مادر جان! برای رزمندگان دعا کنید
شنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۴۷
حضور پدر و مادر گرامی و عزیزم سلام می رسانم، اگر من شهید شدم ناراحت نشوید چون من ادامه دهنده راه سرور شهیدان حسین ابن علی ( ع ) هستم چون او در راه اسلام و دفاع از سرزمین اسلامی به شهادت رسیده، من هم راه او را پیش می گیرم.
پس مادر جان برای رزمندگان دعا کنید که دعای شما پیش خداوند مستجاب می شود.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید سنجر سلیمی سال 1345 در کرمانشاه به دنیا آمده و تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود که حال و هوای جبهه او را به خود خواند. از همان اول هم عاشق شهادت بود. سن و سال کم مانعش شد. 16 ساله بود که چند بار به بسیج مراجعه کرد و تشکیل پرونده داد.
اما هر بار پدرش پرونده را پس گرفت. آخر کار، چاره را در آن دید که با مسئول ثبت نام ها صحبت کند تا به محض تشکیل پرونده برای دوره ی آموزشی اعزامش کنند. بیست روز در شیراز به آموزش مشغول بود.
در بازگشت به پادگان ابوذر اعزام شد. در یکی از مرخصی ها با مادرش به مزار شهدا رفت. عده ای شهیدی را مشایعت می کردند تا به سینه ی خاک بسپارند. مادر با دیدن این صحنه به فکر فرو رفت.
سنجر به مادرش گفت: " روزی من هم مثل او شهید می شوم و تو باید برای تشییع من بیایی؟"
اشک در چشمان مادر حلقه زد. گفت: " اصلا" نمی خواهد جبهه بروی." اما سنجر از خیلی وقت پیش خود را آماده ی شهادت کرده بود و انتظارش را می کشید. در تاریخ یکم مرداد 1361 نامه ای به خانواده نوشت.
حضور پدر و مادر گرامی و عزیزم سلام می رسانم، اگر من شهید شدم ناراحت نشوید چون من ادامه دهنده راه سرور شهیدان حسین ابن علی ( ع ) هستم چون او در راه اسلام و دفاع از سرزمین اسلامی به شهادت رسیده، من هم راه او را پیش می گیرم.
پس مادر جان برای رزمندگان دعا کنید که دعای شما پیش خداوند مستجاب می شود.
سرتان را به درد آوردم گریه نکن مادر، خداحافظ
فرزند برومند شما: سنجر سلیمی
چهارده روز بعد در قصر شیرین به آرزوی دیرنش رسید و پرزنان به جرگه ی شهدا پیوست.
انتهای پیام
اما هر بار پدرش پرونده را پس گرفت. آخر کار، چاره را در آن دید که با مسئول ثبت نام ها صحبت کند تا به محض تشکیل پرونده برای دوره ی آموزشی اعزامش کنند. بیست روز در شیراز به آموزش مشغول بود.
در بازگشت به پادگان ابوذر اعزام شد. در یکی از مرخصی ها با مادرش به مزار شهدا رفت. عده ای شهیدی را مشایعت می کردند تا به سینه ی خاک بسپارند. مادر با دیدن این صحنه به فکر فرو رفت.
سنجر به مادرش گفت: " روزی من هم مثل او شهید می شوم و تو باید برای تشییع من بیایی؟"
اشک در چشمان مادر حلقه زد. گفت: " اصلا" نمی خواهد جبهه بروی." اما سنجر از خیلی وقت پیش خود را آماده ی شهادت کرده بود و انتظارش را می کشید. در تاریخ یکم مرداد 1361 نامه ای به خانواده نوشت.
حضور پدر و مادر گرامی و عزیزم سلام می رسانم، اگر من شهید شدم ناراحت نشوید چون من ادامه دهنده راه سرور شهیدان حسین ابن علی ( ع ) هستم چون او در راه اسلام و دفاع از سرزمین اسلامی به شهادت رسیده، من هم راه او را پیش می گیرم.
پس مادر جان برای رزمندگان دعا کنید که دعای شما پیش خداوند مستجاب می شود.
سرتان را به درد آوردم گریه نکن مادر، خداحافظ
فرزند برومند شما: سنجر سلیمی
چهارده روز بعد در قصر شیرین به آرزوی دیرنش رسید و پرزنان به جرگه ی شهدا پیوست.
انتهای پیام
نظر شما