زندگینامه شهید تیمور جعفری جبارآبادی که او را «پاسدار کوچیکه» صدا می زدند
شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۰۲
سنش کم بود خیلی دوست داشت که به جبهه برود اما حتی برای سرکشی هم او را نمیبردند. خیلی به برادرانش اصرار کرده بود نتیجهای نداشت. برادر علیرضا صادقی فرمانده پایگاه، یک عدد بلوز فرم سپاه را به او هدیه کرده بود با پوشیدن این لباس بود که همه بچههای پایگاه و انجمن اسلامی او را «پاسدار کوچیکه» صدا میکردند.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید تیمور جعفری جبارآبادی در سال ۱۳۵۲ دیده به جهان گشود و در ۱۳ تیر ۱۳۶۷ در حلبچه به شهادت رسید. او تحصیلات خود را در کرمانشاه آغاز کرد و سال اول دبستان بود که جنگ آغاز شد.
*«اباالفضل را صدا میزد»
کیومرث و تیمور هر دو در مدرسه راهنمایی شهید بهشتی و بعد در دبیرستان شهید دستغیب تحصیل میکردند و از لحاظ درسی در سطح موفقی بودند.
دو برادر دیگرش هم در حال نبرد با دشمن بودند.
سنش کم بود خیلی دوست داشت که به جبهه برود اما حتی برای سرکشی هم او را نمیبردند. خیلی به برادرانش اصرار کرده بود نتیجهای نداشت. برادر علیرضا صادقی فرمانده پایگاه، یک عدد بلوز فرم سپاه را به او هدیه کرده بود با پوشیدن این لباس بود که همه بچههای پایگاه و انجمن اسلامی او را «پاسدار کوچیکه» صدا میکردند.
در مراسم شهدا و دعای کمیل فعالیت بسیار چشمگیری داشت. مثل پروانه دور شمع وجود رزمندگان پایگاه و مجموعه میگردید هر وقت یکی از آنها مرخصی میآمدند تیمور لحظهای از آنان جدا نمیشد که در نهایت با نشان دادن چراغ سبزی از سوی آنان برای اعزامش به جبهه درنگ را جایز ندانست. به جبهه شتافت و شش ماه بعد در خرداد ۱۳۶۷ در منطقه ی حلبچه به همراه استاد اخلاق و معلم مدرسهاش شهید حسن (بیژن) امیری به شهادت رسید. در حالی که کمتر از پانزده سال از سن شریفش میگذشت.
خوشرو و شوخ طبع بود و حضورش در خانواده باعث نشاط بود. تکیهکلامش خطاب به مادرم این بود «من فدایت شوم،» اخلاق بسیار خوبی داشت و در انجام کارها به منزل کمک مینمود، وی به ورزش و کارهای هنری علاقه داشت. بچه شجاع و نترسی بود. در تمام مسائل و مشکلات تکیه کلامش یا ابوالفضل بود و علاقه عجیبی به آقا داشت و در توسلهایش آقا ابوالفضل را از صمیم قلب صدا میزد.
انتهای پیام
*«اباالفضل را صدا میزد»
کیومرث و تیمور هر دو در مدرسه راهنمایی شهید بهشتی و بعد در دبیرستان شهید دستغیب تحصیل میکردند و از لحاظ درسی در سطح موفقی بودند.
دو برادر دیگرش هم در حال نبرد با دشمن بودند.
سنش کم بود خیلی دوست داشت که به جبهه برود اما حتی برای سرکشی هم او را نمیبردند. خیلی به برادرانش اصرار کرده بود نتیجهای نداشت. برادر علیرضا صادقی فرمانده پایگاه، یک عدد بلوز فرم سپاه را به او هدیه کرده بود با پوشیدن این لباس بود که همه بچههای پایگاه و انجمن اسلامی او را «پاسدار کوچیکه» صدا میکردند.
در مراسم شهدا و دعای کمیل فعالیت بسیار چشمگیری داشت. مثل پروانه دور شمع وجود رزمندگان پایگاه و مجموعه میگردید هر وقت یکی از آنها مرخصی میآمدند تیمور لحظهای از آنان جدا نمیشد که در نهایت با نشان دادن چراغ سبزی از سوی آنان برای اعزامش به جبهه درنگ را جایز ندانست. به جبهه شتافت و شش ماه بعد در خرداد ۱۳۶۷ در منطقه ی حلبچه به همراه استاد اخلاق و معلم مدرسهاش شهید حسن (بیژن) امیری به شهادت رسید. در حالی که کمتر از پانزده سال از سن شریفش میگذشت.
خوشرو و شوخ طبع بود و حضورش در خانواده باعث نشاط بود. تکیهکلامش خطاب به مادرم این بود «من فدایت شوم،» اخلاق بسیار خوبی داشت و در انجام کارها به منزل کمک مینمود، وی به ورزش و کارهای هنری علاقه داشت. بچه شجاع و نترسی بود. در تمام مسائل و مشکلات تکیه کلامش یا ابوالفضل بود و علاقه عجیبی به آقا داشت و در توسلهایش آقا ابوالفضل را از صمیم قلب صدا میزد.
انتهای پیام
نظر شما