شهیدی که آرزوی به جا آوردن نماز در صحن اباعبداله الحسین (ع) را داشت
شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۱۴
امید به روزی که زیارت کربلا و قدس و زیباتر از آن خواندن نماز در صحن اباعبداله الحسین (ع) به امامت امام عزیزمان نصیبمان گردد و در صحنش پیمان خویش را با امام امت تجدید کرده و مهمتر اینکه به سوی قدس پیش برویم و جهانی اسلامی داشته باشیم.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کیومرث جعفری جبارآبادی در کرمانشاه به دنیا آمد و در ۱۰ اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید.
متولد بیستم تیرماه ۱۳۴۸ بود. همزمان با تحصیل به فعالیت¬های دینی، ورزشی و هنری علاقه نشان داد. در انجمن اسلامی شاطرآباد به فعالیت های فرهنگی و مذهبی می پرداخت. برادرش نقل می کند که روزی برای بررسی وضعیت تحصیلی کیومرث به دبیرستانشان رفته بود. مدیر دبیرستان از کیومرث تعریف میکند و می گوید کیومرث استادی به تمام معناست که ما باید از او درس زندگی بگیریم.
او و برادرانش (اسد، جهانبخش، بهمن و تیمور) همگی از اعضاء فعال انجمن اسلامی شاطرآباد و مسجد نورالحسین بودند. فعالیتهای کیومرث در این مجموعه زیادتر بود خطاطیهای او در پلاکارتها و دیوارنویسیهایش (همراه دوست و استادش مصطفی دبیریان) را نمیشود از یاد برد. آنها تصمیم گرفته بودند به همراه دیگر اعضاء فعال این مجموعه چهره محله را عوض کنند. اولین شعار بزرگی (به طول ۳۰ متر) که روی دیوار اداره غله نوشتند در سطح شهر نمونه بود.
«ذره ذره وجودمان با تپش قلب روحانیت هماهنگ است»
مسایل مادی برایش مهم نبود به مادیات بی اعتنایی می کرد و وقتی که شهید شد یازده ماه بود که حقوقی دریافت نکرده بود. جهانبخش فرمانده تیم پایگاه بسیج (پایگاه شهید ترابعلی کریمی که بعداً پایگاه ابوذر نامیده شد) بود. فرماندهان بزرگی که در جبهه فعالیت داشتند او را میشناختند، کیومرث با همان واسطه به شهید تنگبری معرفی شد و به جبهه اعزام شد. دیگر برادرانش (جهانبخش ـ بهمن ـ تیمور) نیز بعداً به جبهه اعزام شدند. کیومرث عاشق شهادت بود و بالاخره در دهم اسفندماه ۱۳۶۵ در شلمچه به آرزوی خویش رسید و به سوی معبودش پر کشید. جواد قنبری که او را بسیار دوست داشت و بطور عجیبی به او وابسته شده بود، هنگام شهادت کیومرث اختیار از دست داده بود و در حال گریه کردن به سمت میدان مینهای عراقی راه افتاده بود که بچهها او را بازگردانده بودند، این عشق جواد را کمتر از یک سال بعد به کیومرث رساند.
*آخرین نجواهای شهید کیومرث جعفری
حمد و سپاس خدایی را که به وسیلهی پیامبرش ما را در مسیر دوری از منجلاب گناه هدایت و به سعادت رهنمون فرمود و من و ما را در برههای از زمان قرار داد تا در کنار حسین زمان، خمینی کبیر نائب آخرین وصی پیامبر (ص) باشیم کسی که از ستم و اختناق نجاتمان بخشید. بزرگی که همهی شهدا توصیه داشتهاند که یار و پیرو او باشیم. و امید به روزی که زیارت کربلا و قدس و زیباتر از آن خواندن نماز در صحن اباعبداله الحسین (ع) به امامت امام عزیزمان نصیبمان گردد و در صحنش پیمان خویش را با امام امت تجدید کرده و مهمتر اینکه به سوی قدس پیش برویم و جهانی اسلامی داشته باشیم. توصیهی من به دانشآموختگان این است تا نهایت تلاش خود را در جهت خودکفایی و رفع کمبودهای تخصصی و نیازهای کشوری ابراز دارند.
پدر و مادر عزیزم مرا به بزرگی خود ببخشید. مادرم در هر غربتی یاد تو قوت قلبم بود در شهادت من شکیبا باش. خواهر و برادران عزیزم در همه حال خدا را فراموش نکنید و لحظهای از امام بزرگوار غافل نمانید.
به شهادت سوگند و به کوههای غرق به خون کردستان، سوگند به لحظهای که در خون خودم میغلتم که تنها جذبهی عشق و رضایت خداست که نوجوانی ۱۷ ساله را مجذوب جبهههای جنگ میکند.
از خانوادهام خواهانم بیقرارِ نبودنم، نباشید که من به ضیافت برادران شهیدم میروم، بزرگانی چون حسین اجاقی، محسن (هوشنگ) خدادادی، قربانعلی مرادی، اشرفی اصفهانی، بهشتی، باهنر، رجایی، مطهری و هزاران هزار گل پرپر دیگر. در مرگم و تشیع جنازهام، حسین (ع) را صدا بزنید و اشکهایتان را به او و یارانش هدیه کنید، دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا اهل دنیا بدانند دست خالی از این جهان رخت بربستم و چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان دشمن دریابند که من با بینش قدم در این راه گذاشتهام و برمزارم حک کنید که:
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
متولد بیستم تیرماه ۱۳۴۸ بود. همزمان با تحصیل به فعالیت¬های دینی، ورزشی و هنری علاقه نشان داد. در انجمن اسلامی شاطرآباد به فعالیت های فرهنگی و مذهبی می پرداخت. برادرش نقل می کند که روزی برای بررسی وضعیت تحصیلی کیومرث به دبیرستانشان رفته بود. مدیر دبیرستان از کیومرث تعریف میکند و می گوید کیومرث استادی به تمام معناست که ما باید از او درس زندگی بگیریم.
او و برادرانش (اسد، جهانبخش، بهمن و تیمور) همگی از اعضاء فعال انجمن اسلامی شاطرآباد و مسجد نورالحسین بودند. فعالیتهای کیومرث در این مجموعه زیادتر بود خطاطیهای او در پلاکارتها و دیوارنویسیهایش (همراه دوست و استادش مصطفی دبیریان) را نمیشود از یاد برد. آنها تصمیم گرفته بودند به همراه دیگر اعضاء فعال این مجموعه چهره محله را عوض کنند. اولین شعار بزرگی (به طول ۳۰ متر) که روی دیوار اداره غله نوشتند در سطح شهر نمونه بود.
«ذره ذره وجودمان با تپش قلب روحانیت هماهنگ است»
مسایل مادی برایش مهم نبود به مادیات بی اعتنایی می کرد و وقتی که شهید شد یازده ماه بود که حقوقی دریافت نکرده بود. جهانبخش فرمانده تیم پایگاه بسیج (پایگاه شهید ترابعلی کریمی که بعداً پایگاه ابوذر نامیده شد) بود. فرماندهان بزرگی که در جبهه فعالیت داشتند او را میشناختند، کیومرث با همان واسطه به شهید تنگبری معرفی شد و به جبهه اعزام شد. دیگر برادرانش (جهانبخش ـ بهمن ـ تیمور) نیز بعداً به جبهه اعزام شدند. کیومرث عاشق شهادت بود و بالاخره در دهم اسفندماه ۱۳۶۵ در شلمچه به آرزوی خویش رسید و به سوی معبودش پر کشید. جواد قنبری که او را بسیار دوست داشت و بطور عجیبی به او وابسته شده بود، هنگام شهادت کیومرث اختیار از دست داده بود و در حال گریه کردن به سمت میدان مینهای عراقی راه افتاده بود که بچهها او را بازگردانده بودند، این عشق جواد را کمتر از یک سال بعد به کیومرث رساند.
*آخرین نجواهای شهید کیومرث جعفری
حمد و سپاس خدایی را که به وسیلهی پیامبرش ما را در مسیر دوری از منجلاب گناه هدایت و به سعادت رهنمون فرمود و من و ما را در برههای از زمان قرار داد تا در کنار حسین زمان، خمینی کبیر نائب آخرین وصی پیامبر (ص) باشیم کسی که از ستم و اختناق نجاتمان بخشید. بزرگی که همهی شهدا توصیه داشتهاند که یار و پیرو او باشیم. و امید به روزی که زیارت کربلا و قدس و زیباتر از آن خواندن نماز در صحن اباعبداله الحسین (ع) به امامت امام عزیزمان نصیبمان گردد و در صحنش پیمان خویش را با امام امت تجدید کرده و مهمتر اینکه به سوی قدس پیش برویم و جهانی اسلامی داشته باشیم. توصیهی من به دانشآموختگان این است تا نهایت تلاش خود را در جهت خودکفایی و رفع کمبودهای تخصصی و نیازهای کشوری ابراز دارند.
پدر و مادر عزیزم مرا به بزرگی خود ببخشید. مادرم در هر غربتی یاد تو قوت قلبم بود در شهادت من شکیبا باش. خواهر و برادران عزیزم در همه حال خدا را فراموش نکنید و لحظهای از امام بزرگوار غافل نمانید.
به شهادت سوگند و به کوههای غرق به خون کردستان، سوگند به لحظهای که در خون خودم میغلتم که تنها جذبهی عشق و رضایت خداست که نوجوانی ۱۷ ساله را مجذوب جبهههای جنگ میکند.
از خانوادهام خواهانم بیقرارِ نبودنم، نباشید که من به ضیافت برادران شهیدم میروم، بزرگانی چون حسین اجاقی، محسن (هوشنگ) خدادادی، قربانعلی مرادی، اشرفی اصفهانی، بهشتی، باهنر، رجایی، مطهری و هزاران هزار گل پرپر دیگر. در مرگم و تشیع جنازهام، حسین (ع) را صدا بزنید و اشکهایتان را به او و یارانش هدیه کنید، دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا اهل دنیا بدانند دست خالی از این جهان رخت بربستم و چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان دشمن دریابند که من با بینش قدم در این راه گذاشتهام و برمزارم حک کنید که:
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
نظر شما