ناگفته های مادر یکی از شهدای مرصاد از جنایت های منافقین در اسلام آباد
چهارشنبه, ۰۳ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۰۶
تازه داشت جنگ تمام می شد که خبر دادند منافقین وارد شهر اسلام آباد غرب شده اند. رعب و وحشت عجیبی در شهر حاکم شده بود زن و بچه ها وسایل مورد نیاز خود را برمی داشتند و فرار می کردند من هم در منزل به همراه دو فرزند پسر و دخترم تنها بودم. خیلی منتظر همسرم شدیم که خبری از او نشد به شهید سیروس گفتم باید برویم بچه های کوچکترم را حاضر کردم اما شهید مخالفت می کرد و می گفت اگر فرار کنیم ما هم ضد انقلاب هستیم.
فاطمه محمدی – مادر شهید سیروس حسین کوچک - در گفتگویی با نوید شاهد کرمانشاه ؛ در رابطه با چگونگی شهادت فرزندش در عملیات مرصاد اظهار داشت: شهید سیروس حسین کوچک در سال 1349 در روستای امیرآباد از توابع شهرستان اسلام آبادغرب به دنیا آمد شهید فردی مومن و انقلابی بود او در سال 1367 در عملیات مرصاد که توسط منافقین کوردل به وقوع پیوست در تاریخ سوم مرداد 1367 به شهادت می رسد.
وی افزود: تازه داشت جنگ تمام می شد که خبر دادند منافقین وارد شهر اسلام آباد غرب شده اند. رعب و وحشت عجیبی در شهر حاکم شده بود زن و بچه ها وسایل مورد نیاز خود را برمی داشتند و فرار می کردند من هم در منزل به همراه دو فرزند پسر و یک دخترم تنها بودم. خیلی منتظر همسرم شدیم که خبری از او نشد به شهید سیروس گفتم باید برویم بچه های کوچکترم را حاضر کردم اما شهید مخالفت می کرد و می گفت اگر فرار کنیم ما هم ضد انقلاب هستیم.
وی افزود: تازه داشت جنگ تمام می شد که خبر دادند منافقین وارد شهر اسلام آباد غرب شده اند. رعب و وحشت عجیبی در شهر حاکم شده بود زن و بچه ها وسایل مورد نیاز خود را برمی داشتند و فرار می کردند من هم در منزل به همراه دو فرزند پسر و یک دخترم تنها بودم. خیلی منتظر همسرم شدیم که خبری از او نشد به شهید سیروس گفتم باید برویم بچه های کوچکترم را حاضر کردم اما شهید مخالفت می کرد و می گفت اگر فرار کنیم ما هم ضد انقلاب هستیم.
مادر شهید در ادامه گفت: شهید عکس های امام خمینی را همیشه همراه داشت به او گفتم اگر منافقین با این عکس هایی که در دست داری دستگیر کنند چه می کنی بیا برویم ، باز هم جوابش نه بود و می خواست منتظر پدرش بماند تا اینکه دیگر توان مقابله با او را نداشتم می دانستم که اگر در شهر بمانم فرزندان دیگرم را از دست می دهم. توکل به خدا کردم جنگ، جنگ دین بود و او را به خدا سپردم.
وی افزود: به همراه دو فرزند دیگرم راهی خیابان های اسلام آباد شدم و از شهر بیرون آمدیم به طرف یکی از روستاهایی رفتیم به نام " برف آباد " نیروهای بسیجی در بین راه به ما گفتند که آنجا امن است داشتیم می رفتیم که پدر بچه ها را دیدم گفت سیروس کجاست گفتم که در منزل منتظر تو مانده، بچه ها را به روستا بردیم و آنجا گذاشتیم دوباره هراسان به اسلام آباد برگشتیم اجازه نمی دادند برگردیم خیلی ناراحت بودم با تعهد خود دوباره به منزل رفتیم اثری از شهید نبود به ما گفتند بیمارستان را هم منافقین بمباران کردند بسیاری در آنجا کشته شدند روانه بیمارستان شدیم صحنه های دلخراشی را دیدم جنازه ها را یکی یکی زیر و رو کردم اثری از سیروس نبود.
وی با اشاره به اینکه بیمارستان های ایران را به همراه پدر شهید گشتیم اما از او خبری نشد، گفت: در حین رفت و آمد های زیاد در جستجوی شهید ،همسرم با تعدادی از نیروهای سپاه برخورد می کند که به یکباره شهید را در بین آنها می بیند چند دقیقه ای با هم هستند اما همین که از یکی از نیروها می شنود که منافقین پیش روی کرده اند اسلحه به دست دوباره فرار می کند و باز هم خبری از او نداریم تا اینکه نیروهای اطلاعاتی به همسرم خبر می دهند که فرزندم شهید شده است.
انتهای پیام
انتهای پیام
مصاحبه از شهرزاد سهیلی
نظر شما