیر کرمانشاه می شویم.
وی در ادامه بیان داشت: میلاد هفت ساله شد و ما او را راهی مدرسه کردیم بسیار درس خوان بود تا پایان دوره راهنمایی ادامه تحصیل داد اما به دلیل درآمد کمی که داشتیم با میل و علاقه خودش دست از تحصیل کشید و به دنبال کار و حرفه رفت دو سالی شاگرد مکانیک بود و دستمزد کمی دریافت می کرد اما با همین دستمزد کم به من و مادرش کمک می کرد. بزرگتر که شد تقر یبا 18 ساله بود که تصمیم گرفت به خدمت سربازی اعزام شود.من هم می دانستم که باید برود.
*اعزام به پاسگاه دره نخی، یکی از پاسگاه های مرزی مریوان
پدر شهید گفت: سال 1388 بود که او را به پاسگاه دره نخی اعزام کردند مدت 16 ماه از خدمت را پشت سر گذاشت چیزی به پایان دوره خدمت سربازیش نمانده بود. شاید فقط 6 ماه باقی مانده بود.
*بیستم هر ماه چشم انتظار شهیدم هستم
قبادی گفت: یک روزدر تاریخ 29 اسفند 1389 برای سال تحویل 1390 به منزل آمد همه متعجب شده بودیم و از او پرسیدیم قرار بود که بیستم فروردین بیایی در جواب گفت سه روز به من تشویقی دادند دوباره برمی گردم و سر موقع بیستم هم به مرخصی می آیم. و هنوز هم بیستم هر ماه چشم انتظار شهیدم هستم.
در ادامه به مناسبت سالروز ولادت شهید به گفتگویی صمیمی با صارم قبادی پدر شهید در خصوص زندگی، خصوصیات اخلاقی و نحوه ی شهادت شهید پرداخته ایم که در ادامه تقدیم می گردد.
وی در ادامه بیان داشت: میلاد هفت ساله شد و ما او را راهی مدرسه کردیم بسیار درس خوان بود تا پایان دوره راهنمایی ادامه تحصیل داد اما به دلیل درآمد کمی که داشتیم با میل و علاقه خودش دست از تحصیل کشید و به دنبال کار و حرفه رفت دو سالی شاگرد مکانیک بود و دستمزد کمی دریافت می کرد اما با همین دستمزد کم به من و مادرش کمک می کرد. بزرگتر که شد تقر یبا 18 ساله بود که تصمیم گرفت به خدمت سربازی اعزام شود.من هم می دانستم که باید برود.
*اعزام به پاسگاه دره نخی، یکی از پاسگاه های مرزی مریوان
پدر شهید گفت: سال 1388 بود که او را به پاسگاه دره نخی اعزام کردند مدت 16 ماه از خدمت را پشت سر گذاشت چیزی به پایان دوره خدمت سربازیش نمانده بود. شاید فقط 6 ماه باقی مانده بود.
*بیستم هر ماه چشم انتظار شهیدم هستم
قبادی گفت: یک روزدر تاریخ 29 اسفند 1389 برای سال تحویل 1390 به منزل آمد همه متعجب شده بودیم و از او پرسیدیم قرار بود که بیستم فروردین بیایی در جواب گفت سه روز به من تشویقی دادند دوباره برمی گردم و سر موقع بیستم هم به مرخصی می آیم. و هنوز هم بیستم هر ماه چشم انتظار شهیدم هستم.
وی ابراز داشت: سه روز تشویقی میلاد تمام و دوباره آماده رفتن شد اما مادر شهید مخالف رفتنش می شد با هزار بهانه که پاسگاه خالیه و باید بروم او را راهی کردیم. حال عجیبی داشتم. سیزدهم سال 1390 من به همراه خانواده به روستا رفتیم و چهاردهم روز بعد نزدیک به ساعت 9 صبح برگشتیم و من نیز به محل کارم رفتم 20 دقیقه نگذشته بود که همسرم با من تماس گرفت و گفت از پاسگاه تماس گرفتند و گفتند پاسگاه درگیری شده میلاد زخمی است بیا باید به بیمارستان ابو علی سینا مریوان برویم. ابتدا باور نکردم اما برگشتم و به همراه مادر شهید به بیمارستان رفتیم.
وی تصریح کرد: بیمارستان که رسیدیم هیچ کس به ما جوابی نداد تا صبح حال بدی داشتم و می دانستم که شهید شده و ساعت 6 صبح خبر شهادتش را به من دادند به سردخانه رفتیم و چهره شهید را دیدم گویا خواب بود آنجا آرام گرفتم و با خود گفتم خداوندا راضی ام به رضای تو من در راه تو فرزندم را دادم.
*نحوه شهادت- گروهک های پژاک فرزندم به همراه سه نفر دیگر در پاسگاه غافلگیر می کنند
قبادی گفت: روز سیزدهم که میلاد به همراه سه نفر دیگر که در کانکس در نزدیکی پاسگاه مستقر بودند ساعت 2 شب یکی از گروهک ها داخل کیوسک نورافکن می اندازند همین که بیرون می آیند ببیند این نور از کجاست آنها را به تیر می بندند و هر چهار نفر آنها به شهادت می رسند.
انتهای پیام
وی تصریح کرد: بیمارستان که رسیدیم هیچ کس به ما جوابی نداد تا صبح حال بدی داشتم و می دانستم که شهید شده و ساعت 6 صبح خبر شهادتش را به من دادند به سردخانه رفتیم و چهره شهید را دیدم گویا خواب بود آنجا آرام گرفتم و با خود گفتم خداوندا راضی ام به رضای تو من در راه تو فرزندم را دادم.
*نحوه شهادت- گروهک های پژاک فرزندم به همراه سه نفر دیگر در پاسگاه غافلگیر می کنند
قبادی گفت: روز سیزدهم که میلاد به همراه سه نفر دیگر که در کانکس در نزدیکی پاسگاه مستقر بودند ساعت 2 شب یکی از گروهک ها داخل کیوسک نورافکن می اندازند همین که بیرون می آیند ببیند این نور از کجاست آنها را به تیر می بندند و هر چهار نفر آنها به شهادت می رسند.
انتهای پیام
گفتگو از: شهرزاد سهیلی
نظر شما