پنج رفیق که در عملیات کربلای 5 پر پر شدند
چهارشنبه, ۰۶ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۱
در عملیات کربلای 5 " شلمچه " یعنی پیروزی بر غول استعمار جهان، پدر پیر استعمار، انگلیس و آمریکا به همراه 5 رفیقش شهید شد.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ در سال 1345 در سحرگاه روزهای آغازین فصل سرما، در هوایی سرد و برفی، در روستای اله یار خانی، " علی " این مرد سخت کوش به منظور حفظ سلامت همسر وفادار و مهربان خود، با چراغ قدیمی اش به سوی خانه ی " عمه نباته " می رفت، تا هر چه زودتر او را به بالای ده برساند.
صدای دق الباب " عمه نباته " را از خواب بیدار کرد، و سراسیمه او را سوی در چوبی خانه ی محقرش روان نمود.
-کیه؟!کیه؟! به این وقت؟!
- منم، منم،" علی " " عمه تباته " زود باش، خودت را برسان.
" عمه نباته " موفق شد، وظیفه ی مامایی خود را به خوبی انجام برساند. بچه پسر بود، سالم و قوی و طبیعی.
- به به ما شاء الله به این شاخ شمشاد، ما شاالله به این رستم... بیا، بیا مشهدی، این هم از پسر قشنگ ات.
- قربان آن دست هات عمه جان! خدا عزت ات بده.
نام این پسر را اردشیر گذاردند، زیرا خانواده ی او از روحی حماسی برخوردار بودند و به شیوه ی مردمی و مردانگی پای بند بودند.
مشهدی " علی " هماره و از هر جهت مراقب " اردشیر " بود، به نحو نیکو با او تکلم می نمود و در تربیت صحیح اش کوشا بود.
" اردشیر" رفته رفته بزرگ و بزرگ تر می شد، و تربیت و اخلاق او در محیط تحصیلی اش بیش از پیش نمود می یافت، به گونه ای که طولی نکشید، بین اولیاء امور و همکلاسی ها محبوب واقع شد. و به سبب اخلاق حسنه اش الگو قرار گرفت.
پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، وارد " مرکز تربیت معلم صحنه " گردید تا در تداوم روح انسانی اش، بتواند فردی مفید واقع شود و در راه تعلیم و تربیت فرزندان میهن خویش گام بردارد.
و به دلیل همین روحیه، جوانی خوش خلق، شجاع و مهربان بود و به ورزش کشتی مهر می ورزید.
معتقد بود این ورزش بیش از آن که روح را بپرورد و جسم را قوی کند، سبب ممانعت از انحرافات اخلاقی می گردد، چرا که یک ورزشکار متصل به اخلاق نیک هیچ گاه جز نیکی و مردانگی از وی صادر نخواهد شد.
در واقع نه تنها خود پای بر تشک نهاد بلکه دوستان خود را نیز تشویق می نمود تا بدین ورزش فرهنگی سنتی میهن خویش روی بیاورند.
" اردشیر اله یاری" در اثر مداومت ورزیدن در یادگیری فنون و مهارت های ورزش کشتی، قدم بر سکوی قهرمانی گذارد و به شمارش افتخارات دیار خویش چنین افزود:
1- با شرکت در مسابقات آموزشگاههای کشور، در سال 62-1361 در رشته ی کشتی آزاد وزن 68 کیلو گرم توانست به اوج، صعود نماید و مقام نخست این وزن را از آن خویش سازد و مدال طلای این مسابقات را سینه آویز خویش نماید.
2- با شرکت در مسابقات" شهید عبداللهی " در سال 1362 توانست سینه ی خویش را مزین به مدال نخست قهرمانی نماید و حکم منطقه دوم دریایی بوشهر را کسب نماید و به اخذ مدال طلا نایل گردد.
3- با شرکت در مسابقات کشتی فرنگی جوانان کشور در سال 1362 حایز مقام دوم گردید و مدال نقره برگردن آویخت.
4- با شرکت در مسابقات کشتی پنج جانبه ی نیمه ی شعبان 1364 به مقام نخست این مسابقات و مدال طلا دست یافت.
همچنین " اردشیر " توانست در مسابقات سال 1362 جام تختی بر سکوی قهرمانی نوجوانان کشور قرار گیرد.
صدای دق الباب " عمه نباته " را از خواب بیدار کرد، و سراسیمه او را سوی در چوبی خانه ی محقرش روان نمود.
-کیه؟!کیه؟! به این وقت؟!
- منم، منم،" علی " " عمه تباته " زود باش، خودت را برسان.
" عمه نباته " موفق شد، وظیفه ی مامایی خود را به خوبی انجام برساند. بچه پسر بود، سالم و قوی و طبیعی.
- به به ما شاء الله به این شاخ شمشاد، ما شاالله به این رستم... بیا، بیا مشهدی، این هم از پسر قشنگ ات.
- قربان آن دست هات عمه جان! خدا عزت ات بده.
نام این پسر را اردشیر گذاردند، زیرا خانواده ی او از روحی حماسی برخوردار بودند و به شیوه ی مردمی و مردانگی پای بند بودند.
مشهدی " علی " هماره و از هر جهت مراقب " اردشیر " بود، به نحو نیکو با او تکلم می نمود و در تربیت صحیح اش کوشا بود.
" اردشیر" رفته رفته بزرگ و بزرگ تر می شد، و تربیت و اخلاق او در محیط تحصیلی اش بیش از پیش نمود می یافت، به گونه ای که طولی نکشید، بین اولیاء امور و همکلاسی ها محبوب واقع شد. و به سبب اخلاق حسنه اش الگو قرار گرفت.
پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، وارد " مرکز تربیت معلم صحنه " گردید تا در تداوم روح انسانی اش، بتواند فردی مفید واقع شود و در راه تعلیم و تربیت فرزندان میهن خویش گام بردارد.
و به دلیل همین روحیه، جوانی خوش خلق، شجاع و مهربان بود و به ورزش کشتی مهر می ورزید.
معتقد بود این ورزش بیش از آن که روح را بپرورد و جسم را قوی کند، سبب ممانعت از انحرافات اخلاقی می گردد، چرا که یک ورزشکار متصل به اخلاق نیک هیچ گاه جز نیکی و مردانگی از وی صادر نخواهد شد.
در واقع نه تنها خود پای بر تشک نهاد بلکه دوستان خود را نیز تشویق می نمود تا بدین ورزش فرهنگی سنتی میهن خویش روی بیاورند.
" اردشیر اله یاری" در اثر مداومت ورزیدن در یادگیری فنون و مهارت های ورزش کشتی، قدم بر سکوی قهرمانی گذارد و به شمارش افتخارات دیار خویش چنین افزود:
1- با شرکت در مسابقات آموزشگاههای کشور، در سال 62-1361 در رشته ی کشتی آزاد وزن 68 کیلو گرم توانست به اوج، صعود نماید و مقام نخست این وزن را از آن خویش سازد و مدال طلای این مسابقات را سینه آویز خویش نماید.
2- با شرکت در مسابقات" شهید عبداللهی " در سال 1362 توانست سینه ی خویش را مزین به مدال نخست قهرمانی نماید و حکم منطقه دوم دریایی بوشهر را کسب نماید و به اخذ مدال طلا نایل گردد.
3- با شرکت در مسابقات کشتی فرنگی جوانان کشور در سال 1362 حایز مقام دوم گردید و مدال نقره برگردن آویخت.
4- با شرکت در مسابقات کشتی پنج جانبه ی نیمه ی شعبان 1364 به مقام نخست این مسابقات و مدال طلا دست یافت.
همچنین " اردشیر " توانست در مسابقات سال 1362 جام تختی بر سکوی قهرمانی نوجوانان کشور قرار گیرد.
*اعزام و شهادت
" اله یاری " به سبب دارا بودن خط فکری و جهان بینی اسلامی خویش وظیفه ی خود دانست که در مسابقات بزرگ تاریخی نبرد حق علیه باطل شرکت جوید و آخرین و بزرگ ترین مدال طلای خویشتن را از دست مولایش، علی علیه السلام دریافت نمود.
در آن روز، هوا رو به سردی نهاده بود، مه آبان بود و غلغله به پا بود. همه جا شلوغ و پر هیجان به نظر می رسید. جنگ ایران و عراق به تحریک آمریکا که کشور عراق را به برادر کشی وا داشته بود، وارد چهارمین سال شده بود.
مردم شهرهای مرزی از شهر و دیار خویش آواره شده و به شهرهای دور دست و یا در دامنه کوه ها و یا در دور افتاده ترین روستاهای کشور به سر می بردند. هواپیماهای بعثی امان نمی دادند و با ستم
پیشه گی و خوی حیوانی رؤسا و خلبانان، دایم از هر نقطه ی شهر کرمانشاه و دیگر شهرهای مرزی کشور دود و آتش و قارچ های سیاه و خاکستری بمباران به پا بود.
به طور متوالی صداهای وحشتناک آژیر قرمز از رادیوی شهرها به گوش می رسید واز بلندگوهای قوی نصب شده بر مناره های مساجد در شهر طنین انداز بود:
هم اکنون آژیری را که می شنوید، آژیر قرمز است و از کلیه ی شهروندان عزیز می خواهیم، هر چه سریع تر محل کار و زندگی خویش را ترک نموده و به درون سنگرها پناه ببرید.
و به یقین در چنین شرایطی نوجوانان و جوانان برومند کشور به خود اجازه نمی داد که پشت به جبهه های نبرد با نیروهای خصم آواره ی کوه و بیابان شوند.
اردشیر نیز یکی از این برومندان بود که در تاریخ دوم آبان 1365در اعزام بزرگ سراسری سپاهیان محمد ( ص ) عازم جبهه های نبرد گردید.
از هر سو صداهای مهیب انفجار بمب و موشک های هوا به زمین و موشک های دور برد زمین به زمین به گوش می رسید. لحظه ای نبود که با خون و آتش همراه و عجین نباشد. دشت و صحرا، شب ها هم با بمب های منور روشن بود و از هر طرف صدای شلیک می آمد. جوانان برومند و غیورایران و اسلام چنان شیر شرزه، بی تردید و
بی هراس می جنگیدند. و توانستند در عملیات کربلای 5 " شلمچه " یعنی پیروزی بر غول استعمار جهان، پدر پیر استعمار، انگلیس و آمریکا.
" اله یاری " به سبب دارا بودن خط فکری و جهان بینی اسلامی خویش وظیفه ی خود دانست که در مسابقات بزرگ تاریخی نبرد حق علیه باطل شرکت جوید و آخرین و بزرگ ترین مدال طلای خویشتن را از دست مولایش، علی علیه السلام دریافت نمود.
در آن روز، هوا رو به سردی نهاده بود، مه آبان بود و غلغله به پا بود. همه جا شلوغ و پر هیجان به نظر می رسید. جنگ ایران و عراق به تحریک آمریکا که کشور عراق را به برادر کشی وا داشته بود، وارد چهارمین سال شده بود.
مردم شهرهای مرزی از شهر و دیار خویش آواره شده و به شهرهای دور دست و یا در دامنه کوه ها و یا در دور افتاده ترین روستاهای کشور به سر می بردند. هواپیماهای بعثی امان نمی دادند و با ستم
پیشه گی و خوی حیوانی رؤسا و خلبانان، دایم از هر نقطه ی شهر کرمانشاه و دیگر شهرهای مرزی کشور دود و آتش و قارچ های سیاه و خاکستری بمباران به پا بود.
به طور متوالی صداهای وحشتناک آژیر قرمز از رادیوی شهرها به گوش می رسید واز بلندگوهای قوی نصب شده بر مناره های مساجد در شهر طنین انداز بود:
هم اکنون آژیری را که می شنوید، آژیر قرمز است و از کلیه ی شهروندان عزیز می خواهیم، هر چه سریع تر محل کار و زندگی خویش را ترک نموده و به درون سنگرها پناه ببرید.
و به یقین در چنین شرایطی نوجوانان و جوانان برومند کشور به خود اجازه نمی داد که پشت به جبهه های نبرد با نیروهای خصم آواره ی کوه و بیابان شوند.
اردشیر نیز یکی از این برومندان بود که در تاریخ دوم آبان 1365در اعزام بزرگ سراسری سپاهیان محمد ( ص ) عازم جبهه های نبرد گردید.
از هر سو صداهای مهیب انفجار بمب و موشک های هوا به زمین و موشک های دور برد زمین به زمین به گوش می رسید. لحظه ای نبود که با خون و آتش همراه و عجین نباشد. دشت و صحرا، شب ها هم با بمب های منور روشن بود و از هر طرف صدای شلیک می آمد. جوانان برومند و غیورایران و اسلام چنان شیر شرزه، بی تردید و
بی هراس می جنگیدند. و توانستند در عملیات کربلای 5 " شلمچه " یعنی پیروزی بر غول استعمار جهان، پدر پیر استعمار، انگلیس و آمریکا.
فرمانده سپاه با بررسی مواضع جبهه طی یک مشورت تصمیم گرفت پنج تن از جان گذشتگان را برای یک عملیات نفوذی که بسیار حایز اهمیت بود انتخاب کند. از این رو با صدایی مصمم و غرا پیشنهاد خودش را به نیروهای خود اعلان نمود:
پنج نفر از جان گذشته لازم داریم که در عملیات نفوذی و ضربه زدن به نیروهای عراقی داوطلب شوند.
- من حاضرم.
این صدای مصمم، صدای " اردشیر " قهرمان میادین کشتی و میادین نبرد بود که بدون لحظه ای تردید و درنگ ندای فرمانده ی خود را لبیک گفت. لبیکی که به ندای سرور آزادگان " حسین بن علی ( ع )" می پیوست و ریشه در دل ها و قلوب آزادگان داشت. مردی از تبار فرهنگی امام سوم ( ع ) و از نژاد عشایر غیور غرب. آن جا که دل بتپد، اراده قاطع می شود و هر کجا دل در تردید باشد حرکت خنثی می شود و در این برهه از زمان دل اردشیر تپید و ندای لبیک در آسمان تقوا و حرکت طنین افکن شد.
در سکوت پس از این صدا، چهار رزمنده ی دلاور دیگر ندای فرمانده را لبیک گفتند و تعداد به پنج تن رسید.
هر پنج رزمنده " آر. پی . جی " زن بودند و پس از نماز و صرف غذا به راه افتادند . همه می دانستند سفر، سفر بی برگشت است. لذا یک یک افراد سر و روی آنان را بوسید و اشک ریزان به آغوششان کشیدند.
در خاک نفوذی، نیروهای عراقی در تکاپو و تردد بودند. ونفربرها و تانک ها یکی پس از دیگری زنجیر وار در حرکت بودند و به وضوح قصدشان در حمله به نیروهای ایرانی دیده می شد. " اردشیر" به نجوا گفت: برادرها با هم شروع می کنیم؛ مراقب باشید درست نشانه بگیرید، اگر یک شلیک به هدر برود اثرات سوء آن متوجه قوای ما خواهد شد.
لحظه ای بعد صداهای متوالی شلیک گلوله های " آر.پی.جی" در فضای مرموز جبهه طنین افکن شد ولوله و غلغله ای هراس آور بین نیروهای دشمن پدید آمد. هر کس به سویی می دوید و فریاد برمی کشید. عراقی ها تصور می کردند از هر طرف مورد محاصره و هجوم قرار گرفته اند. زنجیره ای از دود و آتش ایجاد شده بود. تا این که فرمانده نیروهای عراقی متوجه محل شلیک گلوله ها و خمپاره اندازها گردید. شروع به آتش کردند... فریاد رزمندگان از دل کوه برخاست:
الله اکبر، الله اکبر.
صبح زود در تاریخ 26 دی 1365 نیروهای گشتی ایران پیکرهای مطهر اردشیر و چهار رزمنده ی همراه او را به پشت جبهه منتقل کردند.
انتهای پیام
نظر شما